بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفه تنهایی | صفحه ۲۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب فلسفه تنهایی

بریده‌هایی از کتاب فلسفه تنهایی

۳٫۲
(۱۴۵)
که خانواده هسته‌ای موجودیتی عام است که در همه‌جا، با تغییراتِ معین در همه فرهنگ‌ها مسلط است. (۱۷)
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
فرد لیبرالی، به‌نوبه خویش در رابطه‌اش با دیگران گرفتارِ این پارادوکس می‌شود که هم خواهانِ آزادی بی‌حدّومرز است و هم خواهانِ تعلّقِ اصیل. (۱۶) آشکارا این خواسته تحقق‌یافتنی نیست، دست‌کم تا زمانی که آزادی را معادلِ استقلال یا فقدانِ حدّومرز می‌پنداریم.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
فرد لیبرالی آنقدرها هم که خودش فکر می‌کند خودمختار، از نظر اجتماعی غیرمقید و فوق‌العاده خودانگیخته نیست، اما درعین‌حال چنین هم نیست که بی‌آنکه ردّی از خودش برجای بگذارد در جامعه منحل شود. فرد لیبرالی البته در محدوده جامعه و اجتماع زندگی می‌کند، اما تعلقات اجتماعی پاسخگوی یک سؤالِ چنین فردی نیست: چگونه باید زندگی کنم
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
«خویشتنی» به معنای توانایی گرفتن موضعی بیرون از خویشتن است تا بتوان از آن موضع خویشتن را همانگونه دید که دیگران می‌بینند. از این منظر، خویشتن یک محصول «اجتماعی» است. ما به خودمان یاد می‌دهیم که خودمان را آنگونه‌ای در نظر آوریم که دیگران در نظر می‌آورند، و خودمان را از طریقِ تعامل با خویشتن‌های دیگران دگرگون می‌کنیم. اما درعین‌حال این خویشتن، نوعی استقلال هم در برابر دیگران حفظ می‌کند.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
ارزش‌ها و ترجیحاتی است که انتخابی نیستند. هرگونه متحوّل کردن خویش ریشه در چیزهایی دارد که از پیش وجود داشته‌اند. فرد لیبرالی برخلافِ آن چیزی که دوست دارد فکر کند آن‌قدرها هم از قیدِ دیگران آزاد نیست. همانگونه که عده‌ای، ازجمله جورج هربرت مید می‌گوید، ما از طریق تعامل با خویشتن‌های دیگر است که خودمان را می‌آفرینیم، و بنابراین در اصل خطِّ فارقِ روشنی میان خویشتن ما و خویشتن‌های دیگران وجود ندارد.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
هیچ‌یک از ما هرگز نمی‌تواند فارغ از تأثیراتِ بیرونی و صرفآ با انگیزه‌های درونی خویش حرکت کند. ما هرگز نمی‌توانیم مستقلِ از محیط و دوروبَرمان، مستقلِ از همه آنهایی که پیش از ما به ما شکل داده‌اند خودمان را تعریف کنیم.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
همانگونه که نیچه آن را صورت‌بندی کرده است: «باید همانی شوی که هستی.»(۱۱) نه‌تنها باید فرد باشی، بلکه باید ترجیحآ شخصی هم باشی که به خودش شکل داده است. آشکارا چنین چیزی ناممکن است. اگر بخواهیم خیلی دقیق صحبت بکنیم، چیزی به نامِ «انسانِ خودساخته» وجود ندارد. یک نمونه از چنین شخصی در جهانِ ادبیات، کسی که دلش می‌خواهد از صفر خودش را بسازد، مردِ زیرزمینی داستایفسکی است.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
فرد لیبرالی باید آدمی «خاص» باشد. با ظهور فردگرایی شخص مسئولیت تازه‌ای در قبال «خود شدن» پیدا کرد.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
زیمل معتقد نبود که فردگرایی کیفی جایگزینِ فردگرایی کمّی شده است، بلکه می‌گفت این دو پهلوبه پهلوی هم حیات دارند چون هنوز باز هم بیش از این‌ها باید با هم سنتز شوند. زیمل درضمن می‌گفت همزیستی این دو گونه فردگرایی را می‌توان در کلان‌شهرهای مدرن مشاهده کرد که ساکنان آنها تجسمی از هر دو هستند.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
اولریش بِک می‌نویسد: «چهره اصلی مدرنیته کاملا تکوین‌یافته شخصمِ تنهاست.»(۲)
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
ما پا به دوران سرنوشت‌سازی نهاده‌ایم که در آن زندگی جمعی در حالِ تضعیف شدن است و فردگرایی بر همه فائق آمده است، و درنتیجه ما بدل به لذت‌طلبان و خودپرستانی تنها شده‌ایم. آیا این روایت درست است؟ آیا احساسمِ تنهایی مختص و منحصر به روح و جان فردِ مدرن و مدرنِ متأخر است؟
