بریدههایی از کتاب تندتر از عقربه ها حرکت کن
۴٫۴
(۲۰۹)
همهاش در حال شعاردادن هستیم که کار خدایی اینطور است و آنطور است. جبهه اینطوری بوده و شهدا آن مدل بودهاند. اما وقتش که میشود، بخاریمان درست نباشد، غذایمان که درست نباشد، کولرمان که درست نباشد، آن وقت نمیتوانیم کار کنیم. همهچیز باید فراهم باشد. حالا همهچیز که فراهم بود، یک صلوات هم میفرستیم و یک جمله از اقتصاد مقاومتی هم میگوییم و فکر میکنیم داریم کار انقلابی و جهادی میکنیم؛ ولی آنجایی که کار سخت میشود، لنگ میزنیم. به نظر من اینجاست که فرق حزباللهی واقعی با آدمی که میخواهد با یک رساله بهشت برود، مشخص میشود.
لیلا
وقتی بهشان میگویی مدیریت را به آن شکلی نداریم که در کتابها یا کلاسها گفته میشود، چشمهایشان گرد میشود. بعد جوری نگاهت میکنند که انگار داری مزخرف میگویی یا داری شعار میدهی. یکیشان گفت یعنی چه؟ یعنی یک دخل گذاشتی اینجا، پول را میریزی داخلش، بعد از اینور برمیداری؟ گفتم نه، ما به وظیفهمان عمل میکنیم؛ اما چشممان به تقدیرات الهی است. وقتی تغییری در مسیرمان پیش میآید، نمیترسیم. هول نمیکنیم. توکل میکنیم به خواست خدا و در آن جلو میرویم تا ببینیم خواست خدا چیست.
mdp
حالا که برمیگردم به تجربهٔ نصب دستگاهها نگاه میکنم، گاهی از جسارت و نترسی خودم وحشت میکنم؛ اما آن روز فقط به این فکر میکردم که این کار باید انجام بشود، پس انجام بشود. اگر هم قرار است انجام بشود، چرا من انجامش ندهم؟ این است که میگویم همیشه نمیتوانی بدون خطرکردن حرکت کنی. بالاخره یک روزی یک جایی میرسد که یا باید تن به خطر بدهی و ریسک کنی و این میشود مسیر رشدت. یا میترسی و دنبال این هستی که بدون هزینهدادن و بدون خطرکردن فقط سر سالم از این مرحله به در ببری. این میشود که متوقف میشوی و بعدها همین میشود عامل عقبگردت.
mdp
وقتی میگوییم رنگ دینی داشته باشد، منظورم برگزاری نماز جماعت یا نوشتن حدیث در کارگاه نیست. اینها هم خوباند. اینها هم به کار برکت میدهند؛ ولی رنگ دینی در کار اقتصادی به نظر من یعنی اینکه نیتت کسب پول یا رشد سرمایه نباشد. حواست باشد بخشی از خواست الهی برای مشغولکردن انسانها به کار و شغل این بوده که نیازهای یکدیگر را تأمین کنند. در چنین فهم و باوری، عالیترین نیت، خدمت به بندگان خداست. اینطوری تو بهدنبال کار یا تولید محصولی نیستی که سود بیشتری برایت داشته باشد. بهدنبال کاری میروی یا تولیدی را انتخاب میکنی که بتواند خدمت بیشتری به مردمت بکند.
zahra.n
ببین دنبال چی هستی؟ دنبال اینکه محصول تولید کنی که پولدارها کیف کنند و تنبلیشان بیشتر شود و تو هم پولت را دربیاوری؟ یا دنبال فضایی هستی که مسئله و مشکلی را از گروهی از مردم حل کنی و به برکت آن، خودت هم نیازهای مالیات برطرف شود؟ گفت چیزی که ما باید دنبالش باشیم، همین است. میخواهی فقط پول دربیاوری یا میخواهی خودت هم ساخته بشوی. بعدها که وارد دانشبنیان شدیم، امیر گفت داداش، این همان کاری است که ما را میسازد.
zahra.n
تا یک سال و نیم پیش، اگر میخواستیم برای این مرکزی که در شهرک سلامت طراحی کردهایم مجوز بگیریم، باید سه تا مجوز میگرفتیم؛ یکی برای تشخیصی که بخش سیتیاسکن و امآرآی و رادیولوژی است، یکی برای پزشکی هستهای که دستگاههای اسپکت و این چیزهاست و یکی هم برای رادیوتراپی که مربوط به شتابدهندهها میشود.
