به درد میگوید که آن قدر ناچیز است که نمیتواند مانع از رسیدن او به مقصد شود. میگوید که صدها درد، هزارها درد را بدون چشم بر هم زدنی تحمل میکند
n re
«خیلی زود همه چی تموم میشه. خیلی زود همه چی روبراه میشه.
n re
«اگه بخواهی زنده بمونی باید هم محتاط باشی.»
n re
میدونم ترسیدن چه طوریه.»
n re
بدترین اتفاق یا رخ میدهد یا نمیدهد و هیچ نگرانیای باعث تغییر در هر دو صورت نمیشود.
n re
«شنیدم اگر زندگیت در خطر باشه اونها حق ندارند تو رو به جایی که اومدی برگردونند.»
n re
انگار دیگه غروری برامون باقی نمونده، انگار دیگه اصلاً برامون اهمیتی نداره. منظورم اینه که چرا باید پرچم اونها از ما بالاتر باشه؟
n re
بالاخره نجات پیدا میکنی.
n re
آدمهای خوب هیچ وقت فرار نمیکنند.»
n re
داستانهای مشترک به اندازهٔ سنگ در این زمینها، بسیار و زیادند.
n re