«آقای کاپالدی اعتقاد داشت چیز بخصوصی درجوزی نیست که نتوان ادامهاش داد. به مادر گفت، گشته و گشته و گشته و چیزی پیدا نکرده. ولی من معتقدم که در جای اشتباهی جستوجو میکرده. چیز خیلی خاصی وجود داشت، ولی درون جوزی نبود. درون کسانی بود که عاشقانه دوستش داشتند. برای همین است که الان فکر میکنم آقای کاپالدی در اشتباه بوده و من موفق نمیشدم. بنابراین خوشحالم که آن تصمیم را
شیما.بیات
هرگز فراموش نکردهام که خورشید چقدر میتواند مهربان باشد. ای کاش خورشید از خود شفقت و دلسوزی نشان میداد،
ડꫀꪶꫀꪀꪮρꫝⅈꪶꫀ
از روی احترام و قدردانی تا لحظهای که آخرین پرتوهایش ناپدید شدند، همانجا ایستادم.
mobinht
دستهایش را طوری باز کرد که انگار میخواست بزرگترین Y ممکن را بسازد. بعد مرا در آغوش گرفت و مدتی طولانی در همان حال ماند.
بیتا
باید خیلی خوب باشه که دلت برای چیزی تنگ نشه. دلت نخواد چیزی رو برگردونی. همیشه نگاهت به گذشته نباشه.
کاربر ۴۲۴۹۲۳۵
«آقای کاپالدی اعتقاد داشت چیز بخصوصی درجوزی نیست که نتوان ادامهاش داد. به مادر گفت، گشته و گشته و گشته و چیزی پیدا نکرده. ولی من معتقدم که در جای اشتباهی جستوجو میکرده. چیز خیلی خاصی وجود داشت، ولی درون جوزی نبود. درون کسانی بود که عاشقانه دوستش داشتند
Rasool Ramezany
انسانها اغلب احساس نیاز میکردند تا جنبهای از خودشان را برای به نمایش گذاشتن مقابل رهگذران آماده کنند – مثل اینکه در ویترین فروشگاه باشند – و این نمایش لازم نبود وقتی زمانش میگذرد خیلی جدی گرفته شود.
کاربر ۳۲۷۰۶۹۳
خورشید همیشه برای اینکه به ما برسد راهی پیدا میکند.
Judy
تا الان فکر نمیکردم که انسانها بتوانند تنهایی را انتخاب کنند. فکر نمیکردم که گاهی نیروهایی بسیار قدرتمندتر از میل به دوری از تنهایی وجود داشته باشد.
°Mahdi°
«آقای کاپالدی اعتقاد داشت چیز بخصوصی درجوزی نیست که نتوان ادامهاش داد. به مادر گفت، گشته و گشته و گشته و چیزی پیدا نکرده. ولی من معتقدم که در جای اشتباهی جستوجو میکرده. چیز خیلی خاصی وجود داشت، ولی درون جوزی نبود. درون کسانی بود که عاشقانه دوستش داشتند.
✿tanin