نباید علاقههای مشترک رو با رفتارهای مشترک اشتباه گرفت.
𝑀𝑜𝑜𝑛𝑙𝑖𝑔ℎ𝑡
بعضی وقتها بهترین تغییر چهره این است که هیچ تغییری ندهیم.
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
شعار ما را فراموش نکنید: «زندگی یک بازی است و کتابها بلیتهایش هستند.»
melik
امیلی کمی خیالش راحت شد و گفت: «دیشب تمومش کردم. خوندنش زیاد ساده نبود، منظورم ادبیاتی که به کار برده و جملهبندیها و انتخاب کلمههاشه. مثل خط اول که نوشته: به دیدار شخصی به نام آقای ویلیام لِگراند مبتلا شدم. خب میتونست بگه دیدمش.»
هولیستر کتاب را بست و آن را به امیلی برگرداند. «این طرز صحبت کردن این روزها خیلی ادبی به نظر میرسه، اینطور نیست؟ این داستان در زمانهٔ متفاوتی نوشته شده، طبیعیه که اینطوری باشه.»
جیمز پرسید: «از کلمهٔ ابتلا برای بیماری استفاده میکنن، نه ملاقات آدما. مگه اینطور نیست؟»
امیلی خندهٔ ریزی کرد و گفت: «شاید آقای ویلیام لگراند یه کلمهٔ رمز واسه آبلهمرغون بوده.»
«اگه اینطور باشه، پس من وقتی چهار سالم بوده آقای ویلیام لگراند رو ملاقات کردم.»
امیلی گفت: «من واکسن زدم واسه همین هیچوقت ایشون رو نمیبینم.»
هولیستر نفسش را بیرون داد و گفت: «بیچاره آقای لگراند. مردم ازش فرار میکنن تا به ملاقاتش مبتلا نشن.»
MahdiiQ
نباید علاقههای مشترک رو با رفتارهای مشترک اشتباه گرفت.
montag
زندگی کن، به سفر برو، ماجراجویی کن، عبادت کن و متأسف نباش.
monester
«در آن سوی که نادیدهاش گرفتهام چه چیز انتظارم را میکشد؟»
کاربر ۱۵۸۲۹۰۵
چیزی که من بعد از اینهمه جابهجا شدن فهمیدم این بود که آدم، بمونه یا بره، به هر حال خیلی چیزها رو از دست میده. واسه همین تصمیم گرفتم باهاش همراه بشم و شیوهٔ زندگیمون رو دوست داشته باشم.»
Sara.iranne
ولی من همیشه فراموش میکنم که همهٔ آدمای اهل کتاب، آدمای خوبی نیستن
montag
آقای گریسولد برخوردِ چیزی شبیه مشت را به پشت سرش احساس کرد. بعد کمی تلوتلو خورد و روی زمین افتاد و سرش به کف سنگی ایستگاه برخورد کرد. آیا تیر خورده بود؟ تمام تلاشش را کرد تا نفس بکشد. خوابرفتگی و بیحسی در کل کمرش پخش شد و سرش از نقطهای که به زمین چسبیده بود تیر کشید.
AMIr AAa i