بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۴)
برای جبران درد و رنج، همیشه لازم نیست لذت را جایگزین آن کنیم؛
گاهی لذت و شادی خود از دل درد و رنج زاییده میشود.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
شوپنهاور میگوید: «ما برای آنکه همچون دیگر مردمان شویم، دست از سهچهارمِ خویش میشوییم.» آنگاه اگر عشق را -حقیقیترین آن را- بیابیم، میتوانیم آن بخشهای از دست دادهٔ خویش را دوباره بازیابیم. میتوانیم آن آزادی ازدسترفتهٔ کودکی خویش را دیگربار به دست آوریم. شاید عشق تنها عبارت است از یافتن کسی که با او میتوان، عجیبترین بُعد خویش را آشکار ساخت.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
روزی فرا میرسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونیتان درخواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«ذهن شما چونان یک کهکشان است. چنان تاریک که یک بارقهٔ نور آن را روشن نمیسازد. اما روشن که شد، دیگر به همهٔ دنیا میارزد. میخواهم بگویم خودتان را نکشید؛ حتی اگر اسیر ظلمات محضاید. همیشه گوشهٔ ذهن داشته باشید زندگی ساکن و راکد نیست. زمان در گذر است. شما در امتداد کهکشان ذهن خود در حرکتاید؛ پس صبر کنید تا ستارهها نمایان شوند.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
«آنچه هستی را بس شیرین میسازد، تکرار نشدن آن است.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
حقیقتاً چه اهمیتی دارد که آیا میزان سروتونین را در شما بالا میبرند یا هر فرایند دیگری را موجب میشوند؟ به مصرف آنها ادامه دهید. اصلاً جهنم و ضرر؛ اگر لیسیدن کاغذدیواری حالتان را خوب میکند، متوقفش نکنید! من با مصرف دارو ضدیت ندارم. با هر کوفت و زهرماری که تأثیرگذار است موافقم؛ و میدانم دارودرمانی روی شمار بسیاری از مردم اثر مثبت دارد. شاید هم در آینده، به جایی برسم که خودم دوباره دارو مصرف کنم. اما هماکنون، فقط کاری را انجام میدهم که مرا سرحال بیاورد. ورزش بیبرو برگرد به حالم مفید است، همانطور که یوگا نیز چنین است. غرق شدن در امور یا اشخاصی که عاشقشان هستم نیز حالم را خوش میسازد؛ پس این کارها را انجام میدهم. به زعم من، در جهانی چنین درهم تنیده با عدمقطعیت، ما بهترین آزمایشگاههای تجربی خویشتن هستیم.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
از طوفان اگر جان سالم به در ببری، دیگر همان شخص طوفانزده نیستی. تنها حکمت نهفته در طوفان همین است و بس.»
من زنده ام و غزل فکر میکنم
وقتی در پایینترین حالت روحی خود قرار دارید، خیال میکنید هیچ انسان دیگری در جهان نیست که احساسی مانند شما داشته باشد. خود من از خدا میخواستم که کاش، یکی از آن دیگران باشم؛ هر کس دیگری شد، ایراد ندارد. یک آدم هشتاد ساله، یک بچهٔ هشت ساله، یک زن، یک مرد دیگر، حتی شده یک موجود دیگر، مثلاً یک سگ! آرزو میکردم که کاش در ذهن آنان میزیستم
من زنده ام و غزل فکر میکنم
همهٔ ما بر روی طنابِ بندبازیِ نامرئیِ زندگی گام برمیداریم؛ هر لحظه امکان دارد پایمان سر بخورد و به اعماق سقوط کنیم و آنگاه با ابعاد خوفآور هستی روبهرو شویم؛ جوانب ترسناکی که در لایههای زیرین ذهنمان مسکوت ماندهاند.
💮rosy💮
برای جبران درد و رنج، همیشه لازم نیست لذت را جایگزین آن کنیم؛
گاهی لذت و شادی خود از دل درد و رنج زاییده میشود.
NEDAYI
اینکه با دارودرمانی ضدیت به خرج دهم و از این طریق، خودم را جار بزنم حقیقتاً خواستهٔ قلبیام نیست؛ چون میدانم برای برخی از مردم این شیوه پاسخ میدهد. در برخی موارد داروها چنان از شدت درد و رنج میکاهند که حقیقتاً باعث ایجاد فرایند بهبودی میشوند. در دیگر موقعیتها دارودرمانی به منزلهٔ یک راهکار نسبتاً بلندمدت عمل میکند. بسیاری از مردم بدون دارو قادر به زندگی نیستند. اما دربارهٔ من وضع به شکل دیگری بود
من زنده ام و غزل فکر میکنم
اما کارکرد افسردگی و حملهٔ هراس و وحشت همین است: پدید آوردن افکار اغراقآمیز که ذهن شما را به خود مشغول میدارند.
