بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب من نه، ما؛ جلد اول | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب من نه، ما؛ جلد اول

بریده‌هایی از کتاب من نه، ما؛ جلد اول

انتشارات:عهد مانا
امتیاز:
۴.۵از ۶۴ رأی
۴٫۵
(۶۴)
تابلو نیستی با منظره‌ای مصنوعی... خودت سرزمین وسیعی هستی چون شمال و من دلم می‌خواهد وجودم، وجودت را اسیر کند و می‌دانم که خسته نمی‌شود بس که وسعت داری و شکوه و زیبایی! گنجینه‌ات را اگر تقدیم من کنی، سرمایه‌ای می‌سازم که دنیا از آن لذت ببرد... و دفینۀ وجودم را اگر در سرزمینت جای بدهی، ثمره‌ای می‌دهد که سربلندی هر دویمان را خواهد داشت.
شکوفه ▪︎
دلم تذکر می‌دهد که می‌روی نه برای نظاره، برای مناظره. و دل خوشم که این منظره، بکر بکر است. تصوّر دخترانی که خودشان را تابلویی فرض کرده‌اند و با رنگ روغن چنان قلموئیش کرده‌اند که از صد فرسخی هم به چشم بیایند، آزارم می‌دهد و خوش‌حالم که چنین اندیشه‌ای نداری! تابلو نیستی با منظره‌ای مصنوعی... خودت سرزمین وسیعی هستی چون شمال و من دلم می‌خواهد وجودم، وجودت را اسیر کند و می‌دانم که خسته نمی‌شود بس که وسعت داری و شکوه و زیبایی!
شکوفه ▪︎
بانوی ناشناس حال و آینده‌ام! در آرزوی نِی‌نِی زیبای نگاهی دوام آورده‌ام این دوره‌های توان‌شکن مهجوریت‌ها را! و خدا لطف کرد پاکی تمام شبکیه و عنبیه و اطرافش را تقدیمش می‌کنم! فرصت گفت‌وگو و تحقیق و رفت‌وآمدها چه‌قدر مثل قهوه تلخ و مثل عسل شیرین است. من مشتری هردوئم.
شکوفه ▪︎
پدرمان درآمده تا فی‌الحال اهل خانه قبول کردند و ما را جوانمرد و دارای عقل معاش دیدنمان.
شکوفه ▪︎
اگر در خانواده‌ای باشی که اولش تو را در نیابند، وسطش بی‌خیال شوند و یک‌هو گیر سه پیچ دهند که بیا و تن به زندگی بده... بیچاره‌ای! اگر هم در خانواده‌ای باشی که آزادت می‌گذارند تا هر غلطی نفست خواست بکنی، بی‌چاره‌تری! ظاهراً در پارک و مجازی‌جات دخترها را به بازی می‌گیری اما عمق قصه تویی، و دلی که دیگر دل نیست؛ یک سطل آشغال واقعی است و البته هم با یکی ازدواج می‌کنی که معلوم نیست بازیچۀ چند نفر بوده. حالا تو قرار است یک نسل هم داشته باشی! چه شود؟
شکوفه ▪︎
ظاهراً در پارک و مجازی‌جات دخترها را به بازی می‌گیری اما عمق قصه تویی، و دلی که دیگر دل نیست؛ یک سطل آشغال واقعی است و البته هم با یکی ازدواج می‌کنی که معلوم نیست بازیچۀ چند نفر بوده. حالا تو قرار است یک نسل هم داشته باشی! چه شود؟
شکوفه ▪︎
دل یک مَنِشی دارد که بقیه اعضای بدن ندارند و آن هم رازداری است. چشم‌ها با غمی به لرزه می‌افتند و با شادی می‌درخشند؛ اما دل مجنون هم که بشود کسی در نمی‌یابد؛ مگر آن‌که صورت خیانت کند.
شکوفه ▪︎
نوجوان که می‌شوی و فهم می‌کنی که جنس مذکری، آن‌وقت لایه‌های وجودت زنده می‌شوند و به تقلا می‌افتند و اجباراً یا باید تن به چشم‌چرانی بدهی و یا زره بپوشی برای جنگ تن به تن بین هوس و دلت. لامصب این میان هم، هرچه نادیدنی بوده و هست، درست می‌آیند مقابل چشمانت، تو را به هوس می‌اندازند و بیچارگی‌ات را افزون می‌کنند. می‌گذرد. به بدبختی هم که شده می‌گذرد. دیگر اگر اهل نشستن پای منبر دلت باشی کم کم روئین تن می‌شوی. (البته این دروغ محض است؛ چون الی الابد تو مردی و مقابلت پر از تصویر.)
