بریدههایی از کتاب شهر غصه
۴٫۲
(۹۴)
امیرکبیر- تیشه بشکن فرهاد، که در این شهر مجازی شلوغ، همه شیرین شده اند، به فریب و به دروغ، کله نایک به سر، حسرت لایک به دل، به ریلیشن سینگل، تا که مقبول افتند نزد آن خسرو خوبان، شاه شمشادقدان و شه شیرین دهنان!
خسرو خود مشغول است به ابر اعجازی از فتوشاپ، کله اش روی تن هرکول است! با یکی عینک دودی مخوف تا ریا را نشود از پس چشمانش دید
پ. و.
اسی- همیشه ننم می گه، اگه سهمت از تموم زندگی، کلهم قد یه مشت خاک باشه، برو از قله یه کوه بلند بردارش ...
پ. و.
همبازی! بیا و مرا ببر سر مزار شاد روزهای کودکی
پ. و.
باری بچههای خوب و نازنین! آقامیرزا دیگه تو شهری که میشناخت نبود. اینجا اون شهری که با خون جیگر ساخت نبود.
رو دیوارهاش قلب تیرخورده نداشت، دیگه بچه ذلیل مرده نداشت. سبزی تو سفرهشون تازه نبود، رخت مردمونش اندازه نبود. بعضیها تنگتر از وجودشون، بعضیها گشادتر از سجودشون... دیگه گل حتی تو قالیهاش نبود، خبر از دم دم تنبکهاش نبود.
حمومک مورچه نداشت، درختها آلوچه نداشت، نفسش چاق نبود تو کوچههاش باغ نبود...
پ. و.
چی بگم از خیام، نه ریاضی نه نجوم، نه رباعی، نه غزل، میزنه چوب حراج به سوال کنکور، تستی شصت هزار تومن.
طفلکی امیرکبیر بیکاره... اومده تو شهر غصه یه کاری پیدا کنه، کسبی و تجارتی، حجره و درآمدی...
پ. و.
راستی شیرین خانوم توی کافی شاپه، با یه آقای دیگه، این که نه خسرو و نه فرهاده! روم سیاه... شوهردوست خودش بهزاده.
آرش رو یادت هست؟! کمون رو گذاشت زمین، باروبندیلش رو بست و راهی شد؛ آخه اخبار گفته یه زمینی لرزید. میره تا میون آوارای شهر، از تو دستهای زنها و دخترها، چند تا دستبند و النگو کِش بره؛ خُب دیگه، چند سالیه معتاده
کاوه آهنگر نیست، دکون رو فروخته و پولش رو داده نزول
ابن سینا یه کمربند ساخته، میگه لاغر میکنه
پ. و.
حجم
۲۱۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
حجم
۲۱۱٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۸۸ صفحه
قیمت:
۲۹,۰۰۰
۲۰,۳۰۰۳۰%
تومان