«ببینین بچهها، میدونم الان یه جوریه که فکر میکنین تازه افتادیم وسط یه ماجراجویی جدید! ولی باید بدونین که این ماجرا، سالها پیش شروع شده. ما فقط بازیگرهایی هستیم که داریم طبق نمایشنامه، بازی میکنیم. حرفهای معمولی و کارهای معمولی و کوچیکی که میگیم و انجام میدیم... همهچیز! کوچیک و بزرگ! تکتکشون باعث انتخابهای ما شدهن. انتخابهامون هم نتایجی داشتن که الان ما رو به اینجا رسونده. همراه دخترم، توی ماشین زن سابقم نشستیم و روی یه قطار داریم توی تاریکی پیش میریم. نه، عجیب نیست. چون خیلی وقت پیش خودمون با انتخابهایی که کردیم و کارهایی که انجام دادیم، امروز رو رقم زدیم... رفتار مهربون تو با کلارک، اینکه من کنترل ماشین رو از دست دادم و حتی این ساندویچی که الان دارم تمومش میکنم... همهشون نقطهٔ شروع ماجراهایی هستن که در آینده قراره برامون اتفاق بیفتن.»
ناشناس خاص
«بدترین کاری که یه آدم میتونه بکنه اینه که حسرت گذشتهش رو بخوره
ناشناس خاص
وقتی برای ادامهٔ راهت هدف داشته باشی، زندگی لذتبخشتر میشود.
ناشناس خاص
یه وقتهایی جوابِ سؤالهامون از اون چیزی که انتظار داریم، دردناکترن.
غزل
«همیشه نقطهٔ مقابلی وجود دارد. نه در داستانها و نه در علم، هیچ مفهومی بهتنهایی عمل نمیکند. خوب، بد را دارد و مثبت، منفی را و هیچ اتفاقی بدون دلیل نیست.»
غزل