من زنده ام و غزل فکر میکنم
شما میتوانید در یک طوفان قرار بگیرید و شدت وزش باد را با تمام وجود حس کنید؛ اما آگاه باشید که شما باد نیستید. موجودی هستید که فقط در معرض آن قرار گرفتهاید.
Ahmad
کلیدی در حصول شادکامی (و یا حتی عنصر والاتر از آن: آرامش) این نیست که ذهن همیشه سرشار باشد از افکار شاد. نه؛ چنین چیزی شدنی نیست. هیچ ذهنی روی زمین وجود ندارد که با همهٔ فراست و تیزهوشیاش، همهٔ عمر تنها افکار شاد را در خود بپروراند.
نکتهٔ کلیدی پذیرش افکار است؛ از هر قسمی که هستند، حتی بدترینشان. پذیرا بودن آنها، بیآنکه به آنها بدل شوید.
Ahmad
کلیدی در حصول شادکامی (و یا حتی عنصر والاتر از آن: آرامش) این نیست که ذهن همیشه سرشار باشد از افکار شاد. نه؛ چنین چیزی شدنی نیست. هیچ ذهنی روی زمین وجود ندارد که با همهٔ فراست و تیزهوشیاش، همهٔ عمر تنها افکار شاد را در خود بپروراند.
نکتهٔ کلیدی پذیرش افکار است؛ از هر قسمی که هستند، حتی بدترینشان. پذیرا بودن آنها، بیآنکه به آنها بدل شوید.
Ahmad
زیستی که صرفاً براساس اهداف بنا شده باشد، جز احساس یأس، ثمری به بار نخواهد داد. بله ممکن است شما را به سمت جلو سوق دهد و موجب ورق خوردن صفحات زندگیتان گردد، اما دست آخر شما را تهی و پوچ به حال خود رها خواهد ساخت. زیرا فرض کنید به اهدافتان رسیدید، بعد چه؟ ممکن است آنچه را کم داشتید، به دست بیاورید. حالا آن را دارید؛ پس از آن چه میکنید؟ دو راه در پیش خواهید داشت؛ یا اینکه هدف دیگری برای خود تعریف کنید و استرس بگیرید که چگونه این یکی را هم محقق سازید. یا همچون میلیونها انسان دیگر (که به بحران میانسالی یا حتی اخیراً جوانسالی رسیدهاند) با خود کلنجار میروید که: «خب اینم اون چیزی که همیشه دلم میخواسته؛ پس چرا خوشحال نیستم؟!»
Ahmad
برای آنکه به خارقالعاده بودن زندگی پی ببرید، نیاز است دهشتناک بودن آن را هم احساس کنید.
Ahmad
راه خروجی همیشه از درون خود شما نمیگذرد.
Ahmad
جهان به صورتی شکل و فرم یافته که ما را ملول سازد. و این روند روزبهروز در حال اوجگرفتن است. گویی شادکامی ما چندان به نفع اقتصاد جهانی نیست. اگر ما، از امکاناتمان خرسند بودیم، چرا به دنبال افزودن به آنها میدویم؟ چگونه کرمهای ضدپیری و افتادگی پوست را به ما میفروشند؟ با نگرانی دادن به ما نسبت به افزایش سن. چگونه مردم را وامیدارند تا به یک حزب سیاسی خاص رأی دهند؟ آنها را از افزایش هجوم مهاجران به کشور میترسانند. چگونه مجابمان میکنند خود را بیمه کنیم؟ با دلهره دادن به ما از وقوع هر حادثهای. چگونه ما را به سمت عملهای جراحی پلاستیک سوق میدهند؟ با برجستهسازی و انگشت گذاشتن بر روی نقصهای جسمیمان. چگونه ما را به پای تماشای برنامههای تلویزیونی مینشانند؟ ما را دلواپس از دست رفتن این فرصتها میکنند. چطور مار را وامیدارند تا گوشیهای هوشمند جدید بخریم؟ کاری میکنند احساس کنیم از جامعه و تکنولوژی عقب افتادهایم.
Ahmad
میگویند دیوانگی، واکنشیست معقول نسبت به دنیای دیوانه
Ahmad
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان