بریدههایی از کتاب توحید مفضل
۴٫۶
(۱۳۴)
اگر آدمیان نعمتهای خدای تعالی را میشناختند، این کارْ آنان را از غوطهور شدن در منجلاب معاصی باز میداشت.
M.SH
گفتم: سرورم، من کسانی را دیدهام که به حالت پیش از بلوغ، و موی صورتشان نروییده، تا اینکه پیر شدهاند.
فرمود: «این دستاورد کارهای خود ایشان است و خدا هرگز به بندگانش ستم نمیکند.
Yas Balal.جواد عطوی
پاک و منزّه میشمارم خدایی را که روزی را مقدّر فرموده و بهگونهای قرارش نداده که دسترسی به آن ممکن نباشد، چرا که خلق به آن احتیاج دارند، و چنان نکرده که همهجا یافت شود و به راحتی به دست آید، بهخاطر مصلحتی که وجود داشته است. اگر رزق و روزی چارپایان یکجا و آماده به آنها میرسید، پیوسته در میان آن میلولیدند و چندان میخوردند که به ستوه میآمدند و هلاک میشدند. انسانها نیز از فرط بیخیالی و آسوده خاطری، چنان سرکش و بیبند و بار و بیپروا میشدند که فساد و تباهیشان روزافزون، و زشتیهاشان آشکار میگردید.
سمن
پرنده، حیوانی است که تخم میگذارد و بچه نمیزاید، تا بدنش برای پرواز سنگین نشود. اگر جوجه در شکم پرنده میماند تا بدنش قوی و محکم گردد، او را سنگین میساخت و از برخاستن و به پرواز درآمدن مانع میشد.
سمن
به خصلت شگفتی که در طبیعتِ چارپایان نهاده شده، بیندیش. آنها به گاه مُردن، خود را پنهان میکنند، همچنان که مَردم مُردگان خویش را. اگر چنین نیست پس لاشه اینهمه حیوانات و درندگان و مانند آنها کجا است که به چشم نمیآید؟ در حالی که اندک هم نیستند تا بهخاطر کمیشان مخفی مانده باشند، بلکه اگر کسی بگوید تعداد آنها از افراد انسانها بیشتر است، راست گفته.
سمن
در ترکیب چهره چارپایان تأمّل کن که چگونه است. میبینی که چشمها خیره و پیش رو قرار گرفتهاند تا حیوان پیش پای خود را ببیند و به دیواری نخورد و در گودالی نیفتد. و دهان از پایینترین نقطه صورت شکافته شده که اگر مانند دهانِ انسان از بالای چانه میشکافت، حیوان نمیتوانست از روی زمین چیزی به دهان بگیرد. نمیبینی که انسان با دهانش چیزی از روی زمین برنمیدارد تا بخورد، بلکه با دستش این کار را میکند. و این بزرگداشت و تکریم او است نسبت به دیگر خورندگان.
سمن
«از محمد مگو که عقل من در برابر شخصیت او حیرتزده، و اندیشهام در کار او راه گم کرده است
Samaneh J
اگر کودک، با عقلی کامل و بینقص به دنیا میآمد و خود را مستقل و بینیاز از دیگران میدید، فرزندپروری، شیرینی خویش را از دست میداد و مصلحتِ سرگرم بودن پدر و مادر به تربیت فرزندان از میان میرفت و فرزندان به وظایف خویش در برابر زحمتهای تربیتی پدر و مادر عمل نمیکردند و آنها را هنگام نیاز به محبت و پرستاری، تنها میگذاشتند
محمدرضا
بزرگتر و گرامیتر از نعمت حافظه برای انسان، نعمت فراموشی است که اگر نبود داغ هیچ مصیبتی سرد نمیشد، هیچ دریغ خوردن و افسوسی تمام نمیگشت، هیچ کینه و دشمنی از میان نمیخاست، با وجود آفات و بلاها، کسی از خوشیهای دنیایی لذّت نمیبرد و برخوردار نمیشد، و امید آن نبود که سلطان، دشمنی خود را فراموش کند و حسود، لحظهای حسادت نورزد.