شکوفه ▪︎
- من آدم صادقیم، عوامانه هم حرف می‌زنم؛ اصلاً کار ندارم که ارشد حقوق دارم می‌گیرم و این کاغذبازیا! به خدا گفتم خلقم کردی؛ تشکر! روزیمو داری می‌دی؛ تشکر! عمرم دست خودت؛ قبول! بیا این دست من، دست خودت؛ لذت زندگی رو ازم نگیر، منم می‌شم بنده‌ات! هرچی گفتی گوش می‌دم، قول هم می‌دم که همون حلالت رو بخوام! حرام هم برای سگ‌خورها! اول فقط نگاهش می‌کنم، اما بعدش می‌خندم. گفتم که هادی ساده است اما نگفته بودم زیرک هم هست! همیشه کاری می‌کند که معامله به نفع خودش تمام می‌شود. حتی در معاملۀ با خدا هم، تمام سود، جلو رفته و من مانده‌ام که چرا مثل این دوست کم دارم!
شکوفه ▪︎
درست زندگی کردن یک سبک است؟ الان سبک زندگی آمریکایی دارند خیلی‌ها، همین است دیگر یا دیگر همین نیست؟ لذت را در لاس و گاس معنی می‌کنند و نه در ایران. اگر آن لذت است، پس پنجاه میلیون کارتن‌خواب آمریکایی چه معنی می‌دهد؟ باید مثل دوستان هم‌کلاسی، خودم را رها می‌کردم میان جو جامعه به کم کاری و پر گردش بودن و جنس مخالف و کمی سیگار و البته که ما درس‌خوان‌ها باید رها می‌کردیم و می‌رفتیم برای اروپا و آمریکا! یک اپلای خفه کننده! این‌که مانده‌ام درست است؟ بچه‌ها دارند لذت می‌برند آن‌جا یا من دارم لذت می‌برم این‌جا؟
شکوفه ▪︎
هادی زندگی چند بخش داره... نمی‌گذارد حرفم تمام شود و زود می‌گوید: - زندگی فقط یه بخش داره، الکی برای خودت شلوغش نکن که بعد بخوای توش گیر کنی! سربالا نگاهش می‌کنم تا بلکه بفهمد شوخی ندارم و باید جدی حواسش را بدهد به حرف‌هایم. اصلاً رد نگاهم را نمی‌خواند و حرف خودش را می‌زند: - ببین محمد، زندگی فقط یه فصله؛ کیف کردن! همش خدا ریخته به پامون تا لذتش رو ببریم! همش خودمون خرابش می‌کنیم و بعدم می‌شینیم پای گور بدون مرده زار می‌زنیم! درست زندگی کن که نخوای خاک‌نشین بشی!
شکوفه ▪︎
من گیر این بودم که یک شلوار بخرم چه جنس و رنگی باشد و با کدام لباسم هم‌خوانی داشته باشد، چند تا مغازه را سر بزنم... هادی خریده بود، پوشیده بود و دو دست هم فوتبال کرده بود. خیلی تلاش کرد تا من را از این تپه‌ها بیاورد پایین تا بتوانم به قله فکر کنم و بالای یک کوه بایستم! زندگیش را هم همین‌طور سبک و راحت پیش برد؛ خودش خوش‌حال، خانمش راضی، خدا هم که از اول تا به حالِ زندگیش پشتیبان و همراه!
شکوفه ▪︎
یاد حرف استادش افتاد که وقتی در شرایط سخت قرار گرفتی و نفس و شیطان با هم دست به یکی کردند تا تو را زمین بزنند، دست بگذار روی سرت و سورۀ فلق و ناس را بخوان. بسم الله الرحمن الرحیم قل اعوذ برب الناس...
شکوفه ▪︎
آدمی که خودش را به خواب زده است را نمی‌شود بیدار کرد، این‌ها دستورات خداوند را زمین می‌گذارند و طبق نفسشان که زندگی می‌کنند نشانۀ تمدن می‌دانند، نه نشانۀ بندۀ شیطان شدن.
