بریده‌هایی از کتاب ترن هوایی کارآفرینی

ویژگی مشترک همهٔ آن میلیونرها چیست؟ تقریباً همهٔ آنها کارآفرین خواهند بود. درست مثل شما.

فروش – البته فروش مؤثر – به معنای «پیدا کردن یک نیاز و تأمین آن» نیست. فروش مؤثر یعنی پیدا کردن نیاز ادراک شده و کمک به فرد جهت رفع آن. اگر مشتری نیازی نبیند، نیازی وجود ندارد.

فروش به معنی پیدا کردن نیاز و تأمین آن نیست.

فروش یعنی تأمین نیاز ادراک‌شدهٔ مشتری، نه نیاز شما به فروش.»

اگر می‌خواهید پیام فروش و بازاریابی شما به دل افراد بنشیند و آنها را به عمل وادار کند، آنگاه باید به درون آنها راه پیدا کنید. برای اتصال، نه فقط ارتباط با مخاطب‌های خود، باید احساس آنها را احساس کنید، تجربهٔ آنها را تجربه کنید و مثل آنها فکر کنید.

چرا فروش از سایر اصول کسب‌وکار مهم‌تر است؟ به این دلایل: - همه چیز با فروش آغاز می‌شود. تا چیزی نفروشید، هیچ چیز اهمیت ندارد. هیچ چیز.

از اولین لحظهٔ صبح که صفحهٔ رایانه خود را روشن می‌کنید تا آخر وقت کاری، باید در حال فروش باشید. نمی‌توانید از آن قایم شوید. در حقیقت، جایی برای پنهان شدن وجود ندارد. کسب‌وکارتان چه یک کارمند داشته باشد، چه هزارتا، باید فروش داشته باشید. حتی اگر نیروی فروش دارید که محصولات شما را می‌فروشد، باز هم باید به شرکای خود «اندیشه‌های بزرگ» و به کارکنان خود «چشم‌انداز» بفروشید.

«کسی که می‌داند چطور مشتری را پیدا و حفظ کند و پرورش دهد، پول بیشتری می‌گیرد. تمام.»

اگر افراد درست روی اولویت‌های نادرست تمرکز کنند، آنگاه رویا به کابوس تبدیل می‌شود.

«همهٔ ما زمین خوردیم. اینکه با چه سرعتی بلند شویم ما را متمایز می‌سازد.»

نگذارید دیگری به شما بگوید در چه چیزی توانایی دارید و در چه توانایی ندارید. شاید آنها اشتباه کنند آنوقت از سرعت شما کاسته یا حتی از مسیر منحرف می‌شوید.

«ژن هیچ ربطی به موفقیت ندارد. ژن‌های خود را همه کاره کنید و دست به کار شوید.»

وقتی توانایی، استعداد و سهم ویژهٔ خود را بشناسید، خیلی راحت‌تر می‌توانید همه چیزهای دیگر را (بدون حس گناه) کنار بگذارید و به دنبال کسب‌وکاری بروید که شما را ورزیده می‌کند و همهٔ کارهای لازم برای ساختن، رشد و توسعهٔ بیشتر آن را انجام دهید. هم‌چنین، می‌توانید نقاط ضعف خود را بشناسید و بقیهٔ صندلی‌ها را با افرادی پُر کنید که در نقاظ ضعف شما توانمند هستند.

به چیزهایی که دوست دارید فکر کنید. دوست دارید از محصول، خدمت یا کسب‌وکار خود چه نتایج مثبتی کسب کنید؟ تصویری به ذهن‌تان رسید؟ حالا، چه چیزی در تقابل با آن است؟ چه چیزی آن را تهدید می‌کند؟ چه چیزی دشمن آن است؟ چه کسی یا چه چیزی می‌تواند مانع دستیابی به آن نتیجه شود؟

به طور کلی اولین مشغلهٔ ذهنی مغز ما بقا است، و این تنها به معنای بقای جسم نیست بلکه بقای روح، آرزوها و امیدهاست. اگر آن ارزش‌ها تهدید شوند، آنگاه همهٔ اجزای جسم دست به دست هم می‌دهند تا واکنش نشان دهند.

مارتین لوتر: «اگر چیزی پیدا نکرده‌اید که حاضرید برای آن بمیرید، سزاوار زندگی نیستید.»

«یکی از دو روز مهم زندگی شما روز تولدتان و دیگری روزی است که به دلیل آن پی می‌برید.»

«کار ۹۵ درصد اوقات مزخرف است. اما ۵ درصد باقیمانده به طرز عجیبی فوق‌العاده است.»

«این کار ۹۵ درصد اوقات مزخرف است.»

کارآفرین بزرگی مثل ایلان ماسک نیز گفت که راه‌اندازی یک شرکت شبیه «خیره شدن به اعماق و خوردن شیشه است.» وای. خوردن شیشه؟ کدام آدمی دوست دارد از خواب بیدار بشود و صبحانه یک کاسه شیشه بخورد؟ فقط کسی که عاشق است.