بریدههایی از کتاب تمام این مدت
نویسنده:ریچل لیپینکات، میکی داتری
مترجم:نازنین فیروزی
انتشارات:انتشارات میلکان
دستهبندی:
امتیاز:
۴.۲از ۵۰۹ رأی
۴٫۲
(۵۰۹)
هیچوقت فکرش را نمیکردم که مجذوب یک حلزون غولپیکر بشوم، ولی شدهام.
زیپ دهانم را باز میکنم و گلویم را صاف میکنم؛ «یه لحظه، فقط باید بگم... تو بامزهترین حلزونی هستی که تا حالا دیدهم.»
میگوید: «آره واقعاً.» اما نرم میشود و کمی میچرخد. راه میافتم تا به او نزدیکتر شوم، اما لاک غولپیکرش سر راه است و نمیگذارد دستم را کامل دورش بیندازم.
clashiro
از چشمهایش اجتناب میکنم، چون میدانم اگر چشمم به آنها بخورد، احتمالاً میمانم
Fatima
کیم، میتونستی خیلی راحت بگی میخوای بری دانشگاه برکلی نه کالیفرنیا. من که دیگه بورسیهٔ فوتبال رو نگرفتم. برام مهم نیست کجا بریم تا وقتی با هم...»
«من نمیخوام با هم باشیم!»
حرفش مانند سیلیای به صورتم میخورد. چشمهایم را از جاده برمیدارم و به او نگاه میکنم؛ دختری که از کلاس سوم دوستش داشتهام. الان دیگر او را نمیشناسم.
clashiro
میگویم: «ولی باز هم حرفهات یادم بود. بالأخره بهشون گوش دادم و یاد گرفتم روی پای خودم بایستم. فهمیدم کی بودم و کی میخواستم باشم.» به مارلی فکر میکنم. به کارآموزی. به کلاسهای روزنامهنگاری. «فهمیدم کی هستم. بدون تو.»
بهتزده شده و زبانش بند آمده است. عجیب است! من ادامه میدهم، بالأخره کلمههایی را میگویم که لازم بود بگویم، اما هرگز نتوانسته بودم پیدایشان کنم؛ «ما همدیگه رو تحمل میکردیم، کیم! تو و من. خوشحال هم نبودیم.»
مستاجر خدا :)♡
همهچیز مثل قبل است. این من هستم که فرق کردهام.
AmirHossein[AHS]
همیشه به پیش، عقب هرگز
Aram
نگاهم همیشه به آسمان بالا و دنیای فرای آن است.
laberinto
میدانم این آخرین باری نیست که این نگاه را میبینم. ما میلیونها لحظهٔ دیگر مانند این لحظه خواهیم داشت، یک قصهٔ کامل برای زندگی با هم.
از الان شروع میشود.
clashiro
همیشه بهجای اینکه ببینم چهچیزی باعث ایجاد سوراخها شده است، سعی داشتم آنها را وصلهپینه کنم.
clashiro
متأسفانه، این دنیایی است که دیگر جایی برای من ندارد.
good girl
اگه پایه ترک داشته باشه، ساختن سخته.
Dayana
«باید برای برگشتن بجنگی.»
همیشه به پیش، عقب هرگز.
کاربر ۶۷۱۸۶۷۳
احتمالاً گاهی جروبحثهای کوچکی خواهیم داشت، ولی همیشه همدیگر را دوست داریم.
Hossein shiravand
لبخندش مسری است. ناگهان من هم لبخند میزنم
olivereader
میگوید: «شکوفههای گیلاس؟ یعنی آغازِ دوباره، یک شروع جدید.»
رضا برزگری
«میدونی خوبی قصه گفتن چیه؟»
سرم را تکان میدهم، چشمهایم هنوز به سرخی گونههایش است.
میگوید: «شنونده. بدون شنونده، قصهگو فقط داره رو هوا یه چیز میگه واسه خودش، ولی وقتی یکی داره گوش میده ...»
hamtaf
مامان یک کت تک راهراه بسیار بزرگ را بالا میگیرد و میگوید: «این یکی رو امتحان کن.» زیرچشمی نگاهی میاندازم، نمیدانم چطور باید این خبر را به او بدهم که موفق شده است زشتترین لباس اینجا را پیدا کند!
کاربر ۲۴۵۴۲۶۴
همهچیز مثل قبل است. این من هستم که فرق کردهام.
کاربر ۱۴۰۴۶۹۶
«تو همیشه میخواستی همهچیز رو درست کنی به جای اینکه بنشینی و فکر کنی که اصلاً چرا اون چیز خراب شده. اگه پایه ترک داشته باشه، ساختن سخته.»
Nargess Ansarivand
فکر میکنم هرکی که میتونه بهت کمک کنه تا راهت رو به جلو پیدا کنی، آدم خوبی برای نگهداشتن توی زندگیته.»
Hossein shiravand
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۴۷٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۵۹,۰۰۰
۱۷,۷۰۰۷۰%
تومان