شکوفه ▪︎
آدمی که خودش را به خواب زده است را نمی‌شود بیدار کرد، این‌ها دستورات خداوند را زمین می‌گذارند و طبق نفسشان که زندگی می‌کنند نشانۀ تمدن می‌دانند، نه نشانۀ بندۀ شیطان شدن.
شکوفه ▪︎
ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه؟ مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه؟ زلف در دست صبا، گوش به فرمان رقیب این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه؟ شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه؟ نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه؟ هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه؟ حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه؟
کاربر ۳۶۲۸۷۳۳
این را می‌دانم که اگر لجام نزنیم به دهنۀ ورودی‌های زندگی، یعنی چشم و گوش و دهان و... ضمیر ناخودآگاه پر می‌شود از زباله و اطلاعات و پوچی‌ها! یک‌باره چشم باز می‌کنیم و می‌بینیم که تمام اموراتمان را بدون اراده دارد پیش می‌برند، در حالی‌که لذت زندگی انسان به همت و قدرت و حرکت اوست. زندگی میدان اراده‌هاست که اگر باشد، فرد می‌تواند بگوید انسان است و الّا که حیوانیت اراده بردار نیست. ورودی‌هایی که وارد سیستم ذهن و ضمیرمان می‌کنیم، خوب و بدش دست خودمان است. وقتی که نگاه را کنترل نمی‌کنیم و به هرکس و هرچیزی زل می‌زنیم، وقتی ذهن را مشغول هر چیز زشت و کثیفی می‌کنیم، وقتی...
شکوفه ▪︎
توی گلدان زمین، انسان گلی دل‌تنگ بود گل تبسم کرد انسان‌ها به دنیا آمدند بعد باران آمد و دنبال زلف ما دوید بال وا کردیم، توفان‌ها به دنیا آمدند حسرتی خشکید، باغ فطرتی بیدار شد حیرتی گل کرد، عرفان‌ها به دنیا آمدند دیده وا کردیم، دیدیم آسمان در چشم ماست چشم را بستیم، مژگان‌ها به دنیا آمدند…
شکوفه ▪︎
البته حافظ طوری نوشته است که هرکس متناسب با حال خودش می‌خواند و برمی‌دارد روزیش را! اما این شعر خیلی مناسب با حال ما انسان‌هاست؛ این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه؟ شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای واقعا یعنی که چه؟ من ملک بودم و فردوس برین جایم بود...
شکوفه ▪︎
الان به هرکی بچه‌داری رو دوست داره، می‌گن جوجه‌کشی راه انداخته! یعنی انسان‌پروری رو مثل حیوانیت می‌دونن، اما هم‌نشینی با سگ و سنگ و دور از فطرت رو تمدن و با کلاسی! حتی هم‌جنس بازی رو هم! در حالی‌که در این عالم، حیوانات هم طبق خلقتشون زندگی می‌کنند؛ یه حیوان هم‌جنس‌باز یا انسان‌باز نیست. همان خدمتش به انسان که بوده، هست! نظام باورهایمان را با چه چیزی ان‌قدر ویرانه کردند که خودمان خبر نشدیم. فیلم و کارتون و کتاب‌ها وسیلۀ خیانت آدم‌ها شدند!
شکوفه ▪︎

حجم

۳۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۳۵۵٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۹

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان