بریدههایی از کتاب دلایلی برای زنده ماندن
۴٫۰
(۴۴۲)
روزی فرا میرسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونیتان درخواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید. در اجرای هنری گروه بیچ بویز اشک شوق خواهید ریخت؛ به صورت دخترک نوزادتان خیره خواهید شد که در دامانتان به خواب رفته است؛ دوستان عزیزی خواهید یافت؛ غذای خوشمزهای نوش جان خواهید کرد که هرگز امتحان نکرده بودید؛ قادر خواهید بود از فراز یک چشمانداز زیبا، به منظرهٔ دلانگیزِ زیر پایتان نگاه کنید، بیآنکه به مرگ ناشی از سقوط بیندیشید. چه بسیار کتابهایی هستند که هنوز نخواندهاید و با مطالعهشان غنی خواهید شد. تماشاگر چه فیلمها خواهید بود، درحالیکه بستههای بزرگ پاپکورن را با لذت نوش جان میکنید؛ با عشقِ زندگیتان چه قهقههها سر نخواهید داد و چه معاشقهها که نخواهید کرد؛ کنار چه رودها که نخواهید دوید و چه گپوگفتهای شبانهای که با عزیزانتان نخواهید داشت؛ چنان به خنده خواهید افتاد که اشک از چشمانتان جاری میشود. زندگی به انتظار شما نشسته است. ممکن است برای مدتی در این برهه گیر کنید، اما جهان همینجاست و جایی هم نمیرود. تا جایی که میشود سماجت بورزید و دست نکشید. زندگی ارزشش را دارد.
Ahmad
«ذهن شما چونان یک کهکشان است. چنان تاریک که یک بارقهٔ نور آن را روشن نمیسازد. اما روشن که شد، دیگر به همهٔ دنیا میارزد. میخواهم بگویم خودتان را نکشید؛ حتی اگر اسیر ظلمات محضاید. همیشه گوشهٔ ذهن داشته باشید زندگی ساکن و راکد نیست. زمان در گذر است. شما در امتداد کهکشان ذهن خود در حرکتاید؛ پس صبر کنید تا ستارهها نمایان شوند.»
Ahmad
چگونه زمان را متوقف سازیم؟ با بوسیدن عزیزان.
چگونه در زمان سفر کنیم؟ با مطالعه.
چگونه از زمان بگریزیم؟ با هنر.
چگونه زمان را لمس کنیم؟ با قلم به دست گرفتن.
چگونه زمان را فروبنشانیم؟ با نفس کشیدن.
Hamideh Rezaee
بخش اعظم کتاب دماپادا - مهمترین کتاب مقدس بوداییها شامل آموزههای گوتاما بودا، حکیم و بنیانگذار فلسفهٔ بودایی که در بخش خاوری هند باستان میزیسته است- به نوعی کتاب خودیاریِ کهن میماند که اصول اولیهٔ خودیاری را به پیروانش میآموزد:
«هیچکس رهاییبخش ما نیست جز خودمان. نه کسی توانش را دارد و نه امکانش را.»
Hamideh Rezaee
(به یاد جملهای از دیوید فاستر والاس افتادم که در جایی مینویسد: «تبلیغات دقیقاً همان کاری را انجام میدهند که قرار است انجام دهند: ایجاد اضطراب و درمان آن از طریق خرید کالاها و خدمات»)
Hamideh Rezaee
مشکلِ عدم توجه به علامتهای خطر این است که ما، تنها گذشتهای را که تمام شده و رفته را تجربه کردهایم، و نه آیندهای را که هنوز رخ نداده است. از اینرو اگر واقعهای هنوز رخ نداده باشد، دشوار است امکان وقوع آن را باور کنیم.
