بریدههایی از کتاب همسایه های خانم جان
۴٫۷
(۴۳)
نیروی بهداری به بوی خون عادت دارد؛ ولی نه این بو. خون بهظلم ریختهشده فقط بو ندارد، سوز هم دارد.
حامد
مسیر ورود کاروان به دمشق را نمیدانم که دلم خوش باشد در همان راهیم یا نه، ولی آسمان که همان است. زیر همان آسمانیم. فکر میکنم حضرت اگر آن روزها این مدافعین را داشت، نمیشد آنچه که شد. مثل کسانی که دیر رسیدهاند احساس خسران میکنم. آنقدر دیر که هرچقدر بدوی هم نمیرسی. اندازهٔ ۱۳۷۶ سال، شاید هم بیشتر.
حامد
اینقدر برای این سفر به درودیوار زدهام، قرار است برگردم؟ رسم دفاع برگشتن ندارد که. دفاع تا آخرین قطرهٔ خون. یا شهید میشوی یا باید بمانی تا شهید شوی. حالت سومی در ذهنم وجود ندارد.
حامد
جعفر گوشهٔ اتاقم خوابش برده است. نیروی جوان و پرکار و مظلوم پشتیبانی. قانون کار جهادی همین است. شبها یک گوشهای خوابت میبرد. یک شب در مقرّ خودتان، یک شب در دفتر کارت، یک شب پشت فرمان ماشینت و یک شب هم در بیمارستان زنان و زایمان.
محدثه
چقدر واژهٔ خانمجان به دل مینشیند. آنهم با لهجهٔ محکمی که بچههای فاطمیون ادایش میکنند. بهنظرم مطابقترین ترجمهٔ فارسی با عقیلهالعرب است. بانوی خردمند و بزرگواری که همهٔ امور بهدست خودش رتقوفتق میشود. بانویی باصلابت و پر از مهربانی. بانویی که برای دور کردن سایهٔ جنگ و تباهی از این کشور، همهٔ چشمها به اوست؛ خانمجان.
hamtaf
خوبی علم پزشکی زبانش است که همهجای دنیا یکسان است. البته تا قبل از سفر به سوریه. در سوریه میفهمم زبان پزشکی هم تغییر میکند. مثلاً استامینوفن که در همهجای دنیا استامینوفن است، در سوریه اسمی کاملاً بومی دارد. سیتامول صدایش میزنند. گاز استریل هم اینجا نام مستعار دارد؛ شاش مُعَقَّم. هنوز مانده است تا یاد بگیرم اینجا سرزمین عجایب داروهاست. عجایبی، صُنِعَ فی سوریا مثل: سفتریاکسون ۱۵۰۰، شربت دگزامتازون و شربت دیازپام که همهجای دنیا قرصند و اینجا شربت.
hamtaf
کورنت چیست؟ موشکی تنظیمشده روی حرارت بدن انسان. یعنی خیلی هدفگیری نمیخواهد. دکمه را میزند و موشک مثل کنه آنقدر میآید تا بچسبد بهت و پودر شوی.
hamtaf
در سالن چشم میگردانم. هرکس برای کاری آمده است. اطلاعات، عملیات، پشتیبانی، توپخانه، زرهی، پهپاد، مخابرات و بهداری. مغزم، پرستاربازیاش گرفته است. فرودگاه نظامی الاسد را مثل یک قلب میبینم. قلب سوریه. از این قلب هرکداممان به سمتی پمپاژ میشویم که حیات با خودمان ببریم و ممات دور کنیم از تن خسته و زخمی این کشور. از حسکه تا المیادین و دیرالزور و تدمر و حلب و هرجا ردپای داعش است.
hamtaf
صدای نالهٔ مجروحان از داخل ساختمان بیرون میریزد. صدای دردهای بازگشت به زندگی بعد از بههوشآمدن. بهنظرم اینجا و در این منطقه، این نالهها از سرِ درد نیست. از سرِ دوری است. دوری از بهشت و برگشتن از پشت درش.
حاج خانوم
چرا فوعه و کفریا محاصره شد؟ آنهم دو سال؟ میگویم. چون این دو شهرک در نقطهٔ استراتژیک نزدیک مرز ترکیه است. چون در جنگ، در مشت گرفتن نقاط مرزی یعنی برگ برنده. تکفیریها برای داشتن این برگ برنده، دو سال این دو شهرک را در حلقهٔ تنگ محاصره گرفتند. از فروردین ۹۴ تا فروردین ۹۶.
من میگویم دو سال محاصره، شما بخوانید ۸۵ هزار گلولهٔ خمپاره و دو هزار شهید غیرنظامی
hamtaf
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۸ صفحه