بریدههایی از کتاب من نه، ما؛ جلد اول
۴٫۵
(۶۴)
وقتی به مهمترین تصمیم زندگیت نزدیک میشوی، تازه فکر میکنی که این مهمترین است یا نه؟
Mosafer
پس مرا نه برای جسمم بپسند، نه برای اینکه فرمانروای من بشوی و قدرتت را به رخم بکشی، نه برای آنکه خانهداریت را بکنم تا تو آسوده خاطر باشی... من را برای آنکه خدا بهتر از من نیافریده بخواه. به خاطر آنکه تو را یاری کنم تا بتوانی به آسمان برسی بخواه، من را برای آرامش خودت و خودت را برای آرامش من بخواه!
کاربر ۵۲۳۸۶۸۳
دوست واقعی به تو آرامش میدهد نه اینکه تو را غرق کند در تضادها و شبههها و تردیدها و حسرتها!
Heydarian
نگاهم به رد چاقو است و سیبی که آرام آرام در دستش پوست میاندازد و رنگ قرمز زیبایش میشود زباله. مثل زنهای خیابانی است که آرایششان را که پاک کنند با قیافۀ عجیبی روبرو میشوی! یا پسرها که ژستشان را که بگیری باید برای تربیت نشدنشان یک دور توبه بخوانی!
Heydarian
جوانها که آزادانهتر و به سبک مدرن جلو میرویم. قید سنتها را زدهایم و تن به مدرنیسم دادهایم، دیگر اجبار پدر و مادر و خانهنشینی در کار نیست؛ پس چرا آمار اشتباهاتی که آرزوهایمان را بر باد میدهد بیشتر شده است؟
Heydarian
بیخود نبود که پیامبر خدا فرمود: آرامش را از دو عنصر میگیرند؛ نماز و زن!
خدا وجود زن را کنار نماز میگذارد؛ هر دو معراجند!
شکوفه ▪︎
نمیدانم این مصرع از خودم بود یا یک شاعر که نوشتم:
- وجودش را به عالم و آدم نمیدهم
ولی قطعا مصرع زیر از اوست:
- جز آنکه نذر منجی عالم کنم تو را!
همینجا، صادقانه اعتراف میکنم که زنها، پایه و اساس خلقت هستند.
چرا؟
چون اصل و حرف اول زندگی امنیت روانی است که تأمینکننده و دارندۀ آن، زنها هستند!
شکوفه ▪︎
- زنها یکی از اصلیترین جنبۀ محبت رو هدیه، کادو، سوغات، کوچک، بزرگ، نقدی، غیرنقدی، طلایی، غیر طلایی، شهری، روستایی میدونند.
کلاً منظورش این بود که مرد بودن، یک جنبهاش دست به جیب بودن است؛ آنهم مواقع خاص مثل مسافرت.
شکوفه ▪︎
مجبورش میکنم جواب شعرهایم را بدهد:
- عاشقتریم از حوا، رسواتریم از آدم
مینویسد با تأمل که مجبور میشوم پیامی دیگر بفرستم که چرا جواب نمیدهد. مینویسد:
- شیرینتریم از میوه، لُپ سرخترینِ عالم
زده است به طبل شوخی. این شیطنتهایش را دوست دارم.
می نویسم:
- پریشانان، پری را میپرستند
درجا مینویسد:
- پریشانی؟ عجب حالی! تو دلداری؟ بیا و چون منی را خوش پرستی
خودش را خوب تحویل میگیرد. بابت شادابی روحی که دارد، نمیدانم چهطور از خدا تشکر کنم.
شکوفه ▪︎
فهمیدم که ناراحتی را رد کرده است و منتظر مصرع است تا دوباره ذوقم را جوابگو باشد. وضو میگیرم و با حافظ شروع میکنم:
- الا یا ایها الساقی ادرکأساً وناولها
نمازم را میبندم. صدای پیامک حواسم را پرت میکند، حواسم را برمیگردانم. بعد از نماز میخوانم:
- نه چون من عاشقی تنها، میان غصه و غمها
معلوم است که خیلی سخت پذیرفته. نمیخواهم، او را اینطور نمیخواهم. دوباره مینویسم:
- الا یا ایها الساقی ادرکأساً وناولها
سرم را بالا میگیرم و طلب میکنم قوتش را. مینویسد:
- هوالعشق را بخوان اول، هوالنور است آخرها
شور میگیرم از جوابش. هرچند دلم تنگ میشود از همین اولش
شکوفه ▪︎
این روزها بیشتر از همیشه به آغوش خدا پناهنده میشوم. حالا که دو نفر شدهایم، شیطان هم پرکارتر شده است و من هم محتاجتر؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. پناهم بده ای عزیز!
