بریدههایی از کتاب نقشه هایی برای گم شدن
۳٫۳
(۱۱۰)
گاهی یک عکس قدیمی، یک دوست قدیمی، یک نامهٔ قدیمی به ما یادآوری میکند که دیگر آن شخص سابق نیستیم، چون کسی که آنجا زندگی میکرد، آن ارزشها را داشت، آنطور انتخاب میکرد و آنطور مینوشت دیگر وجود خارجی ندارد. بدون اینکه متوجه باشی، مسافت زیادی را طی کردهای. غریبه برایت آشنا شده و آشنا اگر نگوییم غریبهــــ دستکم عجیب یا عذابآور شده، لباسی که دیگر قوارهٔ تنت نیست. مسافت سفرِ بعضیها خیلی بیشتر از دیگران است.
eli
در را به روی ناشناختهها باز بگذار، در را رو به تاریکی باز بگذار، از آنجا ارزشمندترین چیزها وارد میشوند. از آنجاست که خودت آمدهای و مقصدت هم همان جاست.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
اما کودکان بهندرت پرسه میزنند، حتی در امنترین جاها. بهخاطر ترس والدینشان از اتفاقات وحشتناکی که ممکن است رخ دهد (که رخ میدهد، اما بهندرت) کودکان از تجربهٔ رخدادهای طبیعیِ شگفت، محروم میمانند. پرسهزنی در کودکی به من اتکابهنفس بخشید و حس جهتیابی و ماجراجویی، تخیل و میل به کاوش، توانایی اینکه کمی گم شوم و بعد راه برگشتم را خودم پیدا کنم. نمیدانم آخر و عاقبت این نسلِ محکوم به حصر خانگی چه میشود.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
بچهها راه و رسم گم شدن را بلدند چون «کلید نجات در این است که بدانی گم شدهای»؛
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
یکی از معروفترین حکایتهای بودائی دربارهٔ دو راهب است که قسم خورده بودند از زنان دوری کنند. روزی به رودخانهٔ خروشانی میرسند. زنی از آنها میخواهد کمکش کنند از رودخانه رد شود ـ جای زنان نیرومند در حکایتهای کهن خالیستــــ و یکی از آن دو راهبْ زن را بلند میکند و از رودخانه میگذراند. کمی که دو راهب در ساحل رودخانه به راهشان ادامه دادند، آن راهب دیگر او را به خاطر زیر پا گذاشتن عهدشان سرزنش میکند. دوستش پاسخ میدهد «تو چرا هنوز آن زن را به دوش میکشی؟ من که آنطرف رودخانه پایین گذاشتمش!»
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
بهقول بنیامین، گم بودن یعنی حضورِ تماموکمال و حضورِ تماموکمال یعنی داشتن ظرفیتِ ماندن در تردید و رازآلودگی. انسان گم نمیشود بلکه خودش را گم میکند؛ این انتخابی آگاهانه است، تسلیمی از سر اختیار، وضعیتی روانی که دستیابی به آن از راه جغرافیاست.
Mahla V.KiyAN
«گمشده» دو معنای ناهمخوان دارد. گم کردن یعنی ناپدید شدنِ چیزی آشنا، اما گم شدن یعنی پدیدار شدنِ چیزی ناآشنا.
Baseer Koushan
تمرین آگاهی میگوید خیلی پابند گمانت نباش، بیشازحد مطمئن نباش. و در این نوع سادهترِ بودن، شبیه مرد لاکپشتی بودن ایرادی ندارد، گاهی بد نیست ندانیم قرار است چه کنیم، بد نیست گاهی به مانعی بربخوریم. بد نیست متوجه شویم که زندگی رازآلود است، کمی عدم قطعیت و بلاتکلیفی در خود دارد، بد نیست بدانیم که ما احتیاج به کمک داریم، بدانیم کمک خواستن از دیگران کاری کاملاً سخاوتمندانه است، چون به دیگران اجازه میدهد کمکمان کنند و به ما اجازه میدهد کمک بگیریم. گاهی ما طلب کمک میکنیم، گاهی پیشنهاد کمک میدهیم و اینطور است که این جهانِ نامراد جای بسیار متفاوتی میشود. این جهانیست که در آن کمک میکنند و کمک میگیرند و در چنین جاییست که این جهانِ پرجذبه و بیچونوچرایی که من میبینم کمی از ضرورت و استیصالش را از دست میدهد. در جهانی سخاوتمند، در جهانی که کمک در دسترس است، نیازی نیست آدم دربارهٔ جهان آنطوری که خودش میبیند یکدندگی به خرج دهد.
کاربر ۳۰۶۹۱۸۹
همیشه طوری از کوهنوردی حرف میزنند انگار فتح قله معادل پیروزیست اما بالاتر که میروی جهان بزرگتر میشود و تو خودت را در برابر آن کوچکتر حس میکنی، متأثر و رها میشوی از اینکه چقدر فضا اطرافت هست، چقدر جا برای پرسه زدن، چقدر ناشناخته.
سجاد پیرزاد
هرچیزی ترک دارد،و از همان جاست که نور به درون میتابد
لئونارد کوهن
nastar-esm
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
حجم
۲۰۴٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۲۴ صفحه
قیمت:
۴۰,۶۰۰
۳۲,۴۸۰۲۰%
تومان