بریدههایی از کتاب سرزمین موعود
۳٫۰
(۳۶)
او گفت: «باید به شما بگویم که او مرد موقری است و نباید از او بهعنوان رئیسجمهور آمریکا ترسی داشته باشید.» با گفتن این حرف در جمعیت کمی تنش ایجاد شد. در پاسخ به سؤالی دیگر گفت: «ما میخواهیم بجنگیم و من هم میجنگم. اما محترمانه این کار را انجام خواهیم داد. من سناتور اوباما و دستاوردهایش را تحسین میکنم. به او احترام خواهم گذاشت. از همه میخواهم محترمانه رفتار کنند و بیایید اطمینان حاصل کنیم که سیاست ما چنین شکلی در آمریکا خواهد داشت.»
من بعضی اوقات با خودم فکر میکنم آیا مککین با این آیندهنگری خود باز هم پالین را انتخاب میکرد؟
حسین احمدی
براساس همان احساسها بود که از جو درخواست کرده بودم فرایند تحقیق و بررسی مقدماتی را بر عهده بگیرد و زمانی که در مینهسوتا فعالیت انتخاباتی میکردم به دیدارم بیاید. ابتدا مقاومت کرد. جو، مانند بیشتر سناتورها، غرور داشت و خوشش نمیآمد زیردست کسی باشد. دیدار ما با توضیح او دربارهٔ همهٔ دلایلی شروع شد که چرا شغل معاونت رئیسجمهور ممکن است برای او یک پله سقوط باشد (به همراه توضیحی دراینباره که چرا او بهترین انتخاب بود). مطمئنش کردم که بهدنبال جانشین تشریفاتی نیستم، بلکه شریک میخواهم.
جو گفت: «اگر مرا انتخاب کنی، میخواهم قادر باشم بهترین نظر خودم را به تو ابراز کنم و توصیههایم بیرودربایستی باشد. تو رئیسجمهور خواهی بود و من از هر تصمیمی که تو بگیری دفاع خواهم کرد؛ اما میخواهم درمورد هر تصمیم مهمی که میگیریم، آخرین کسی باشم که نظرش را میخواهی.»
به او گفتم این تعهدی است که میتوانم بدهم.
حسین احمدی
اینکه جو از چنین دلمرگیای جان بهدر برد، مایهٔ سربلندی همسر دومش، جیل، بود؛ آموزگاری دوستداشتنی و ظریف که جو سه سال پس از آن رخداد با او آشنا شده بود و کسی که پسران جو را مانند فرزندان خودش بزرگ کرده بود. هر زمانی که بایدنها را با هم میدیدید، کاملاً آشکار بود که خانوادهٔ جو بهراستی چقدر به او روحیه بخشیده و از او محافظت کرده بودند. خانوادهاش برایش مایهٔ دلخوشی و افتخار بودند: بیو که سپس دادستان کل دلاوِر و ستارهای روبهرشد در سیاست ایالت شد؛ هانتر که در واشنگتن وکیلی قابل شد؛ اشلی که در ویلمینگتون مددکار اجتماعی شد؛ و نوههای زیبای آنان.
خانواده به جو نیرو بخشیده و از او مراقبت کرده بود، ولی انعطافپذیری شخصیتی او نیز در زندگیاش دخیل بود. میدانستم که مصیبت و موانع شاید داغدارش کرده بودند، اما تلخکام یا بدبینش نکرده بودند.
حسین احمدی
جو بیش از هرچیز دلوجرئت داشت. در دوران کودکی بر لکنتزبانی بسیار شدید چیره شده بود (که شاید علت دلبستگی شدیدش به سخن گفتن را بیان میکرد) و در میانسالی نیز بر دو تصلب شرایین مغزی. در سیاست زود به موفقیت دست یافته و از شکستهای ناراحتکننده رنج برده بود. همچنین مصیبتی تصورناپذیر را تحمل کرده بود: در ۱۹۷۲، درست یک هفته پس از انتخاب جو برای سنا، همسر و دختر نوزادش در تصادف کشته و دو پسرش بیو و هانتر زخمی شده بودند. در پی این اتفاق، همکاران و خواهر و برادرانش با او دربارهٔ ترک سنا حرف زده بودند، ولی او رفتوبرگشت یکونیمساعته با قطار شرکت اِمترَک میان دلاوِر و واشنگتن را برای مراقبت از پسرانش برنامهریزی کرده و سه دههٔ بعدی را هم به همین کار ادامه داده بود.