Hamideh Rezaee
جهان به صورتی شکل و فرم یافته که ما را ملول سازد. و این روند روزبهروز در حال اوجگرفتن است. گویی شادکامی ما چندان به نفع اقتصاد جهانی نیست. اگر ما، از امکاناتمان خرسند بودیم، چرا به دنبال افزودن به آنها میدویم؟ چگونه کرمهای ضدپیری و افتادگی پوست را به ما میفروشند؟ با نگرانی دادن به ما نسبت به افزایش سن. چگونه مردم را وامیدارند تا به یک حزب سیاسی خاص رأی دهند؟ آنها را از افزایش هجوم مهاجران به کشور میترسانند. چگونه مجابمان میکنند خود را بیمه کنیم؟ با دلهره دادن به ما از وقوع هر حادثهای. چگونه ما را به سمت عملهای جراحی پلاستیک سوق میدهند؟ با برجستهسازی و انگشت گذاشتن بر روی نقصهای جسمیمان. چگونه ما را به پای تماشای برنامههای تلویزیونی مینشانند؟ ما را دلواپس از دست رفتن این فرصتها میکنند. چطور مار را وامیدارند تا گوشیهای هوشمند جدید بخریم؟ کاری میکنند احساس کنیم از جامعه و تکنولوژی عقب افتادهایم.
Hamideh Rezaee
همانطور که مولانا شاعر پارسیزبانِ قرن دوازدهم میگوید:
«زخم مدخلیست برای رسوخ نور به وجود آدمی.»
در جای دیگری نیز میگوید:
«خانهٔ امن را از یاد ببر، جایی زندگی کن که از آن هراس داری.»
Hamideh Rezaee
فیلم هوانورد مارتین اسکورسیزی را میدیدم که زندگی هوارد هیوز، هوانورد و تهیهکننده و کارگردان مشهور آمریکایی را به تصویر کشیده است. در صحنهای از فیلم، کیت بلانشیت که نقش کاترین هپبورن را بازی میکند، خطاب به هوارد هیوز میگوید: «درون هوارد هیوز، یه عالمه هوارد هیوز وجود داره.» دستکم در نسخهٔ فیلم شدهٔ زندگی هوارد هیوز چنین نشان داده میشود که تأکید لجوجانه بر تنها یکی از ابعاد وجودی انسان است که اختلال وسواس فکری- عملی در او را موجب میشود. همین اختلال روانی بود که باعث شد هوارد هیوز، به تدریج در یکی از اتاقهای هتلی در لاسوگاس زندانی شود و بیرون نیاید.
Hamideh Rezaee
گوستاو فلوبر میگوید: «سفر موجب فروتنی و میانهروی انسان میشود. درمییابید چه جایگاه کوچکی در کرهٔ خاکی از آن شماست.» رسیدن به چنین دیدگاههایی به طرز غریبی منجر به رهایی آدمی میشود.
Hamideh Rezaee
یک راه درمانی دیگر را نیز از یاد نبرید: محرکهای بیرونی و هیجان؛ عناصری که در محیطهای جدید یافت میشوند. گاهی این عناصر وحشتآورند، اما درعینحال رهاییبخش نیز هستند. در محیطهای آشنا، تمرکز ذهنتان همواره بر خود است. در اتاق خوابتان هیچ چیز جدیدی وجود ندارد که نیازمند توجه و دقت شما باشد. از تهدیدهای بالقوهٔ بیرونی خبری نیست. فقط دلواپسیهای ذهنی خودتان حضور دارند و بس. اگر خود را به حضور در مکانهای جدید وادار کنید؛ خصوصاً دیگر کشورها، دستآخر بهناچار کمی بیشتر بر فضای بیرون از ذهنتان متمرکز خواهید شد.
Hamideh Rezaee
کمکم داشتم به یک برداشت میرسیدم: گاهی انجام دادن کارهایی که از آنها وحشت داشتم، و به سلامت فارغ شدن از آنها، بهترین نوع درمان از آب درمیآمد. اگر از بیرون رفتن میترسید، بیرون بروید. اگر از مکانهای کوچک و دربسته واهمه دارید، کمی از اوقاتتان را صرف ماندن در آسانسور کنید. اگر به اضطراب جدایی دچارید، خود را وادار کنید که مدت کوتاهی تنها بمانید. هنگام افسردگی و اضطراب، ابعاد حاشیهٔ امن شما کوچک و کوچکتر میشود و از جهان، به تختخوابتان تقلیل پیدا میکند. یا اساساً به جایی میرسید که هیچ حاشیهٔ امنی برایتان به جای نمیماند.
Hamideh Rezaee
اگر میگفتم نه، تبدیل میشدم به کسی که قادر نیست به مسافرت خارجی برود، زیرا وحشتزده میشود. بدل شدن به چنین فردی مرا به هیئت یک انسان مجنون درمیآورد؛ و بزرگترین هراس زندگی من -هراسی حتی بزرگتر از مردن- این بود که عقل خود را تمام و کمال از دست بدهم. میترسیدم که اجنه تمام ذهن مرا فتح کنند. بنابراین چنان که مرسوم است؛ یک هراس بزرگ، به واسطهٔ غلبهٔ یک هراس بزرگتر از بین میرود.