شکوفه ▪︎
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم. پناهم بده ای عزیز!
شکوفه ▪︎
برایش پیام میزنم:
- سلسلۀ موی دوست، حلقۀ دام بلاست
موبایل را همینطور مقابل چشمانم نگه میدارم تا پیامش میآید:
- حلقۀ تو حرز بود، حلقۀ من از طلاست!
شکوفه ▪︎
در را که باز میکند چهرۀ متفاوتش را میبینم. بدون چادر و مقنعه طراوتی دیگر دارد! همانجا فکر میکنم که چه خوب که طراوتش اختصاصی است نه اشتراکی! مردها چهطور دلشان اجازه میدهد که زنهایشان به اشتراک بگذارند زیباییشان را؟ یا شاید هم من چون چشمانم را ندراندهام برای هرزنگریستنها، من وقتی زنی را میبینم که لباس بدننما پوشیده، یا صورتش را پر از آرایش کرده است، برایم سؤال میشود دو چیز، اول مردش، دوم هم مردش! مردها خودشان میدانند من چه میگویم! بگذریم! حال از دیدن گلزار خودم اینطور لذت میبرم!
شکوفه ▪︎
زن مثل یک جزیرۀ ناشناخته است. جزیرۀ اسرارآمیز است. زاویهها، دریاها، مراتع بکر، رودخانهها و حتماً گنجها مدفون دارد این جزیره.
شاید اگر کسی روزی این نوشته را بخواند بخندد اما در این چند روز، گوشهای از وجود روحانی و خُلقیاش جلوه کرده است. بیخود نیست خدا تربیت را دست زن داده است. آدم سازی اگر کارخانه داشته باشد که دارد، مدیرش باید حتماً همین زنها باشند.
حالا هم سرمایهدارهای بیصفت و کثیف دارند زنها را مدیریت میکنند که عالم بههم ریخته و بدتر از همه دنیای خود زنها سیاه شده است. اگر زنها متوجه میشدند که حجاب از سر برداشتن و بساط مد و آرایشها، تنها به خاطر این است که زنها را خفه کنند و دنیا را بچاپند، تمام این اندیشمندان زنکش را دار میزدند!
شکوفه ▪︎
کلاً تصمیم زندگی من باشد برای او، او باشد برای من. من یاری کنم او را برای رسیدن به رشد الهیش، او همراهی کند من را در سفر سخت دنیا! من لباسی باشم که او را بیاراید و عیوبش را بپوشاند، او هم، هم!
شکوفه ▪︎
سر به ضریح تکیه میدهم و طلب همهچیز میکنم؛ فرج صاحب را میخواهم و یک آرزو که کنج تک تک سلولهای قلبم سالهاست خیمه زده است؛ دلم میخواست حضرت صاحب الامر را برای عقدم دعوت کنم.
حالم گرفته میشود از بودن خودم و نبودن همه کسم! از ندیدن کسی که چشمانم را از خدا گرفته بودم برای دیدنش. از فرصت باقی مانده تا نوبت اتاق عقد استفاده میکنم و یک دو رکعت نماز توبه میخوانم تا بلکه فرج بشود.
شکوفه ▪︎
ولی خداییش بدترین حالت؛ غُرغُرهای زن است، بداخم بودنش، توقعی و جنگجویاش. بخواهد بشود پلیس خانه و من را از همه جهت کنترل کند و مرگبارتر اینکه فکر کند باید من را اصلاح کند.
شکوفه ▪︎
من از طرف همۀ پسرها اعلام میکنم که ما از هجدهسالگی آمادگی ازدواج داریم، فقط مردانگی کرده کمی پشتیبانی و همراهی کنید.
از خدا که پنهان نیست چون خودش شاهکار خلقتش را میشناسد، از تمام مردان هم که پنهان نیست، چون از یک قبیلهایم و میدانیم که چه میخواهیم، از بقیه هم پنهان نباشد که؛ مردها، بخوانید جوانها؛ همه دلشان میخواهد که دلداده و دلدار داشته باشند اما گِل بگیرند در فرهنگی که ریخته وسط فرهنگمان و تمام بساطمان را به هم ریخته و ما را هم الک کرده و آردمان را هدر داده و خودمان را هم آویخته بیثمرهای.
شکوفه ▪︎
میپرسم:
- پس چی اولویته؟
- زندگی!
خندهام میگیرد از حاضر جوابیاش. نباید سکوت اولیه را ملاک قرار داد؛ از آن دخترهاست که دائم زندگی را جاری میکند با سرزندگی و فیالبداههگوئیش! زبان زن نباید تلخ باشد. هادی اگر بود میگفت؛ مرد هم نباید مفتگو باشد!
شکوفه ▪︎
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۵۰%
تومان