بریدههایی از کتاب علی (ع) از زبان علی(ع)
۴٫۴
(۱۷۹)
انگیزههای پذیرش خلافت
خدایا تو میدانی که انگیزهٔ ما قدرتطلبی نبود
خدایا تو میدانی که ورود ما به حکومت و جنگ و درگیری، برای بهدستآوردن قدرت و حکومت و دنیا و ثروت نبود، بلکه میخواستیم:
- نشانههای دین تو را به جایگاه خویش بازگردانیم
- و در سرزمینهای تو اصلاح را ظاهر کنیم، - تا بندگان ستمدیدهات در امن و امان زندگی کنند
- و قوانین و مقررات فراموششدهٔ تو بار دیگر به اجرا درآید.
علی پیلپا
صبر و سکوت
من برای بازپسگیری حقم منازعه نکردم؛ زیرا میدانستم جمعی با من همراهی و درمقابل، جمعی مخالفت خواهند کرد و این دوگانگی به زدوخورد کشیده خواهد شد و نهال نورستهٔ اسلام، که هنوز فاصلهٔ چندانی با دوران جاهلیت نداشت و با اندک تندبادی بیم ریشهکنشدنش میرفت، با خطر جدی مواجه خواهد شد و اساس دین با این جدالها، در معرض نابودی قرار خواهد گرفت.
علی پیلپا
سکوت برای حفظ وحدت
همراهی با مردم به دلیل وضعیت روزگار
( بعد از بیعت مردم با ابوبکر، اوضاع بسیار حساس و سرنوشتساز شده بود و بار مسئولیت من سنگینتر از گذشته مینمود.)
شاهد بودم که گروهی از دین اسلام روی برمیتابند و مردم را به نابودکردن دین محمّد (ص) و مکتب ابراهیم دعوت میکنند. در چنین وضعیتی هراسناک شدم که اگر من به یاری اسلام و مسلمانان نشتابم، در دین رخنهای پدید آید و این بنای تازهتأسیس درهم فروریزد. این مصیبت در نظر من بسیار فاجعهبارتر از آن بود که ولایت امور شما و خلافت بر شما را از دست بدهم؛ چراکه خلافت چند روز کوتاه است و سپس همانند ابر از میان میرود و ناپدید میشود. پس به این نتیجه رسیدم که در این کار با مردم هماهنگ باشم و با آنان همراهی کنم تا باطل از میان برود و برخلاف میل کافران، عظمت کلام الهی بر همگان آشکار شود.
علی پیلپا
جام تلخ را سر کشیدم!
بارخدایا، از تو برای مقابله با قریش و همراهانشان یاری میطلبم. آنان پیوند خویشاوندی با مرا گسستند، کار مرا دگرگون کردند، همگی بر سر حق جانشینی رسول خدا (ص) که از همهٔ آنان به آن سزاوارترم، برای مبارزه با من متحد شدند و گفتند: حق را اگر میتوانی، بگیر و اگر تو را از آن محروم کردند، صبر پیشه کن یا با اندوه و حسرت بمیر!
به اطرافم نگریستم. دیدم که نه یاوری دارم و نه کسی از من دفاع میکند، جز اهلبیتم که اگر مرا یاری میکردند، کشته میشدند و من مایل نبودم جانشان به خطر افتد. پس با خار در چشم، دیده بر هم نهادم و با استخوان در گلو، جام تلخ را جرعهجرعه نوشیدم و درعینحال خشمی را که تلختر از گیاه حنظل و دردناکتر از فرورفتن تیغ برّنده در دل بود، فرو خوردم و بر آن شکیبایی ورزیدم.
علی پیلپا
ای گروه مهاجر و انصار، شما را به خدا، خدا را در نظر بگیرید. سفارش پیامبرتان (ص) را دربارهٔ من فراموش نکنید و دستاورد محمّد (ص) را از خانه و محل وی به منازل و خانههای خود منتقل نسازید و اهل حق را از حق و جایگاهی که میان مردم دارند، بازندارید. به خدا سوگند، خداوند در مسئلهٔ خلافت و جانشینی پیامبرش (ص) تدبیر کرده و حکم را صادر نموده است و رسول خدا (ص) نیز به همهٔ امور آگاهی داشتند. شما هم کاملاً آگاهید که ما اهلبیت به تصدّی امر خلافت، از شما سزاوارتریم. آیا در میان شما کسانی وجود دارند که عالِم به کتاب خدا و دینشناس و آگاه به امور رعیت باشند؟! به خدا سوگند، جمع این ویژگیها فقط در میان ما اهلبیت است، نه در شما. پس، از هواوهوس پیروی نکنید که دراینصورت بیشازپیش از حقیقت دور خواهید شد و گذشتهٔ خود را با این رفتارهای غلط تباه خواهید ساخت.
