بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جان های بیمار، ذهن های سرحال | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جان های بیمار، ذهن های سرحال

بریده‌هایی از کتاب جان های بیمار، ذهن های سرحال

نویسنده:جان کاگ
انتشارات:نشر بیدگل
امتیاز:
۳.۳از ۲۳ رأی
۳٫۳
(۲۳)
ما ناگزیریم امروز را با حقیقتی که امروز قادر به اخذ آنیم زندگی کنیم و آماده باشیم که فردا همان را دروغ و خطا بنامیم.
بهرام
هر آدمی که حتی به نوباوگی فکری خودش رسیده باشد رفته‌رفته به این می‌اندیشد که زندگی یک شوخی هجو نیست؛ حتی یک کمدی موقر هم نیست؛ و اینکه، برعکس، زندگی از دل ژرف‌ترین اعماق تراژیکِ تنگنای ذاتی‌ای می‌شکفد و بار می‌دهد که ریشه‌های اتباع و رعایایش، یا همان زیَندگانی که ما باشیم، در دل آن فرو رفته‌اند. ماترک طبیعیِ رسیده به هرکسی که قادر به حیات معنوی است، جنگلی رام‌ناشده است که گرگ در آن زوزه می‌کشد و مرغ وقیحِ شب در آن چهچهه می‌زند.
بهرام
واقعیت مملو از یأس و نومیدی است. کافی است به اطرافتان نگاه کنید. اگر فرد به‌دقت نگاه کند، خواهد دید که رنج استثنا نیست؛ قاعده است. و اتفاقاً افراد جان‌رنجور عموماً‌کسانی هستند که بسیار دقیق نگاه می‌کنند. آنها چیزی را می‌فهمند که برخی از افراد سلیم‌الذهن‌تر در بین ما دوست دارند آن را نادیده بگیرند، یعنی اینکه زندگی، هم زندگی انسانی و هم غیر آن، به‌واقع مقدر و محتوم به نظر می‌رسد، و البته نه به‌صورت بس خوش‌بینانۀ آن، منعکس در سیمای پانگلوس و باور ساده‌دلانۀ او به اینکه جهان فعلی بهترینِ همۀ جهان‌های ممکن است.
Reza.golshan
معنا نه در همه‌جا، بلکه در جایی یافت می‌شود که: فرایندی از زندگی بتواند اشتیاقی را به کسی که زندگی را می‌زید انتقال دهد؛ در این حالت است که زندگی حقیقتاً مهم می‌گردد
kimphaestus
هر یک از ما در حال رِشتن و بافتن سرنوشتمان هستیم، تقدیری که می‌تواند خوب یا بد باشد، اما هرچه باشد، وقتی رِشته شد دیگر مطلقاً نمی‌توان پنبه‌اش کرد.»
kimphaestus
«ناپایداری و روانی و لغزندگی همۀ اشیا که باعث می‌شود آنها از لای انگشتانمان، درست وقتی آنها را به سخت‌ترین شکل ممکن مشت کرده‌ایم، سُر بخورند و بگریزند.»
کاربر نیوشک
«ما آن چیزی هستیم که به‌کرّات انجام می‌دهیم. والایی یک فعل نیست. یک عادت است.»
کاربر نیوشک
اگر فرد به‌دقت نگاه کند، خواهد دید که رنج استثنا نیست؛ قاعده است.
کاربر نیوشک
در این واقعیت صِرف که زندگی سخت است، که انسان‌ها ناگزیرند جان بکَنند و رنج بکِشند، چیزی نیست که آدمی را خشمگین و آزرده سازد. شرایط ارضی و سماوی اکنون و همیشه چنین است، و ما قادریم آن را تاب بیاوریم.
کاربر نیوشک
وقتی آدم به فردی بزرگ‌سال تبدیل می‌شود، بهترین کار آن است که با موی جوگندمی، بیماری و مرگ کنار بیاید. این چیزی است که در هر صورت اتفاق خواهد افتاد.
کاربر نیوشک
احتمالاً حق با توماس هابز بود که گفته بود فراغت مادر فلسفه است، اما فراغت، برای بسیاری از افراد، تخم افسردگی بیمارگون را نیز می‌پراکند.