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
ضعیف شدنِ زندگی جمعی در طول چندین دهه گذشته به شکلی خاموش و فریبنده رخ داده است. ما متوجهِ تأثیراتِ آن در گسست‌های پرفشاری که در زندگی‌های خصوصی‌مان رخ داده است و در زوال زندگی عمومی‌مان مشاهده می‌کنیم، اما وخیم‌ترین عواقبِ آن یادآورِ آن پازلِ خانوادگی قدیمی است: «چه قطعه‌ای در این تصویر گم شده است؟» سرمایه اجتماعی تضعیف‌شده در چیزهایی متجلّی می‌شود که تقریبآ بی‌آنکه کسی متوجهش باشد محو شده‌اند ـمهمانی‌های همسایگان و گردهم‌آمدن با دوستان، مهربانی بی‌درنگِ غریبه‌ها، و دنبال کردنِ مشترک خیر و خواسته عمومی و نه دنبال کردنِ حریصانه خیر و خواسته شخصی به تنهایی. رابرت. دی. پاتنم: بولینگ یک‌نفره
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
به کلام ریلکه، می‌توان «به عشقی دست یافت که حفاظی دوگانه است که از دو تنها حفاظت می‌کند و به آنها امنیت می‌بخشد.»(۵۲)
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
«ما همه محکوم به نوعی از تنهایی در طول زندگی‌هامان هستیم، اما آدم‌های تنها می‌توانند آدم‌های تنهای دیگری را بیابند ـو بدین‌ترتیب این تنهایان دیگر خیلی هم تنها نمی‌مانند.»
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
هر رابطه‌ای به‌هرحال همیشه در جنبش و تغییر است چون افرادِ دخیل در آن رابطه خودشان همیشه در جنبش و تغییر هستند. و حتی اگر احساس تعلقی فوق‌العاده عمیق به دیگری داشته باشیم، همیشه نوعی فاصله و نوعی تنهایی در این میان هست که باید به آن احترام گذاشت.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
«کوششی عاجزانه برای برقرار کردنِ ارتباط در میانِ تنهایان» است.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
بنابراین، وظیفه‌ای که همه افراد مجبورند به انجام برسانند این است که بر تنهایی خویش از طریق ارتباط، بدون ازدست‌دادنِ خویشتنِ خویش، غلبه کنند.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
هویتِ ما در عمقِ وجودِ خودِ ما، منفصل از دیگران، جای ندارد، بلکه در دلِ رابطه و وابستگی‌مان به دیگران است که جای می‌گیرد. دقیقآ به همین دلیل است که وقتی روابطمان با دیگران به‌هم می‌خورد به هویتِ شخصی‌مان آسیبی چنین شدید وارد می‌آید. وقتی دلبسته و وابسته دیگران نیستیم در سطحی پایین‌تر از آنچه هستیم قرار می‌گیریم، صرفآ به این دلیل ساده که بخش‌هایی کانونی از ما شکل‌نایافته باقی می‌ماند.
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
اما دقیقآ همین کمال‌گرایی اجتماعی است که در میانِ افرادِ تنها بسیار شایع است. فردِ تنها فکر می‌کند که موردِ محبتِ کسی نیست و هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد با او دوست شود، اما شاید مشکل دقیقآ همین است که چون از عشق و دوستی توقعِ بسیار ناممکنی دارد نمی‌تواند محبت یا دوستی کسی را جلب کند. ما در زندگی‌مان نیازمندِ دوستی و عشق هستیم. ما نیاز داریم نگرانِ کسی باشیم، و کسی هم نگرانِ ما باشد. وقتی نگرانِ کسی هستیم دنیا برایمان معنا پیدا می‌کند. این نگرانی نسبت درمورد دیگران است که به ما شخصیت می‌دهد. (۴۷)
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲
اما دقیقآ همین کمال‌گرایی اجتماعی است که در میانِ افرادِ تنها بسیار شایع است. فردِ تنها فکر می‌کند که موردِ محبتِ کسی نیست و هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد با او دوست شود، اما شاید مشکل دقیقآ همین است که چون از عشق و دوستی توقعِ بسیار ناممکنی دارد نمی‌تواند محبت یا دوستی کسی را جلب کند. ما در زندگی‌مان نیازمندِ دوستی و عشق هستیم. ما نیاز داریم نگرانِ کسی باشیم، و کسی هم نگرانِ ما باشد. وقتی نگرانِ کسی هستیم دنیا برایمان معنا پیدا می‌کند. این نگرانی نسبت درمورد دیگران است که به ما شخصیت می‌دهد. (۴۷)
کاربر ۱۲۹۷۱۱۲

حجم

۲۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

حجم

۲۲۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۴۰ صفحه

قیمت:
۸۶,۰۰۰
۶۰,۲۰۰
۳۰%
تومان