علی پیلپا
امتناع از بیعت
( بعد از بیعت مردم با ابوبکر، مرا نزد وی بردند و خواستند که با او بیعت کنم. در پاسخ آنان گفتم:)
من از او به این مقام شایستهترم و برای شما بهتر است که با من بیعت کنید. شما در مقابل انصار، به نزدیکبودن خود به رسول خدا (ص) استدلال کرده و از این راه، اولویت خود را بر انصار ثابت کردید و آنها نیز دلیل شما را پذیرفتند و در مقابل شما تسلیم شدند و زمام حکومت را به شما سپردند. ولی نوبت که به ما اهلبیت رسید، باآنکه میدانید نزدیکتر از اهلبیت به رسول خدا (ص) کسی نیست، میخواهید جانشینی آن حضرت را از ما دریغ کنید.
من نیز با همان دلیل و برهانی که شما با انصار سخن گفتید، با شما سخن میگویم و احتجاج میکنم: من به رسول خدا (ص)، چه درحال حیات آن حضرت و چه بعد از ارتحالش، از همهٔ شما نزدیکترم. من وصی و وزیر اویم. اسرار و علوم او نزد من به ودیعت گذاشته شده است. من صدّیق اکبر و فاروق اعظمم. من نخستین مؤمن به رسول خدا (ص) و تصدیقکنندهٔ اویم
علی پیلپا
در منطقهٔ قُبا، حضور رسول خدا (ص) رسیدم. چند تن از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. وقتی پیامبر (ص) مرا دیدند، چهرهشان شاد شد و لبخندی زدند که سفیدی دندانهایشان درخشید و به من فرمودند: ای علی، نزدیک بیا.
من نزدیک شدم. مرا کنار خود نشاندند؛ بهنحویکه پایم به پای آن حضرت چسبیده بود. سپس رو به اصحاب کردند و فرمودند: ای اصحاب من، با آمدن برادرم علی، رحمت به شما رو آورد! اصحاب من، بهراستی که علی از من است و من از علی هستم! جانش از جان من و سرشتش از سرشت من است! او تا زمانی که زندهام و پس از مرگ من نیز، برادر و وصی و جانشین من در میان امت است. هرکس از او اطاعت کند، درحقیقت از من اطاعت کرده و هرکس با او همراهی کند، با من همراهی کرده است و آنکس که با او مخالفت کند، با من مخالفت کرده است!
علی پیلپا
پیامبر (ص) مرا تأیید کردند و فرمودند: ای علی، این رفتار تو سبب جلب محبت خدا و ادبی از آداب الهی است. سپس فرمودند: ای علی، تو برادر من هستی و خدایی که خالق و روزیبخش من است، نمیخواهد که رازی را از تو پنهان نگه دارم! ای علی، تو جانشین من هستی و بعد از من مظلوم واقع خواهی شد و صدمات فراوان خواهی دید. آنکسیکه همراه تو ثابتقدم بماند، همانند کسی است که با من همراهی کرده است و کسانی که از تو فاصله بگیرند و جدا شوند، درحقیقت از من جدا شدهاند. ای علی، دروغ میگوید کسیکه گمان میکند مرا دوست دارد و درعینحال با تو دشمنی میکند؛ زیرا خداوند من و تو را از یک نور آفریده است.
علی پیلپا
امروز مطلبی را میگویم که تاکنون برای هیچکس نقل نکردهام: یک بار از رسول خدا (ص) خواهش کردم که برای من دعا و از خداوند طلب مغفرت کنند. فرمودند: برایت دعا میکنم.
سپس برخاستند و به نماز ایستادند. هنگامی که دست خود را برای دعا به درگاه الهی بلند کردند، شنیدم که چنین دعا کردند: بار پروردگارا، بهحق بندهات علی، مغفرت خود را شامل علی کن!
عرض کردم: ای رسول خدا، چرا اینگونه دعا کردید؟!
فرمودند: آیا نزد خدا کسی گرامیتر از تو وجود دارد که برای اجابت دعا، او را شفیع قرار دهم؟!
علی پیلپا
هرگاه از ایشان پرسشی داشتم، پاسخ میدادند و هنگامی که پرسشهایم تمام میشد و خاموش میماندم، ایشان سخن را آغاز میکردند. هر آیهٔ قرآن که بر رسول خدا (ص) نازل میشد، ایشان حتماً آن را برای من میخواندند و املا میکردند تا من با خط خود آن را بنویسم. علاوهبراین، آن حضرت تأویل، تفسیر، ناسخ، منسوخ، محکم، متشابه، خاص و عام آن را به من تعلیم میدادند و از درگاه خدا میخواستند تا فهم آن آیه و توان حفظ آن را به من عطا فرماید. از وقتیکه چنین دعایی فرمودند، نه آیهای از قرآن را فراموش کردم، نه دانش و علومی که به من املا کرده بودند و من آنها را نوشته بودم.
چنین بود که پیامبر خدا (ص) همهٔ آنچه خدا به ایشان تعلیم داده بود، اعم از حلال و حرام، امر و نهی، علوم گذشته و آینده، اطاعت و معصیت و هر نوشتهای که بر پیامبران پیش از ایشان نازل شده بود، به من تعلیم دادند. من نیز چنان آنها را فراگرفتم که حتی یک حرف از آنها را فراموش نکردم.
علی پیلپا
حجم
۶۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
حجم
۶۸۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۶۲۴ صفحه
قیمت:
۱۴۰,۴۰۰
تومان