بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حیدر | صفحه ۲۴ | طاقچه
کتاب حیدر اثر آزاده اسکندری

بریده‌هایی از کتاب حیدر

امتیاز:
۴.۰از ۲۴۳ رأی
۴٫۰
(۲۴۳)
همان لحظه جبرئیل هبوط کرد. به سفارشش، پدر چهل بار سوره حمد را به ظرف آبی خواندند و آن را به بدن حسین پاشیدند. به لطف خدا حالش خوب شد.
کاربر ۳۷۳۱۰۸۲
ابوذر در زبذه، میثم تمار در زندان، مالک اشتر آواره بیابان‌های مصر، مقداد، سلمان، صعصعه‌بن‌صوحان، جندب‌بن‌عبدالله و... . شیعه تافتۀ‌جدابافته است. تقدیرش با همه فرق می‌کند. مثل ده‌سالگی علی، عقایدش را به سخره می‌گیرند. بوی خطر که مشموم می‌شود، تنهایش می‌گذارند و تنهایش می‌گذارند، و تنهایش می‌گذارند. تاریکی شب، سجادۀ پهن روبه‌قبله، نخلستان، چاه، مناجات‌های پرسوز، مونس هر شبش می‌شود. وقتی صاحب‌نفسی چون کمیل را می‌جوید، افشای راز دل می‌کند؛ از تنهایی می‌گوید؛ از غربت؛ از مرگی که انتظارش را می‌کشد. هرکس تشیع را قبول کرد، باید آماده انواع محرومیت‌ها باشد. (نهج‌البلاغه، حکمت ١١١ و ١١٢)
کاربر ۱۸۸۳۳۴۸
دم‌زدن از علی، جگری چون جگر حمزه می‌خواهد. دلی به پهنای آسمان، صبری به‌اندازه صبر علی در احد وقتی چشمش به شهدا افتاد. در مقابل سوختن گلش وقتی دوره‌اش کرده بودند. در آن شب تاریک وقتی با دستان خیبر‌گشا تکۀ دیگری از خودش را در دل خاک پنهان کرد. شیعه‌بودن تاوان دارد.
کاربر ۱۸۸۳۳۴۸
پذیرش دین تاوان دارد. وقتی از خبر سوختن زنی در تاریخ می‌سوزی، وقتی ذوب می‌شوی در علی، باید منتظر باشی مثل آن‌ها غربتت به چشم بیاید. دیوانگی مجنون، سهم عشق به لیلی بود. محرومیت هم سهم عشق به علی است.
کاربر ۱۸۸۳۳۴۸
سجده پیامبر کمی طولانی شد. با تکبیر پیامبر سر از سجده برداشتیم. حسنین روی کمر‌ایشان نشسته بودند تا مثل همیشه شتربازی کنند. - هی برو شتر من. ‌ایشان دودستی کمر حسنین را گرفتند و با احتیاط نشستند تا آن‌ها نیفتند. بعد از نماز، بعضی زیرِلب غر می‌زدند. - آخر مسجد جای بچه است؟ نزدیک بود نفسم بند بیاید. - اگر من بودم همچین تکان می‌خوردم تا بیفتند. حساب کار دست‌شان بیاید و دیگر هوس شترسواری به سرشان نزند.
استفاده کردیم
ناراحت نباشید! ذلت و خواری سرنوشت تمام فرزندان اسرائیل است.
Yas Balal.جواد عطوی
مال چه ارزشی دارد، جز اینکه گرسنه‌ای را سیر کند و برهنه‌ای را بپوشاند؟ اگر مطمئن بودم خداوند یکی از اعمالم را پذیرفته است، دست از این کارهایم برمی‌داشتم.
Yas Balal.جواد عطوی
اگر تنهایتان بگذارم، کجا بروم؟ پیش زن و بچه‌ای که می‌میرند؟ خانه‌ای که خراب می‌شود؟ مالی که از دست می‌رود؟ عمری که تمام می‌شود؟
Yas Balal.جواد عطوی
وضو گرفت. عطر زد. گفت: از آن کافوری که جبرئیل برایمان آورده، کمی را برای حنوطم، کنار بگذار. با خدا مناجات کرد. گفت: خدایا به حق پیامبرانت. به حق گریه‌های بچه‌هایم، بعد از رفتنم. گناه‌های شیعیانمان را ببخش. روبه‌قبله دراز کشید. چادرش را کشید روی سرتاپایش. گفت: سلما؛ چند دقیقه دیگر صدایم کن، اگر جواب ندادم؛ یقین کن که از دنیا رفته‌ام.
هانیه اکبری
سلام ای رسول‌خدا! سلامی ازطرفِ من و دخترت که شتابان پیشت آمده است. با ازدست‌دادن فاطمه صبرم کم شده است. طاقت و توان قبل را ندارم. من غم کمر‌شکن شما را هم تجربه کرده‌ام؛ اما بازهم صبر می‌کنم. ما از خداییم و پیش خدا برمی‌گردیم. ... امانتی که به من سپرده بودید، برگردانده شد. ازاین‌به‌بعد اندوهم جاودان و شب‌هایم با بیداری می‌گذرد تا بالاخره من هم پیش شما بیایم. به فاطمه اصرار کنید تا بگوید امت، بعد از شما چطور هم‌دست شدند و به ما ظلم کردند. احوال ما را هم از او بپرسید. از رحلت شما مگر چند روز گذشته بود؟
سپیده دم اندیشه

حجم

۳۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

حجم

۳۴۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۸۰ صفحه

قیمت:
۳۷,۵۰۰
۱۸,۷۵۰
۵۰%
تومان