بهترین راه از میان بردنِ یک هیولا، پیدا کردن یک هیولای مخوفتر است.
Hamideh Rezaee
حیرتزده میشدم که تا چه اندازه، افسردگی و اضطراب با استرس پس از سانحه همپوشانی دارد. آیا ما افسردهها هم به نوعی شاهد سانحه بودهایم و از آن خبر نداریم؟ آیا هیاهو و سرعت سرسامآور زندگی مدرن، برای مغز غارنشین ما حکم سانحه را دارد؟ آیا من بودم که بیشازحد نازکنارنجی بودهام؟ یا زندگی خودش نوعی جنگ است که مردم از آن بیخبرند؟
Hamideh Rezaee
اشکها هستند که در برزخ، روحمان را پالایش میدهند. اگر پایمان به جهنم رسید، تطهیر دیگر ممکن نیست. حرارت چنان است که اشکها، پیش از فروچکیدن بخار میشوند و به هوا میروند.
Ahmad
(خود را از خودت بگیر، از تو هیچ به جای میماند).
Ahmad
اگر راهی برای خروج از ذهن خویش وجود داشته باشد؛ و آن راه مرگ نباشد، آنگاه راه خروجی از جادهٔ واژگان میگذرد. اما واژگان بهجای آنکه کمک کنند تا ذهن را ترک کنیم، بستر ترک یک ذهنیت را فراهم میسازند و از آن پس، یاریمان میدهند تا خشت به خشت، ذهنی نو برای خود بسازیم. ذهنی که شاید شباهت به نسخهٔ پیشین هم داشته باشد؛ اما قطعاً از آن والاتر است. در همان حوالی ذهنِ پیشین، اما با بنیانی مستحکمتر و نیز چشماندازی زیباتر.
شکسپیر میگوید: «هدفِ هنر، شمایل بخشیدن به زندگیست.»
Hamideh Rezaee
از خواندن کتاب دو نوع تلقی وجود دارد: یا کتاب میخوانید که از خود فرار کنید یا کتاب میخوانید که خود را پیدا کنید. راستش من در این دو برداشت تفاوتی نمیبینم. ما از طریق مکانیزم فرار از خود است که خویشتن را پیدا میکنیم. مهم نیست در کدامین نقطه قرار داریم، مهم این است که قصد داریم به کجا روانه شویم.
Hamideh Rezaee
روزی فرا میرسد که لذتی خواهید یافت؛ لذت و مسرتی که با درد و رنج کنونیتان درخواهد افتاد و آن را به آتش خواهد کشید. در اجرای هنری گروه بیچ بویز اشک شوق خواهید ریخت؛ به صورت دخترک نوزادتان خیره خواهید شد که در دامانتان به خواب رفته است؛ دوستان عزیزی خواهید یافت؛ غذای خوشمزهای نوش جان خواهید کرد که هرگز امتحان نکرده بودید؛ قادر خواهید بود از فراز یک چشمانداز زیبا، به منظرهٔ دلانگیزِ زیر پایتان نگاه کنید، بیآنکه به مرگ ناشی از سقوط بیندیشید. چه بسیار کتابهایی هستند که هنوز نخواندهاید و با مطالعهشان غنی خواهید شد. تماشاگر چه فیلمها خواهید بود، درحالیکه بستههای بزرگ پاپکورن را با لذت نوش جان میکنید؛ با عشقِ زندگیتان چه قهقههها سر نخواهید داد و چه معاشقهها که نخواهید کرد؛ کنار چه رودها که نخواهید دوید و چه گپوگفتهای شبانهای که با عزیزانتان نخواهید داشت؛ چنان به خنده خواهید افتاد که اشک از چشمانتان جاری میشود. زندگی به انتظار شما نشسته است.
Hamideh Rezaee
شاید افسردگی که با اضطراب همراه نیست چنین تعبیری داشته باشد: یک لاستیک پنچر و وامانده از حرکت. اما افسردگی همراه با اضطراب و وحشت به یک جسم پنچر و بیحرکت نمیماند.
faezeh gh
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
حجم
۲۱۰٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۹۷ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان