بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب استالین | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب استالین

بریده‌هایی از کتاب استالین

ویراستار:مهدی نوری
انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۰از ۱۰۵ رأی
۴٫۰
(۱۰۵)
بله، رهبری کشور در آن زمان نه در دست حزب بود، نه در دست استالین. ترس بود که بر همه‌چیز حکومت می‌کرد؛
y,mol
ملت به تزار نیاز دارد، به کسی که بپرستدش و به خاطر او زندگی و کار کند.
y,mol
، پس می‌بایست به همین شکل، به روش انقلابی، از طریق خون و گرسنگی، ملت را به آیندهٔ روشن رهنمون شد.
y,mol
«خون فراوانی باید به زمین بریزد تا یک سلطان روس متولد شود.»
شهریار
مولوتوف، پس از رودررویی با خروشچوف، از حزب اخراج شده بود. و اینک پیرمردی که سرنوشت اروپای پس از جنگ جهانی دوم را در دستان خود می‌چرخاند، منتظر بود تا فلان دبیر یک کمیتهٔ ناحیه‌ای پالتویش را بپوشد. شهرت این دنیا چنین گذراست.
شهریار
بله، خفقان بود. بله، ترس بود. بله، مرگ حتمی بود. ولی حتی در روم هم، در روزگاران مخوف‌ترین مجازات‌های نرون، به‌هرحال کسانی پیدا می‌شدند که به‌صراحت در سنا علیه قیصر سخن بگویند. آنان می‌دانستند که این کار در حکم مرگ است، ولی سخن می‌گفتند. علنا!
mojtaba.bp
ی. باریسوف، از مسئولان برجستهٔ امور اقتصادی در آن سال‌ها، در دههٔ ۱۹۶۰ تعریف می‌کرد: «رفیق استالین مرا فرا خواند. تا آن زمان پیش نیامده بود که با او هم‌کلام شوم. گویی در میان مه راه می‌رفتم. جواب سؤالش را بلافاصله و در حالی دادم که مستقیم به چشمانش نگاه می‌کردم و می‌کوشیدم پلک نزنم. ما همه با گفتهٔ او آشنا بودیم: " اگر چشم‌ها می‌گریزند، یعنی باطنت پاک نیست." پس از شنیدن پاسخ گفت: " متشکرم رفیق." هنگامی که فشار دست او را بر دست خود حس کردم، گویی صاعقه به وجودم زد. دستم را در سرآستین کتم پنهان کردم، در اتومبیل نشستم، به خانه شتافتم و بدون پاسخ‌دادن به پرسش‌های همسر سراسیمه‌ام، به تختی نزدیک شدم که پسر کوچکم در آن خوابیده بود. دستم را بیرون آوردم و آن را بر سر او کشیدم تا گرمای استالین به او نیز برسد.»
mojtaba.bp
بله، خفقان بود. بله، ترس بود. بله، مرگ حتمی بود. ولی حتی در روم هم، در روزگاران مخوف‌ترین مجازات‌های نرون، به‌هرحال کسانی پیدا می‌شدند که به‌صراحت در سنا علیه قیصر سخن بگویند. آنان می‌دانستند که این کار در حکم مرگ است، ولی سخن می‌گفتند. علنا!
mojtaba.bp
اگر هیتلری در کار نبود، ارباب خود می‌بایست او را می‌ساخت.
mojtaba.bp
«لنین بارها بلشویک‌های به‌اصطلاح قدیمی را مسخره می‌کرد و حتی می‌گفت انقلابیون را در پنجاه سالگی باید نزد پدرانشان فرستاد. در این شوخی ناخوشایند اندیشه‌ای جدی نهفته بود: هر نسل انقلابی، در مرزی مشخص، به مانعی در راه پیشبرد همان ایده‌ای تبدیل می‌شود که خود آن را به دوش می‌کشید.»
mojtaba.bp
مصلحت حزب اقتضا می‌کند که توطئه‌ای در کار باشد
mojtaba.bp
