بریدههایی از کتاب نقشه هایی برای گم شدن
۳٫۳
(۱۰۵)
دانش دریچهٔ شناخت دنیا از نگاه سرمایهداریست و مرزها و جزئیاتی که این نقشهها نشان میدهند در وهلهٔ اول در خدمت بازرگانان و مأموریتهای اکتشافیِ نظامی بوده. آنجا که با عبارت «سرزمین ناشناخته» نشان داده میشد جایی بود که هنوز تسخیر نشده بود. آبی کردنِ جهان تمامش را به سرزمین ناشناخته مبدل کرد، سرزمینی تفکیکناپذیر و تسخیرناشدنی، از آن دست اَعمال شاق عارفانه.
eli
«بعضی چیزها شناختهٔ دانستهاند. میدانیم که میشناسیمشان. اما این را هم میدانیم که بعضی چیزها ناشناختهٔ دانستهاند. یعنی چیزهایی که میدانیم نمیشناسیمشان. اما چیزهایی هم هستند که ناشناختهٔ نادانستهاند، چیزهایی که نمیدانیم نمیشناسیمشان.» این دستهٔ سوم در ناملایمات و فجایع جنگی رخ نشان میدهند و حیاتی میشوند. اسلاوُی ژیژکِ فیلسوف گفت او دستهٔ چهارم را از قلم انداخته: «"شناختههای نادانسته"، چیزهایی که نمیدانیم میشناسیمشان، که دقیقاً همان ناخودآگاهیست که فروید میگفت، یا به گفتهٔ ژاک لَکان "شناختی که خود را نمیشناسد".»
eli
وقتی کسی دیر میکند، گاهی آدمهایی که منتظرش بودهاند قصههایی میبافند از اینکه چه اتفاقی ممکن است برای طرف افتاده باشد و کمکم خودشان هم آن قال گذاشتنها، آدمرباییها یا تصادفها را کموبیش باور میکنند. نگرانی راهیست برای اینکه وانمود کنی سکان آن چیزِ ناشناخته در دست توست و میشناسیاش و چقدر عجیب است که ما سناریوهای شوم را به ناشناختهٔ مطلق ترجیح میدهیم. خودم هم از این امر مستثنا نیستم. شاید نقشهها را با خیالپردازی پر میکنیم تا اعتراف نکنیم نقشهها هم ناشناختههایی در دل خود دارند.
eli
در مقایسه با گمشدهها و اجسادی که گروههای امداد و نجاتِ امروزی پیدا میکنند، ظاهراً گم شدنِ امریکاییهای قرن نوزدهم بهندرت اینطور فاجعهبار بوده. دنبال حکایتهای گم و پیدا شدنهایشان بودم که متوجه شدم سرگردانی بهمدت یک روز یا حتی یک هفته برای امریکاییهای قرن نوزدهم فاجعه به شمار نمیآمده؛ برای کسانی که برنامهٔ زمانبندیِ سفتوسختی نداشتند، میدانستند چطور از زمین غذایشان را فراهم کنند، چطور مسیریابی کنند و چطور در مکانهایی که هنوز روی نقشه نیامده بودند، با استفاده از اجرام آسمانی و آبراههها و شنیدههایشان جهتیابی کنند. دنیل بون میگفت «در کل زندگیام حتی یک بار هم در جنگل گم نشدهام، هر چند یک بار بهمدت سه روز سرگردان بودم.» در نگاه بون، گم شدن و سرگردانی تفاوتی منطقی با هم دارند، چرا که او میتوانست در نهایت خودش را به جایی برساند که میدانست کجاست و این را هم میدانست که در آن اثنا چه کند.
کاربر ۳۱۳۱۵۶۶
لندِن میگفت بچهها راه و رسم گم شدن را بلدند چون «کلید نجات در این است که بدانی گم شدهای»؛ کودکان خیلی دور نمیشوند و شب را کزکرده در سرپناهی میمانند. آنها میدانند به کمک نیاز دارند.
F.saljoughi
بعضی آهنگها قدرتی یاغیگرانه دارند؛ این اساساً همان چیزیست که راک اند رول ـ یکی از زیرشاخههای موسیقی بلوز به بهترین وجه انجامش میدهد، آهنگهایی دربارهٔ جوان بودن و قدم به جهان گذاشتن، پر از حس ظرفیتهای درونی خودت. اما موسیقی کانتری، دستکم آهنگهای قدیمیاش، اغلب به عواقب پرداخته، به دشواریِ ادامه دادن یا آگاهیای که بعد از ناممکنیِ ادامهٔ مسیر میآید. دلیل عمیقتر بودن موسیقی کانتری در مقایسه با راک این است که شکست ژرفتر از پیروزیست. شکست آن چیزیست که درس عبرت میشود، البته بیشترِ وقتها.
eli
مگر مکانی وجود ندارد که در آن غم و شادی تفکیکناپذیرند، جایی که تمام احساسها کنار هماند، اقیانوسی که رودهای فرعیِ احساسهای مختلف به آن سرازیر میشوند، جایی در ژرفای درون؟
eli
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون میتابد
لئونارد کوهن
Dayan
بد نیست بدانیم که ما احتیاج به کمک داریم، بدانیم کمک خواستن از دیگران کاری کاملاً سخاوتمندانه است، چون به دیگران اجازه میدهد کمکمان کنند و به ما اجازه میدهد کمک بگیریم. گاهی ما طلب کمک میکنیم، گاهی پیشنهاد کمک میدهیم و اینطور است که این جهانِ نامراد جای بسیار متفاوتی میشود. این جهانیست که در آن کمک میکنند
farhad_riazi87
بد نیست بدانیم که ما احتیاج به کمک داریم، بدانیم کمک خواستن از دیگران کاری کاملاً سخاوتمندانه است، چون به دیگران اجازه میدهد کمکمان کنند و به ما اجازه میدهد کمک بگیریم. گاهی ما طلب کمک میکنیم، گاهی پیشنهاد کمک میدهیم و اینطور است که این جهانِ نامراد جای بسیار متفاوتی میشود. این جهانیست که در آن کمک میکنند
farhad_riazi87
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۶۰۰
تومان