کاربر نیوشک
ما همه دیر یا زود از این زندگی که چیزی جز کلافی از بلا و ابتلا نیست خواهیم بُرید. وظیفه‌ای که بر عهده داریم، یافتن راهی برای زیستن، به‌حقیقت زیستن، در این فاصله است.
کاربر نیوشک
زندگی شاید ارزش زیستن داشته باشد ـــــ «به زیَنده بستگی دارد.»
کاربر نیوشک
چنین به نظر می رسد که اگر بتوانی، همچون او، شور عشق یک «زندگی مطابق با طبیعت» را عمیقاً دریابی، و این یعنی آن زندگی ای که در آن فردیت تو چنان با ارادۀ طبیعت هماهنگ شود که با رضا و رغبت به هرچه که طبیعت برایت مقرر کند گردن بنهی، خواهی دانست که در سازوارۀ عظیم او (she‌)، هدف و کارکردی داری که هیچ گاه بر تو آشکار نخواهد شد ـــــ بگذار بگویم که هرکس بتواند چنین کند، بدون توجه به اینکه تقدیر او در زندگی چه بوده، خود بدل به منظره ای دلنواز خواهد شد. (۱۸)
Elham khodadadi
جیمز آشکارا به‌دنبال چیزی مثل یک چالش بود، چیزی که متفاوت با امر عادی باشد. دوست و دانشجوی سابق او، اِلا لایمن کابوت، بعدها بین دو چیز تمایز نهاد: کار شاق، که خیلی ساده یکنواخت و خسته‌کننده است، و کار معنادار، که متضمن توجه، جد و جهد و تجربه است. جیمز به‌دنبال کار معنادار بود. او در خفا خواهان مواجهه با هول و هراس وجودی نیز بود، همان چیزی که بسیاری از مردان زمان او با آن در جنگ دست به گریبان شده بودند.
Elham khodadadi
بسیاری از کسانی که از سقوط‌های انتحاری جان سالم به در برده‌اند از احساس دریغ آنی‌ای خبر داده‌اند که وقتی دستانشان را از تیرک پل یا نردۀ بالکن وِل کرده‌اند به سراغشان آمده است، تأسف همراه با میلی کمابیش دیوانه‌وار به زندگی کردن. آنها شجاعت زیستن را فقط وقتی پیدا می‌کنند که سرنوشتشان تماماً محتوم و مقدر به نظر برسد.
محمد
«بسیاری از مردم هیچ‌گاه آن‌قدری با نفَس اولشان دور نمی‌دوند که نفَسشان تمام شود و بعد دریابند که نیرو و نفَس دوباره‌ای گرفته‌اند.»
mj94
حالِ خوب، و حتی خوشبختی، یک حالت یا وضعیت نیست، بلکه یک عمل یا فعالیت است؛
mj94
به گمانم یک راه مطمئن برای راهی کردن پرش‌کنندگان به لبۀ پل تظاهر کردن به دانستن چیزی است که شما آن را می‌دانید اما آنها آن را نمی‌دانند: اینکه زندگی ارزش قطعی و بلاشرط دارد و اینکه آنها چیزی را از دست خواهند داد که اظهر من‌الشمس است. حدس می‌زنم که وقتی روی لبۀ پل ایستاده‌اند، در آن گفته نوعی عدم اعتماد‌به‌نفس یا نخوت و خودبزرگ‌بینی عمیق تشخیص داده‌اند. و آنها ممکن است فقط برای اثبات برخطا بودنِ شما از بالای پل پایین بپرند.
mj94
نخستین مردی که از بالای پل پرید، نه اینکه پایین بیفتد، رابرت اودلام بود که قصد داشت اثبات کند سقوط در میان هوا، شب‌هنگام و در سرعت بالا، لزوماً مرگ‌بار نیست. او البته مرد
mj94

حجم

۱۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

حجم

۱۷۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۲۲۲ صفحه

قیمت:
۱۰۰,۰۰۰
۷۰,۰۰۰
۳۰%
تومان