بریده‌هایی از کتاب ۱۹۸۴

میل جنسی، یک جرم فکری به شمار می‌آمد،

حزب سعی در نابودی غرایز جنسی داشت و در صورت عدم موفقیت تلاش می‌کرد آن را عملی گناهکارانه و خوار به شمار آورد

با بالاتررفتن سن، تحمل همه‌ی این چیزها هم سخت‌‌تر می‌شد.

احساس ‌کرد در میان جنگل‌های اعماق دریا سرگردان است و در این دنیای وانفسا - که خودش هیولای آن است- گم شده است. تنها بود. گذشته مُرده بود و آینده غیرقابل تصور.

«اما تاکید بر جامعه‌ی طبقاتی، مشکلاتی جدی‌تر را در پی دارد. قدرت حاکم به چهار روش ممکن است ساقط شود: یا از بیرون به تسخیر درمی‌آید یا آن‌چنان رهبری نالایقی دارد که توده‌های مردم را مجبور به قیام می‌کند یا به یک گروه متوسط ناراضی و قوی اجازه‌ی ظهور و سپس شورش می‌دهد و یا خود علاقه و اعتمادبه‌نفس کافی برای حکومت را از دست می‌دهد.

در گذشته، طبقه‌ی متوسط زیر لوای برابری دست به انقلاب می‌زد و به محض ساقط‌کردن حکومت استبدادی قبلی، حکومت خود را به همان شکل استوار می‌کرد. درواقع طبقه‌ی متوسط جدید از پیش حکومت استبدادی خود را اعلام کرده بود.

اگر همه به‌طور یکسان از فراغت و آسایش خیال بهره‌مند شوند، توده‌های عظیم مردم که به دلیل فقر عقب مانده‌اند، خیلی زود به سواد و آگاهی می‌رسند و دیر یا زود متوجه می‌شوند که اقلیت ممتاز کار خاصی انجام نمی‌دهد و سپس اقدام به قیام علیه‌ی آن‌ها می‌کنند.

من گمان نمی‌کنم بتوانیم چیزی را در دوران زندگی خودمان تغییر بدهیم، اما آدم می‌تواند با این تصور که هسته‌های اولیه‌ی مقاومت در بخش‌هایی از جامعه تشکیل شده، امیدوار باشد؛ گروه‌های کوچکی از مردم باهم متحد می‌شوند و کم‌کم تعمیم پیدا می‌کند به دیگر بخش‌های جامعه، و حتا ممکن است بتوانند شواهد معدودی را هم جمع کنند، تا نسل‌های بعدی پی ببرند که چه بر روزگار ما آمده! »

حزب سعی در نابودی غرایز جنسی داشت و در صورت عدم موفقیت تلاش می‌کرد آن را عملی گناهکارانه و خوار به شمار آورد

وقتی مفهوم آزادی وجود نداشته باشد دیگر چه‌گونه می‌توانیم شعاری مثل «آزادی، بردگی است! » را داشته باشیم؟ حال‌و‌هوای اندیشه کاملا متفاوت است. درواقع با درک کنونی ما از اندیشه، باید اذعان کرد که تا آن‌موقع دیگر اندیشه‌یی وجود نخواهد داشت. پیروی از عقاید مرسوم به معنی فکرنکردن خواهد بود.

هیچ‌چیز مال تو نبود جز چند سانتی‌متر مکعب فضای درون مغزت.

بهترین کتاب‌ها آن‌هایی هستند که آن‌چه را که آدمی می‌داند به وی یادآوری می‌کند.

دنیا در زمینه‌ی تمام صنایع و هنرهای مفید یا دچار وقفه شده یا سقوط کرده است. زمین‌ها را با گاوآهن شخم می‌زنند، اما کتاب‌ها را با دستگاه می‌نویسند.

«هرگز از راهی که از خانه بیرون آمده‌یی، به آن‌جا برنگرد.

«هر کس گذشته را در دست بگیرد، آینده را نیز در دست دارد؛ هر کس حال را در دست بگیرد، گذشته را در دست دارد. » و به این ترتیب، گذشته باوجود ماهیت قابل تغییرش، هیچ‌گاه تغییر نکرده بود.

باید عادت کنید بدون امید و آینده، زندگی کنید. مدتی فعالیت می‌کنید، دستگیر می‌شوید و اعتراف می‌کنید و بعد شما را می‌کُشند. تنها نتیجه‌یی که به دست می‌آورید، همین است، و دیگر هیچ. احتمال این‌که تغییر محسوسی در طول عمر ما اتفاق بیفتد، یک به هزار است. همه‌ی ما مُرده‌ایم.

قدرت حاکم به چهار روش ممکن است ساقط شود: یا از بیرون به تسخیر درمی‌آید یا آن‌چنان رهبری نالایقی دارد که توده‌های مردم را مجبور به قیام می‌کند یا به یک گروه متوسط ناراضی و قوی اجازه‌ی ظهور و سپس شورش می‌دهد و یا خود علاقه و اعتمادبه‌نفس کافی برای حکومت را از دست می‌دهد. این عوامل به‌طور تفکیک‌شده عمل نمی‌کند و به‌طور معمول هر چهار عامل تا اندازه‌یی در موضوع دخالت دارد.

«آزادی آن است که بتوانیم آزادانه بگوییم دو به‌علاوه‌ی دو می‌شود: چهار. اگر این اصل پذیرفته شود، مابقی اصول به دنبال آن می‌آید

در اقلیت‌بودن، حتا یک اقلیت یک نفره، موجب نمی‌شود آدمی خود را دیوانه قلمداد کند

بی‌پروایی و اعتماد‌به‌نفس دختر انگار تمامی یک فرهنگ و سیستم فکری را از بیخ نابود می‌کرد؛ گویی همین یک حرکت باشکوه می‌توانست «برادر بزرگ»، «حزب» و «پلیس اندیشه» را به درک فرستاد.