اگر کرهشمالیها به تناقضات و دروغهایی که به آنها گفته میشد لحظهای میاندیشیدند، خود را در موقعیتی خطرناک مییافتند. آنها انتخابی نداشتند. راه فراری از کشورشان نداشتند و حق نداشتند که ضد رهبرشان حرف بزنند یا اعتراض کنند. شهروندان متوسط مجبور بودند خودشان را به گونهای مطابقت دهند که زیاد فکر نکنند. بنابراین غریزۀ طبیعی برای بقای انسانی خوشبینی بود. مانند یهودیان آلمان در اوایل دهۀ ۱۹۳۰ که به خودشان میگفتند وضع از این بدتر نمیتواند باشد، کره شمالیها خودشان را همینطور گول میزدند. آنها فکر میکردند این وضعیت موقتی است. اوضاع بهتر خواهد شد. شکم گرسنه این دروغها را برنمیتابد، اما این کار را میکردند.
asma.