یا مکن با فیلبانان دوستی، یا بساز خانهای در خورد پیل
روژینا
زندگی فقط چشم و ابرو و خط و خال نیست.
روژینا
ما ز یاران چشم یاری داشتیم، خود غلط بود آنچه ما انگاشتیم
روژینا
در همه کارها صلاح مصلحت باید کرد.
روژینا
یاد تو روی پوست بدنم، توی گوشتم و درون استخوانم با خونم مخلوط میشود و سراپای وجودم را گرم میکند.
روژینا
«تو بگریزی از پیش یک شعله خام
من ایستادهام تا بسوزم تمام»
روژینا
الا ای آهوی وحشی کجایی
مرا با توست چندین آشنایی
دو تنها و دو سرگردان دو بیکس
دد و دامست کمین از پیش و از پس
بیا تا حال یکدیگر بدانیم
مراد هم بجوییم ار توانیم
که میبینم که این دشت مشوّش
چراگاهی ندارد خرّم و خَش
مگر خضر مبارک پی در آید
که این تنها بدان تنها رساند
روژینا
خدایا، اکسیر عشق معجزه میکند! آدم را از این رو به آن رو میکند!
روژینا
آشنا داند زبان آشنا!
روژینا
راهی است راه عشق که هیچاش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست
روژینا