تهلیل را زمزمه نمیکنند، فریاد میزنند.
ماریه امین
نمیدانم این لا اله الا الله، چهها از او میستاند. ثروت، قدرت، و شاید زنان زیباروی را. مات و مبهوت، سرِ انگشتان را به سینهاش کوفت و گفت: «ما سیصدوشصت خدا را رها کنیم و خدای واحد را بپذیریم؟» سپس یک انگشتش را بالا برد و گفت: «تنها یک خدا؟»
ماریه امین
کرد... آن قدر در راه خدایم گام برمیدارم تا پیروز گردم و یا در این راه جان سپارم.
ماریه امین
- آمدهاند از محمد بگویند... هراسی به دل راه نده؛ پسرمان محمد همانی را انجام داده که خداوند تکلیفش کرده است.
ماریه امین
اینجا زنان و مردان به رسم طبیعت جفت میشوند و تنها ثمرهٔ جفت شدنهایشان فرزندانیست که به دنیا میآورند.
ماریه امین
هیچکدام خرده نگرفتند به محمد زیرا او هنوز بیدینی آنان و جهل نیاکانشان را سر علَم نکرده بود و در شهر نچرخانده بود.
ماریه امین
- نزد محمد بازگرد و از او پیروی کن که به رستگاری خواهی رسید.
ماریه امین
ای قوم عرب! بدانید که آدمی نیز از سر میگندد.
دو انگشت سبابه و وسط را بههمچسبیده بر شقیقه میگذارم:
- مراقب سرهایتان باشید، مراقب آنچه در کاسهٔ سرتان جمع شده باشید. نگذارید جهل و خرافه، شما را بگنداند.
ماریه امین
حضور محمد احساسِ در امان بودن میدهد.
ماریه امین
- خداوندا! تویی آن کسی که همواره رحمتت را به ما عطا میکنی.
ماریه امین
اگر من نور را دیدم دلیلش این نیست که چشمان پرقدرت و روح مؤمنی دارم، بلکه دلیلش این است که تاریکی بیداد میکند.
ماریه امین