هرکدام از اینها یک مکانیزم سطحبندی دارد. مکانیزم سطحبندی میگوید در اصفهان با این جمعیت مثلاً پنج تا امآرآی کافی است. یعنی اگر ما میخواستیم برای آنجا مجوز امآرآی بگیریم، اصلاً به ما مجوز نمیدادند. برای شتابدهنده هم همین طور. بیماران به دربهدری افتادهاند؛ اما مجوزها را دولتیها گرفتهاند. پزشکی هستهای نیز که اصلاً از طرف خود آقای وزیر قفل است. گفته
zahra.n
بچهها از ایشان پرسیدند که رمز موفقیت شما چیست؟ گفت من از آدمهای منفی دوهزار کیلومتر دور میشوم.
این جملهٔ صرامی برای من خیلی جالب بود. آدمی که منفی حرف بزند، جلوی حرکتت را میگیرد. ایشان معاونی در سیتیسنتر دارد که اگر اخطاری از نیروی انتظامی برایشان بیاید، میگوید حاجی، یک تشویقنامه از نیروی انتظامی برای ما آمده است. این خیلی فرق میکند تا اینکه یکی بگوید حاجی نیروی انتظامی اخطار داده است و همهچیزمان دارد از دست میرود.
zahra.n
اینکه کشور ما اینقدر رفت دنبال مقاله، یعنی اینکه وقت ما دارد تلف میشود. آنها هم به ما میگویند آفرین. به ما جایزه میدهند و میگویند رشد علمی شما زیاد شده است. منتها واقعیت این است که ما اینجا نشستهایم پشت کامپیوتر و او در آن سر دنیا آنها را میگیرد و میسازد و آن تجهیزات را به خود ما میفروشند و به ما میگویند آفرین. گاهی به مهندسانمان میگویم باید شما را از دریای علم بیرون بکشم. ما برای طراحی خیلی از قطعاتمان فقط به یک ملاقه از دانش و علم احتیاج داریم. فقط مهم این است که بدانی آن یک ملاقه کجای دریای علم است و بروی همان جا سراغش؛ اما اگر بیشتر هم توی دریا غوطه خوردی، در حقیقت انرژیات را هدر دادهای.
zahra.n
هی این شرکتها را با بحث تحقیق و توسعه بدبخت نکنید. امروزه بحث تحقیق و توسعه در کشور ما خیلی داغ است. در خود آمریکا این بحث را در کلاسهایم مطرح کردهام که در همین آمریکا هم اینطور نیست که هرکس میخواهد یک کاری انجام دهد، از صفر شروع کند. میروند و میبینند بقیه چهکار میکنند و بهترش میکنند و تحویل میدهند. فقط حواسشان هم هست که جریمه نشوند و قبلاً ثبت نشده باشد. گفته بود یک بار که سر کلاس این حرف را زدم، یکی از دانشجویانم خندید. گفتم موضوع چیست؟ گفت من در یکی از شرکتهایی که در آمریکا رایانه میسازد، کار میکنم. در اینجا سولهای داریم که آخرین مدلهای تمامی شرکتهای دیگر را میگیریم و همگی را اوراق میکنیم و نگاه میکنیم و میآییم و بهترینهایش را استفاده میکنیم.
zahra.n
کار در واحد تعمیرات تجهیزات پزشکی احتمالاً اساسیتر بود. اینکه یک دستگاه در حال مرگ را نجات بدهی، اینکه هر بار با یک دستگاه جدید و با یک ایراد جدید بجنگی، کیف بیشتری داشت. اینطوری خود آدم هم احساس زندهبودن بیشتری میکند. بابا میگفتند جهاد به آدم حس زندگی میدهد. اینکه بتوانی جلوی شرارت بایستی، جلوهای از حیات را در تو زنده میکند. حالا گاهی جهاد در بیرون توست و لابهلای خاکریزها. گاهی هم در خود توست. جاهایی که بین دو انتخاب ماندهای. یکی برایت سود و منفعت بیشتری دارد. با رسیدن به آن شادی. میتوانی راحتتر زندگی کنی؛ اما یکی دیگر تو را به سختی میاندازد. در عوض، اطرافیانت راحتتر زندگی میکنند؛ درست مثل یک مادر، مثل یک پدر. به خودشان سختی میدهند تا فرزندانشان راحتتر زندگی کنند؛ وگرنه که با درآمد کمتر و کار کمتری میتوانند رفاه بیشتری برای خودشان فراهم کنند.
zahra.n
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
حجم
۲۶۷٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۰۴ صفحه
قیمت:
۶۸,۴۰۰
تومان