بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب جادو فروش؛ با ۵۵۵ تماس بگیرید! | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب جادو فروش؛ با ۵۵۵ تماس بگیرید!

بریده‌هایی از کتاب جادو فروش؛ با ۵۵۵ تماس بگیرید!

نویسنده:اوبرت اسکای
امتیاز:
۴.۵از ۴۳ رأی
۴٫۵
(۴۳)
«شما به من نگاه می‌کنین و فقط یه جادوگر می‌بینین. من اما توی همه‌چیز جادو رو می‌بینم.»
A.zainab
«ببینین بچه‌ها، می‌دونم الان یه جوریه که فکر می‌کنین تازه افتادیم وسط یه ماجراجویی جدید! ولی باید بدونین که این ماجرا، سال‌ها پیش شروع شده. ما فقط بازیگرهایی هستیم که داریم طبق نمایش‌نامه، بازی می‌کنیم. حرف‌های معمولی و کارهای معمولی و کوچیکی که می‌گیم و انجام می‌دیم... همه‌چیز! کوچیک و بزرگ! تک‌تکشون باعث انتخاب‌های ما شده‌ن. انتخاب‌هامون هم نتایجی داشتن که الان ما رو به اینجا رسونده. همراه دخترم، توی ماشین زن سابقم نشستیم و روی یه قطار داریم توی تاریکی پیش می‌ریم. نه، عجیب نیست. چون خیلی وقت پیش خودمون با انتخاب‌هایی که کردیم و کارهایی که انجام دادیم، امروز رو رقم زدیم... رفتار مهربون تو با کلارک، اینکه من کنترل ماشین رو از دست دادم و حتی این ساندویچی که الان دارم تمومش می‌کنم... همه‌شون نقطهٔ شروع ماجراهایی هستن که در آینده قراره برامون اتفاق بیفتن.»
A.zainab
«برای رسیدن به چیزهای خوب، باید قدم‌های بزرگ برداشت.»
A.zainab
«چیزهای زیادی در این دنیا، برای جلب توجه شما در نبردند... تنها آن کسی برنده است که صادق باشد.»
A.zainab
«نه نیست! اینترنت، جادوی انسان‌هاست و من الان دارم از همین جادو برای پیداکردن چارلز پلنکدورف استفاده می‌کنم.»
A.zainab
اوزی گفت: «خب، به‌هرحال من یه جادوگر استخدام کرده‌م و خوشحال می‌شم اگه ببینم داره از چوب‌دستی‌ش استفاده می‌کنه یا با گوی بلورینش کار می‌کنه.» «این‌طوری در حق بقیهٔ آدم‌ها ظلم می‌کنیم. با تقلب‌کردن توی زندگی، تعادلش رو به هم می‌زنیم.»
A.zainab
«بدترین کاری که یه آدم می‌تونه بکنه اینه که حسرت گذشته‌ش رو بخوره. چرا اجازه می‌دیم گذشته این‌طوری فلجمون کنه؟ جادوگرها از تجربه‌هاشون استفاده می‌کنن، به اینکه اون‌ها رو چه‌جوری به دست آورده‌ن، فکر نمی‌کنن.» کلارک گفت: «حرف‌های فلسفی‌ت تموم هم می‌شن؟» «اگه تموم می‌شدن که دیگه جادوگر نبودم!»
A.zainab
«فکر کنم همیشه آدم‌هایی هستن که جادوگرها رو باور ندارن. یعنی می‌گم باورکردن چیزی که همه بهش باور دارن، کار راحتیه!»
A.zainab
نقطه‌ضعف یه جادوگر دقیقاً همون چیزیه که دشمنش ازش استفاده می‌کنه.
A.zainab
«جادوگرها هم نقطه‌ضعف‌هایی دارن. ما آدم نیستیم، ولی حتی ما هم آسیب می‌بینیم.
A.zainab
وقتی هر کدامشان توی پتوی خودشان لم دادند، ابرها کنار رفتند و ستاره‌ها که انگار از همیشه درخشان‌تر بودند، به‌جای آن‌ها خودنمایی کردند. انگار میلیون‌ها چراغ کوچک توی آسمان می‌تپیدند و چشمک می‌زدند تا خواب را به چشمان اوزی بیاورند.
A.zainab
اوزی که داشت سرخ می‌شد، با عصبانیت و ناامیدی گفت: «من دارم پول همه‌چیز رو می‌دم، یادت که نرفته! ولی هر چیزی که تا حالا پیدا کردیم به کمک کامپیوتر و ماشین بوده، از جادو هیچ خبری نیست!» «این‌قدر راحت از کنار چیزهای معمولی‌ای که ممکنه واقعاً جادو باشن، نگذر. فکر کردی ما توی کوارفِلت راه می‌ریم و همه‌چیز رو طلسم می‌کنیم و اشیا رو غیب می‌کنیم؟ نه، ما هم خم می‌شیم و چیزهایی رو که از دستمون افتاده با دست برمی‌داریم، ما هم راه می‌ریم که به صندوق نامه برسیم، ما هم سرپا دوش می‌گیریم! جادو توی نیروی جاذبه‌ست. جادو توی سیستم نامه‌رسانیه. جادو توی ساختار لوله‌هاست که آب حموم رو تأمین می‌کنن! وقتی زمان استفاده از اون جادویی که توی کتاب‌ها و فیلم‌ها خوندی و دیدی برسه، انجامش می‌دم و مطمئن باش که قدرتمند خواهد بود، چون دست‌های جادوگر قدرتمندی اجراش می‌کنن!»
A.zainab
«اگه محکم به هدفت بچسبی، هیچ مشکلی اون‌قدر بزرگ نیست که حل نشه.» «واقعاً؟ ولی اگه هدف من این باشه که یه جادوگر از طلسم حافظه‌ش استفاده کنه برای کسی که اطلاعات خیلی خوبی رو فراموش کرده، اون وقت چی؟» «اون وقت یاد می‌گیری که دفعهٔ بعد هدف‌هات رو واقع‌بینانه‌تر انتخاب کنی!»
A.zainab
«اگه محکم به هدفت بچسبی، هیچ مشکلی اون‌قدر بزرگ نیست که حل نشه.»
A.zainab
من فقط داشتم به این فکر می‌کردم که چقدر زندگی‌مون تغییر کرده. قبلاً فقط من بودم و تو. دنیا حالا با چیزی که الان دارم از پنجره می‌بینم، خیلی فرق کرده.» کلارک گفت: «دنیا هنوز همونه. فقط جا برای پرواز، بیشتر شده.
A.zainab
«فردا یا یه روز بزرگه، یا یه روز ضدّحال.»
A.zainab
ستاره‌ها با ستاره‌های آسمانِ خانهٔ خودش فرق داشتند. تعدادشان کمتر بود و انگار نه می‌درخشیدند و نه چشمک می‌زدند. اوزی شب‌های زیادی را به ستاره‌ها خیره مانده و دربارهٔ این فکر کرده بود که چطور می‌تواند با کمکشان، پدرومادرش را پیدا کند. حالا، روی تختی زیبا جایی دیگر از دنیا دراز کشیده بود و می‌دید با وجود تمام تفاوت‌ها، همه‌چیز به هم ربط دارند
A.zainab
بعضی از آدم‌ها طاقت شنیدن حقیقت رو ندارن.
A.zainab
«دلت مثل دل جادوگرها، دریاست.»
A.zainab
زندگی واقعی همه‌چیزش برعکسه
A.zainab

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

حجم

۱٫۶ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۳۸۸ صفحه

قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
تومان