بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختری در اتاق طبقه سوم | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختری در اتاق طبقه سوم

بریده‌هایی از کتاب دختری در اتاق طبقه سوم

امتیاز:
۴.۲از ۱۰۴ رأی
۴٫۲
(۱۰۴)
کم‌کم خانه با جنگل یکی می‌شود و مردم وجودش را در آنجا فراموش می‌کنند. دختر در اتاقِ دربسته می‌ماند و انتظار می‌کشد. دیگر نمی‌داند در انتظار چه کسی یا چه چیزی است. چیزی، کسی... او تنهاتر از آن است که بشود تصور کرد.
Mari
اول روز تولدش را فراموش می‌کند. و بعد اسمش را. اما چه اهمیتی دارد؟ کسی به دیدن او نمی‌آید، کسی اسمش را نمی‌پرسد، کسی نمی‌پرسد چند سالش است.
Mari
خواستم بگویم چون به قتل رسید، همون‌جور که دیروز بهت گفتم. اما تو حرفم رو باور نکردی و حالا هم باور نمی‌کنی. پس چه کاریه که بخوام دوباره بهت بگم؟
ATIEH
از زمان زندانی شدن دخترک در اتاق، این اولین باری خواهد بود که کسی از آن در عبور می‌کند. همه‌چیز عوض خواهد شد. نمی‌داند این را از کجا می‌داند. این را هم نمی‌داند که اوضاع چطور قرار است عوض شود. شاید بهتر شود، شاید بدتر شود. اما آخر مگر از این بدتر هم می‌شود؟
kata

حجم

۱۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

حجم

۱۳۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۸ صفحه

قیمت:
۷۳,۰۰۰
۳۶,۵۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱۲
۳
صفحه بعد