بریدههایی از کتاب به امین بگو دوستش دارم
۴٫۸
(۳۳)
آن دو کوه را دوباره از روی پلکها پس میزنم و لحظهای به علی نگاه میکنم، به آن دو چشم پر از عسلش. و زبان در دهان میچرخانم:
- به امین بگو...
علی چشم دوخته به من و منتظر است. نه جانی دارم و نه میخواهم منتظرش بگذارم. آنچه را از من بهجا مانده در کلام میریزم:
- ... دوستش دارم.
آبیِ آسمونی
ماهی از سر میگندد یا از دُم؟... تو که ماهیفروش هستی باید بدانی.
نگاهم میکند و مطمئن اما متحیر جواب میدهد:
- معلوم است که از سر... چرا باید از دُم بگندد؟ مگر دم هم چیزی دارد برای گندیدن؟
دست میکشم به صورتم، هر دو دست را و چشمانم را به هم میفشارم و باز میکنم:
- ای قوم عرب! بدانید که آدمی نیز از سر میگندد.
دو انگشت سبابه و وسط را بههمچسبیده بر شقیقه میگذارم:
- مراقب سرهایتان باشید، مراقب آنچه در کاسهٔ سرتان جمع شده باشید. نگذارید جهل و خرافه، شما را بگنداند.
(!_!) hana🌱
بغض در گلویم میترکد و گریه امانم نمیدهد. دستان علی را رها میکنم و تمام تنش را با شوق به سوی خود میکشم و در آغوش میفشارمش و نفس میکشم عطر نخستین مرد مؤمن به محمد را. عطر تن پدرم عبدالمطلب را دارد آن هنگام که ماه رمضان به پایان رسیده بود و او پس از یک ماه از غار حرا بازمیگشت به مسجدالحرام. در گوش علی آرام و آهسته میگویم:
- نزد محمد بازگرد و از او پیروی کن که به رستگاری خواهی رسید.
لحظهای در همین حال میمانم تا ضربان قلبش را بیشتر احساس کنم.
(!_!) hana🌱
مرا قموص صدا بزن. از امروز نام من قموص است. من دلم میخواهد به دستان پرقدرت علی فتح شده باشم.
(!_!) hana🌱
حال در مکه نیز معروف شده به امین. نمیدانم چه کرده یا چه نکرده که اینقدر عزیز شده برای قومی که یتیم را تنها لایق گورستان میداند. نمیدانم برای کدامین امانت، امانتداری را تماموکمال انجام داده است و حتی نمیدانم امان بوده برای که.
حضور محمد احساسِ در امان بودن میدهد.
منکسر
کسی که دستها و چشمانش پاکیزه است یقین قلب محترمی نیز دارد.
منکسر
و تمام حواسم به خدایی که رب است، خدای تمام رفتنها و بازگشتنها.
منکسر
اما شراب برایشان عقلی باقی نمیگذاشت که به کارش ببندند.
فانوس
- مردمان در خواباند و اسب فتنه در جولان است... کارها پریشان و آتش جنگها فروزان... جهان تیره و فریب دنیا بر همه چیره.
چه خوب میگوید علی! محمد عجب آموزگاری بوده برایش در این سالها! تمام جانم گوش میشود و او ادامه میدهد:
- باغ دنیا افسرده است و برگ آن زرد و پژمرده، از میوهاش نومید و آبش در دل زمین ناپدید.
چه خوب سخن میگوید علی! سر تکان میدهم، دراز میشوم، دستانش را در دست میگیرم و میفشارم تا دلش قرص شود و بیشتر بگویدم.
- نشانههای رستگاری ناپیداست و گمراهی هویدا... دنیا درونش بیم و بیرونش تیغ مرگبار... اما در عوض قرارگاه محمد امین بهترین قرارگاه است... امید که بهزودی دلهای نیکوکاران به سوی او بگردد و دیدهها در پی او بدود... کینهها با او نهفته و خونها به برکت او خفته شود... امید که پسرعمویم محمدِ امین کوتهفکران را برخیزاند و بدانجا که بایدشان بکشاند، جز کسی که طریق هلاکت بپیماید.
امیر حسین
دلم میخواست وقت وداع پدرم ابوطالب با دنیا حضور داشتم و میبوسیدم چشمانش را. دلم میخواست یک بار دیگر ببینم مهربانیهای خدیجه را و یوما صدا زدن ایتام را از پیاش. دلم علی را میخواهد آن شبی که داماد شد و من نبودم. فاطمه به دنیا آمد و ندیدمش؛ اکنون که عروس علی شده و خودش مادر، کاش برای لحظهای ببینمش یادگار خدیجه سیدهٔ نساء قریش را. دلم برای محمد امین تنگ شده است. برای امین. برای آرام نگاه کردن و مهربان لبخند زدنش. برای عطر دستانش. برای شیوهای که دارد در به شیدایی رساندن انسان. دلم شیدایی میخواهد.
منکسر
حجم
۳۱۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۳ صفحه
حجم
۳۱۲٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۳ صفحه
قیمت:
۷۲,۶۷۵
۳۶,۳۳۷۵۰%
تومان