«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
255
زندگی کن، به سفر برو، ماجراجویی کن، عبادت کن و متأسف نباش.
starlight
او ترجیح میداد با اتوبوسهای برقی یا مترو رفتوآمد کند. هرچه باشد، آنها رگهای ارتباطی شهری بودند که آقای گریسولد عاشقش بود.
booklover
«زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
booklover
تنها کاری که باید بکنی اینه که بازی رو انجام بدی و... برنده بشی!
Raha.Sh
«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
Raha.Sh
هولیستر آهی کشید و گفت: «منفیبافی هیچوقت به کسی کمکی نکرده.»
seyed
بعضی وقتا دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.»
امیلی در جواب با شوخطبعی اضافه کرد: «البته با عرض معذرت از غولهای تکچشم.»
پسری که الان هستم!!
«آدم هیچوقت نمیدونه کی فرصت پیدا میکنه بشینه و اشتباهات تایپی یه کتاب رو بیشتر بررسی کنه.»
monester
دوتا چشم بهتر از یکی میبینه.
monester