حسین احمدی
اغلب درمورد این ویژگی شخصیتی ــ تواناییام در حفظ خونسردی در میانهٔ بحران ــ از من میپرسند. گاهی وقتها میگویم فقط موضوع خلقوخوست یا نتیجهٔ بزرگ شدن در هاوایی، زیرا وقتی هوا حدود بیستوهفت درجهٔ سانتیگراد و آفتابی است و شما پنج دقیقه با ساحل فاصله دارید سخت است که دچار اضطراب شوید. اگر با گروهی از افراد جوان حرف بزنم، شرح میدهم چگونه در طی زمان آموختهام که آینده را در نظر بگیرم، دراینباره که متمرکز ماندن بر هدفهایتان بهجای آویختن به افتوخیزهای هر روز چقدر مهم است.
در همهٔ اینها حقیقت نهفته است؛ اما عامل دیگری در کار دخیل است. در موقعیتهای دشوار معمولاً به مادربزرگم روی میآورم.
حسین احمدی
واقعیت این است که هیچوقت چندان به تقدیر باور نداشتهام. نگرانم که اعتقاد به تقدیر باعث تسلیم در مقابل شکستها و تشدید تکبر قدرتمندان شود. فکر میکنم نقشهٔ خدا، هرچه که باشد، در چنان مقیاس وسیعی است که به نوسانات احوال ما انسانهای فانی چندان وابستگی ندارد و در طول عمر ما، حوادث و وقایع بیش از آنچه تصور میکنیم، تأثیرگذارند. پس بهترین کاری که میتوانیم بکنیم، این است که خودمان را با آنچه درست میدانیم، هماهنگ کرده و از دل سردرگمیها به دنبال خلق معنا باشیم و با خشنودی و مدارا، در صحنهای که برایمان چیده شده، به ایفای بهترین نقش ممکن بپردازیم.
حسین احمدی
در کییف، میزبانمان ما را به مجموعهای فرسوده، محافظتنشده و پُردارودرخت در مرکز شهر برد که در آنجا بنیاد نان ــ لوگار در حال تأسیس سیستم انبارداری جدیدی برای نمونههای تحقیقاتی سلاحهای زیستی بهکاررفته در دوران جنگ سرد بود، ازجمله ویروسهای آزمایشگاهی سیاهزخم و طاعون خیارکی. همهٔ این مشاهدات بسیار تکاندهنده بود و نشان از ظرفیت آدمها برای استفاده از نبوغ در خدمت دیوانگی داشت؛ اما برای من، پس از سالهایی که منحصراً صرف مسائل داخلی کرده بودم، این سفر احیاکننده نیز بود و به من یادآور میشد که جهان بسیار بزرگ است و تصمیمهایی که در واشنگتن گرفته میشوند، عواقب عمیق انسانی دارند.
حسین احمدی
؛ اینکه چگونه میتوان نه با پایین نگه داشتنِ دیگران، بلکه با بالا بردنشان، قدرت به دست آورد. این دموکراسی واقعی و عملی بود. دموکراسی نه بهمنزلهٔ هدیهای از بالا یا تقسیم غنائم بین گروههای ذینفع، بلکه دموکراسیای که از حاصل عمل همگان به دست آید. نتیجهٔ چنین دموکراسیای نهفقط تغییر وضعیت مادی زندگی، بلکه حس کرامت افراد و جوامع بود و پیوندی بین آنانی که زمانی جدا از یکدیگر به نظر میرسیدند.
به این نتیجه رسیدم که این همان چیزی است که ارزش دنبال کردن دارد.
حسین احمدی
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹۲ صفحه
حجم
۳٫۸ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۰۹۲ صفحه
قیمت:
۱۲۰,۰۰۰
۶۰,۰۰۰۵۰%
تومان