مسافر
ی مفضّل! در تک تک اعضای بدن و کارسازی هر یک از آنها در رفع نیازهای انسان، اندیشه کن.
mb
راستی اگر خود به خودی و اهمال باعث اینگونه تدبیر و پردازش است، پس نتیجه هدفمندی و تقدیر در کارها باید اشتباه و ناهماهنگی باشد، چرا که این دو ضدّ اهمالاند. بیشک این سخن، بسیار زشت و ناپسند است و نشانه جهل گویندهاش؛ زیرا اهمال، راستی و درستی در پی نمیآورد و تضاد، سبب نظم و یکپارچگی نمیشود ـ بسیار برتر است خداوند از آنچه ملحدان میگویند
mb
خستین عبرت و دلیل بر وجود آفریدگار متعال، هیئت این دنیا و یکپارچگی اجزای آن و نظم دقیق آن است. هرگاه با فکر خود درباره عالم تأمّل کنی و با عقل خود آن را از هم تمییز دهی، دنیا را همچون خانهای میبینی که در آن تمام نیازهای بندگان مهیا گردیده است. آسمانْ همچون سقفی برافراشته شده، زمینْ بسان فرشی بزرگ پهن گردیده، ستارگانْ مثل چراغها بر بالای هم چیده شدهاند، گوهرها مانند گنجها پنهان داشته شدهاند، و هر چیزی در این خانه، مطابق شأن و شایستگیاش تدارک شده است. و انسان، همچون کسی است که این خانه در اختیارش قرار گرفته
mb
مردمان، همه حیران و سرگردان و مستاند و یکسره در طغیان و سرکشی، و اقتدا به شیاطین و طاغوتهای خویش میکنند. بینایان، کوری هستند که نمیبینند، سخنگویانْ لالی هستند که نمیاندیشند، و شنوایانْ کری هستند که نمیشنوند. به ذلّت و پستی خرسندند و میپندارند هدایت شدهاند. از جاده انسانهای زیرک منحرف گشته و در چراگاه پلیدیها و ناپاکیها به چرا پرداختهاند. گویا از غافلگیری مرگ در اماناند و از مجازات الاهی بر کنار. وای بر ایشان، چه سنگدلاند و چه طولانی است درد و رنجشان، و چه سخت است بلا و مِحنتشان «در روزی که دوست، دوست خود را به کار نیاید و آنها یاری نشوند، مگر کسی که خدایش رحم کند».
hansa
اگر در وجود و منفعت آبهای فراوان و انبوه دریاها دچار شک شوی و بگویی اینهمه برای چیست، بدان که آبهای دریا پناه گاه و فضای باز برای زندگی انواع بیشمار ماهیها و حیوانات دریایی، و معدنِ مروارید و یاقوت و عنبر و دیگر چیزهای گرانبهایی است که از دریا استخراج میشود. سواحل دریا نیز محلی است برای روییدن عود و چوب یلنجوج و انواع گیاهان معطر و داوریی. افزون بر اینها، دریا مَرْکب آدمی است و وسیلهای برای حمل کالاهای تجاری که از سرزمینهای دور میآورند. مثل آنچه از چین به عراق حمل میکنند و از بصره به کوفه میبرند. اگر این بارهای تجاری جز بر پشت انسان یا حیوان حمل نمیشدند، بیشک به مقصد نمیرسیدند و در همان سرزمین و در دست صاحبانشان باقی میماندند، چون مزد حمل کالاها از قیمت آنها بیشتر میشد و هیچکس زیر بار حمل آنها نمیرفت. و این امر، دو مشکل در پی میداشت: یکی نایاب شدن کالاهای متعددی که بسیار مورد نیاز مردم بود، و دیگری قطع شدن روزی باربران و بازرگانانی که از این راه امرار معاش میکردند.