این نامه‌های وحشتناک زینوویف را که به‌تازگی در دسترس قرار گرفته‌اند، بخوانیم: «۱۴ آوریل. در جان من فقط یک آرزو شعله‌ور است: به شما ثابت کنم که من دیگر دشمن نیستم... برای اثبات این مسئله، هیچ خواسته‌ای وجود ندارد که آن را انجام ندهم... به آن‌جا رسیده‌ام که مدتی طولانی به عکس شما و اعضای دیگر پولیت‌بورو در روزنامه نگاه می‌کنم و فقط یک فکر در سر دارم: عزیزان من، به درون من بنگرید، چطور نمی‌بینید که من دیگر دشمن شما نیستم، که جسم و روحم متعلق به شماست، که حاضر به انجام هر کاری هستم تا سزاوار بخشش و مرحمت باشم.»
mojtaba.bp
یاگودا که به اشیای تاریخی علاقه داشت، فشنگ‌هایی را که انقلابیون سرشناس با آن‌ها کشته شده بودند، برای خود برداشت. هنگامی که خودش را اعدام کردند، اعدامگر او، یوژوف، فشنگ‌های تاریخی را مال خود می‌کند. سپس یوژوف را نیز اعدام می‌کنند و فشنگ‌ها برای همیشه در پروندهٔ او باقی می‌مانند.
mojtaba.bp
یک دایرهٔ ویژهٔ ان.کا.و.د. اینک همهٔ سازمان‌های حزبی، از پایین‌ترین رده گرفته تا خود کمیتهٔ مرکزی، را زیر نظر دارد. همهٔ رهبران حزبی تنها پس از هماهنگی با ان.کا.و.د. به سِمت‌های خود منصوب می‌شوند. در خود ان.کا.و.د. دایره‌های محرمانهٔ ویژه‌ای برای نظارت بر خود کارمندان ان.کا.و.د. تشکیل می‌شود. و دایرهٔ محرمانهٔ ویژه‌ای برای نظارت بر همین دایره‌های ویژه. آن‌جا هم همه پرونده دارند، پرونده‌های بی‌پایان... هنگامی که یوژوف را دستگیر کردند، در گاوصندوق او پرونده‌ای برای استالین یافتند! در آن‌جا خاطرات مردی گرجی (که مسلما در اردوگاه‌ها ناپدید شد) موجود بود که ثابت می‌کرد استالین خبرچین بوده است.
mojtaba.bp
روایت شده است که یاگودا در زندان گفته بود: «به‌هرحال خدایی هست... خدمت وفادارانه‌ای که کردم، سزاوار قدرشناسی ارباب بود و مکافات خداوند. حالا بنگرید من در چه حالی هستم و خودتان قضاوت کنید که خدا هست یا نه.»
mojtaba.bp
جسارت ناپدید شده بود و فقط بردگانی ترسو و فرمانبر باقی مانده بودند.
mojtaba.bp
ارباب هیچ‌یک از خواهش‌های دشمن به‌خاک‌افتاده‌اش را نپذیرفت؛ فقط اجازه داد در آستانهٔ محاکمه به همسرش نامه بنویسد.
mojtaba.bp
کسی قصد رساندن این نامه را به همسر او نداشت، زیرا آنوشکای بی‌اندازه محبوب بوخارین در آن زمان در بازداشت به سر می‌برد. باید پنجاه و چهار سال می‌گذشت تا نامه‌ای را که شوهر آنا لارینای جوان و زیبا به او نوشته بود به دست زنی سالخورده برسانند. نزدیک به نیم قرن، نام شوهر او، در کشوری که خود پایه‌اش را ریخته بود، به‌مثابهٔ دشنام بود
mojtaba.bp
دژخیم آنچه را بر سر دیگران می‌آورد، خود تجربه کرد...
mojtaba.bp
یوژوف در آخرین دفاعیه‌اش گفت: «به استالین بگویید در لحظهٔ مرگ نام او را بر زبان خواهم داشت.»
mojtaba.bp

حجم

۸۰۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۷۶ صفحه

حجم

۸۰۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۱

تعداد صفحه‌ها

۶۷۶ صفحه

قیمت:
۲۰۰,۰۰۰
۱۴۰,۰۰۰
۳۰%
تومان