بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن | صفحه ۲۵ | طاقچه
کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن اثر بهزاد دانشگر

بریده‌هایی از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن

انتشارات:نشر معارف
امتیاز:
۴.۴از ۲۰۹ رأی
۴٫۴
(۲۰۹)
و یکی هم اینکه آقایان متوجه شوند به شیوهٔ دیگری نیز می‌شود کار کرد؛
لیلا
شاید تا پانزده سال قبل، ایرانی‌ها و خارجی‌های دیگر در لایه‌های بالای ناسا می‌توانستند ارتقا پیدا کنند؛ اما هیچ‌گاه در لابراتورهای ژنتیک گیاهی و حیوانی راهشان نمی‌دادند. چرا؟ چون هیچ‌گاه در تصورشان نبود زمانی برسد که شما بتوانید در زمینهٔ هوا و فضا کار کنید و موشک بالستیک و ماهواره بسازید؛ اما شما می‌توانید آن لابراتور یا کار را در ژنتیک بسازید؛ چون نیاز به سرمایهٔ خیلی زیادی ندارد.
لیلا
گاهی به مهندسانمان می‌گویم باید شما را از دریای علم بیرون بکشم. ما برای طراحی خیلی از قطعاتمان فقط به یک ملاقه از دانش و علم احتیاج داریم. فقط مهم این است که بدانی آن یک ملاقه کجای دریای علم است و بروی همان جا سراغش؛ اما اگر بیشتر هم توی دریا غوطه خوردی، در حقیقت انرژی‌ات را هدر داده‌ای.
لیلا
من در کل، روی خوشی با توقف ندارم.
لیلا
دانشگاه‌های ما در عمل شده‌اند مخفیگاه استعدادها و توانمندی‌های دانشجوها و استادان. همه‌چیز آنجا مخفی شده و چیز به‌دردبخوری نمی‌رسد دست صنعت، نمی‌رسد به مسئله‌های جامعه.
لیلا
شاید آن روزها چندان به اهمیتی که خانواده‌ام در ساختن آینده‌ام خواهند داشت، توجه نمی‌کردم؛ اینکه از وقتی چشم باز کردیم، توی خانه‌مان همهٔ حرف پدرم «مردم» بود و کار برای مردم. خدمت به مردم مهم‌ترین وظیفه‌ای بود که پدرم برای خودشان می‌شناختند. مادرم هم همیشه در برابر تنهایی‌ها و سختی‌های زندگی صبور بودند. چیزی به پدر نمی‌گفتند تا ایشان بهتر و بیشتر به کارهایشان برسند.
حسن
من موفقیتی را می‌خواستم که دیگران هم در شیرینی‌اش با من همراه باشند. آن روزها البته به این وضوح نمی‌فهمیدمش. درست‌ترش این است که نمی‌دانستم چه می‌خواهم. فقط می‌دانستم چنین مدلی از موفقیت را نمی‌خواهم. اینکه چگونه پیدایش کردم و آن موفقیت چه تفاوت‌هایی با دیگر موفقیت‌ها داشت، به اندازهٔ همان مسیری که طی کردم طولانی است. من آن را در یک شب و در یک نگاه پیدا نکرده‌ام که حالا بتوانم در چند کلمه یا چند جمله خلاصه‌اش کنم. اگر قرار باشد این جماعتی که نشسته‌اند روی این صندلی‌ها، چیزی از این پیروزی‌ها را بفهمند و بتوانند اجرا کنند، باید مسیری را که من طی کرده‌ام، با من مرور کنند؛ اینکه چگونه توانستم از یک مغازهٔ تایپ و زیراکس ساده، برسم به تأسیس یکی از مهم‌ترین شرکت‌های دانش‌بنیان منطقه و شاید در آیندهٔ جهان.
حسن
گفتم مهم نیست که سودمان کمتر می‌شود. باید کارمان را به بهترین شکلی که در توانمان بود، انجام می‌دادیم. امیرمان روایتی می‌خواند از پیامبر. رفته بوده‌اند برای خاکسپاری یکی از صحابه‌شان. بعد از دفن‌کردن جنازه، پیامبر خودشان با دست خاک‌های کنارهٔ قبر را مرتب کرده بودند. فرموده بودند هر کاری می‌کنید، آن را به بهترین شکل انجام بدهید. این بهترین شکل یکی از دغدغه‌های من در همهٔ پروژه‌های بعدی هم بود.
حسن
بالاخره باید از یک جایی بزنید. شیرموز و کت‌شلوار و کار جهادی با یکدیگر جور درنمی‌آیند.
لیلا
ماجرا این است که ما یک وقت‌هایی اصل قضیه را خراب می‌کنیم. یک بچه‌متدین با انرژی می‌آید برای چه؟ برای اینکه خدمتی انجام دهد. بعد ما می‌آییم و یک سری شاخص‌های مادی برایش می‌گذاریم و تازه ذهن و انگیزه‌اش را منحرف می‌کنیم.
لیلا

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۲۶۷٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۶۸,۴۰۰
تومان