- هول نکن ابوطالب! این راه را خدا آغاز کرده، خود نیز تا به انتهایش خواهد برد.
ماریه امین
امیدم به هیچ مردی نیست در این قوم... تنها محمد... خوب است محمد را داریم.
ماریه امین
- طفلان ما اگر یتیم شوند با خاک برابری میکنند؛ نه خودمان کسی هستیم نه پدرانمان کسی بودهاند.
ماریه امین
تکیهگاه مسلمان در نبرد، فزونی سرباز نیست؛ تکیهگاهش خداست
فانوس
به معجزه هم میرسیم... بیصدا رخ میدهد، وقتی مردمان غافلاند.
فانوس
- میسره آنقدر برایم گفته بود از محمد امین که تاب از کف داده بودم.
نگاهم میکند:
- عرب کجا به خود دیده همچو مردی را؟ باید هم تاب از کف میدادم
منکسر
قرارگاه محمد امین بهترین قرارگاه است... امید که بهزودی دلهای نیکوکاران به سوی او بگردد و دیدهها در پی او بدود... کینهها با او نهفته و خونها به برکت او خفته شود... امید که پسرعمویم محمدِ امین کوتهفکران را برخیزاند و بدانجا که بایدشان بکشاند، جز کسی که طریق هلاکت بپیماید.
منکسر
دنیا بدون محمد نباید باشد.
ماریه امین
اگر من نور را دیدم دلیلش این نیست که چشمان پرقدرت و روح مؤمنی دارم، بلکه دلیلش این است که تاریکی بیداد میکند.
ماریه امین
آن دو کوه را دوباره از روی پلکها پس میزنم و لحظهای به علی نگاه میکنم، به آن دو چشم پر از عسلش. و زبان در دهان میچرخانم:
- به امین بگو...
علی چشم دوخته به من و منتظر است. نه جانی دارم و نه میخواهم منتظرش بگذارم. آنچه را از من بهجا مانده در کلام میریزم:
- ... دوستش دارم.
آبیِ آسمونی