عبدالوهاب
اگر غروبی در کار نبود، زمین از تابش بیامان خورشید داغ میشد و تمام حیوانات و گیاهان روی زمین تفتیده و تباه میگشتند. پس خداوند به حکمت و تدبیر خود چنین مقدّر فرموده که خورشید گاه طلوع میکند و گاه غروب، همچون چراغی که ساعتی آن را برای اهل خانه میافروزند که به کارهای خود برسند، و ساعتی دیگر آن را خاموش میکنند، تا دست از کار بکشند و لختی آرام گیرند.
عبدالوهاب
اکنون به ویژگی اختصاصی ماهیها، یعنی فراوانی نسل آنها فکر کن. میبینی که در شکم یک ماهی تخمهای بیشماری وجود دارد، زیرا باید کفاف حیوانات گوناگونی را که ماهیخوارند، بدهد. بیشک بیشتر حیوانات ماهی میخورند، حتّی درندگان بر کناره رودخانهها به کمین ماهیها مینشینند و چون از برابرشان رد میشوند، آنها را میربایند. حال که درندگان ماهی میخورند، پرندگان ماهی میخورند، انسانها ماهی میخورند و ماهیها هم ماهی میخورند، تدبیر درست همین است که ماهیها فراوان و بیشمار باشند.
عبدالوهاب
گفتم: عدّهای از منکران وجود خدا بر این گمان اند که گوناگونی رنگ و شکل پرندگان بر اثر به هم ریختگی اخلاط و کم و زیاد شدن و مشخص نبودن مقدار آنها است.
فرمود: ای مفضّل! این رنگهای متنوع و شکیل که در طاووس و دراج و قرقاول میبینی و همچون نقشهای کلک نقاشان، مساوی، منظم و برابرند، چگونه میتواند در نتیجه یک به هم ریختگی بیحساب و کتاب، به یک شکل و بیتفاوت، پدید آمده باشد؟ اگر چنین بود، برابری و نظمی در رنگها دیده نمیشد و متفاوت بودند.
عبدالوهاب
مرغ خانگی را نگاه کن که چگونه برای پروردن تخم و جوجه آوردن، به هیجان میآید در حالی که نه تخمهای فراهم آمدهای دارد و نه لانه آمادهای. در این حالت سخت برانگیخته میشود و خود را باد میکند و قُد قُد راه میاندازد و چیزی نمیخورد تا تخم زیرش بگذارند و او روی آن بخوابد و جوجه بیاورد. این کارهای مرغ برای چیست؟ جز برای برپاداشتن نسل؟ اگر این احساس و حرکت در طبیعت مرغ نهاده نشده، چه چیز تمام هستی این حیوان بیعقل و اندیشه را برای بقای نسل، بهکار میگیرد؟
عبدالوهاب
پرنده، حیوانی است که تخم میگذارد و بچه نمیزاید، تا بدنش برای پرواز سنگین نشود. اگر جوجه در شکم پرنده میماند تا بدنش قوی و محکم گردد، او را سنگین میساخت و از برخاستن و به پرواز درآمدن مانع میشد. پس هر جزیی از بدن پرنده مناسب کاری آفریده شده که در نظر بوده است.
عبدالوهاب
از آنجا که پرنده دندان ندارد و دانه و گوشت را به صورت سالم و تازه میبلعد، حرارتی افزون در درونش نهاده شده که او را کمک، و طعمهاش را آرد میکند، به گونهای که از جویدن بینیاز میگردد. نشانه درستی این سخن آنکه هسته انگور و مانند آن، از بدن انسان سالم بیرون میرود؛ امّا در بدن پرنده چنان آرد میشود که اثری از آن باقی نمیماند.
عبدالوهاب
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۹
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۰,۰۰۰۵۰%
تومان