خیلی دلم میخواست به آدمهای خوب میگفتند خر و به خرهای بدجنس میگفتند آدم!
Mohammad
خیلی وقتها که میخواستم از زندگی فرار کنم اینجا میآمدم، تا تنهاییای را پیدا کنم که قرین موسیقی و طراوت و عطر بود، و حالا اینجا احساس ناراحتی و سرما میکنم، و دلم میخواهد فرار کنم و بروم
Mohammad
آنجا چهار مرد منتظرش بودند که بازوهای پرموشان را روی پیراهنهای رنگارنگشان بغل کرده بودند. آن را بردند زیر درخت مورْدْ، و بعد از مبارزهای سخت و کوتاه، که یک لحظه مهربانانه بود و بعد بیامان شد، روی کودش خواباندند، و در حالی که همهشان رویش نشسته بودند داربون عمل جراحیاش را انجام داد تا به زیبایی تلخ و جادویی او پایان دهد. شکسپیر به دوستش گفته بود:
میبایست که زیبایی مصرف نشدهات با تو دفن شود
تا خرج زندگی جلادها را تأمین کنی
metha.crodoss