بریدههایی از کتاب من نه، ما؛ جلد اول
۴٫۵
(۶۴)
انگار یک انگیزهای پیدا کردهام برای آیندهای که میخواهم به سمتش حرکت کنم. من کنار مرد زندگیم فقط همان آرامشی را میخواهم که خدا گفته تا لذت زندگی را ببرم. خودم هم بشوم مایۀ آرامشی که میتواند باغ زندگی دیگری را هم آباد کند!
ArminJP
پس مرا نه برای جسمم بپسند، نه برای اینکه فرمانروای من بشوی و قدرتت را به رخم بکشی، نه برای آنکه خانهداریت را بکنم تا تو آسوده خاطر باشی... من را برای آنکه خدا بهتر از من نیافریده بخواه. به خاطر آنکه تو را یاری کنم تا بتوانی به آسمان برسی بخواه، من را برای آرامش خودت و خودت را برای آرامش من بخواه!
m-a
تو هم که چند روز است نیستی و رفتهای روستایتان... دلتنگ شدهام، آسمان و زمینم تویی عزیزم! اما راستش را بگویم حس میکنم اگر آسمان و زمینم تو باشی؛ تو خودت یکی هستی مثل من، ضعیف و کوچک و محتاج...
این شعار نیست که مینویسم... اما دلم یک کسی را میخواهد که بزرگتر از من و هر کسی مثل من باشد... یک بزرگی که روحم را بشناسد و نیازی نباشد برای دوریش دلتنگ شوم، برای خواستنش دعوا کنم، برای کوتاهیش ناراحت شوم...
تو برای من خوبی اما بینهایت نیستی... وقتی هستی، هستی و نیستی وقتی هم نیستی که نیستی... یک خوبی که همیشه باشد و هست هست باشد... میشود دعا کنی که همین خدایی که دست من را در دست شما گذاشته خودش را هم تقدیم من کند...
من ذوب شوم در حضورش و او بماند و لذت بودنش! او را که داشته باشم انگار که تو را هم دارم، او که باشد من هیچوقت فقیر و نیازمند نیستم... او خداست!
میم مهاجر
پس مرا نه برای جسمم بپسند، نه برای اینکه فرمانروای من بشوی و قدرتت را به رخم بکشی، نه برای آنکه خانهداریت را بکنم تا تو آسوده خاطر باشی... من را برای آنکه خدا بهتر از من نیافریده بخواه. به خاطر آنکه تو را یاری کنم تا بتوانی به آسمان برسی بخواه، من را برای آرامش خودت و خودت را برای آرامش من بخواه!
mahroo
مثل سلطانی که صبح افتاده است از تخت و تاج
گیج گیجم، گول گولم، هاج و واجم، هاج و واج
شکوفه ▪︎
بالاخره یک جایی خداوند فرموده بود که: یا محمد اگر تو نبودی بساط عالم را خلق نمیکردم. اگر علی نبود تو و عالم را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود، شما عالم را نمیآفریدم. یک زن، یک مادر، یک بانو، یک فاطمه، اصل خلقت میشود!
عالم خلقت قدردان اویند!
•|تُرنــــــجْ|•
-همینجاست که هیچ فرقی بین انسان بیخدا و باخدا پیدا نمیکنی! هیچکدوم نمیتونند تو رو از آینده مطمئن کنن. هر دوتا رهات میکنن؛ منتهی باخدا در آغوش خدا رهات میکنه و بیخدا، لنگ در هوا.
امالبنین
-خداییش خودت خلق کردی، بگو من کی هستم؟ این آدمهایت که آدم نیستند!
امالبنین
هرکس در زندگی مشکلاتی دارد که زندگیاش را سخت میکند و هزاران شادی که مخصوص خودش است. گاهی بعضی از این شادیها را میشود با دیگران قسمت هم کرد تا دل آنها را هم به وجد آورد.
عزیزکم، وقتی شیرینیهای زندگی مان را برای دیگران میگویی مواظب باش، چون شاید اختصاصی بوده و وقتی به اشتراک میگذاری، او به خاطر نداشتن، دچار حالت خاصی شود و...
چشم خوردن کمترین آسیبی است که به زندگیمان میخورد و گاهی هر دویمان را زمینگیر میکند، حالا به تنشی یا به مریضی یا به دردسر و مشکلی.
به هرحال مراقب باش.
دیگر دلم نمیخواهد همۀ زندگی روی دایره باشد برای مادرم، مادرت، خواهرم، خواهرت و دوستانت..
میم مهاجر
- آره به خدا! خودمم موندم کی به تو زن داد؟ آخه این چهکاریه دختر مثل دست گلشون رو میدن دست یه جنس خشک!
شکوفه ▪︎
دور شو از خود که بانگ دورها را بشنوی
اندر این احوال خود دیریست من درماندهام
رکعتی از رنگ بیرون آی ای همرنگ نور
شکوفه ▪︎
میدانم که ملاکهای مرا میدانی.
خودت هرکه را که شبیهتر به توست نصیبم کن. ولی بدان در هرحال راضیام.
شکوفه ▪︎
دختره بود؛ پولدارترین دختر ترکیه، هواپیمای شخصی داشت و خودش هم خلبانش بود، یه هفته قبل از ازدواجش با دوستاش، با هواپیمای شخصیش رفتند دبی... تو راه برگشت سقوط کردن و هیچ! نه کسی یادش میکنه و نه کسی حسرتش رو میخوره، چون هیچی نبود و تموم شد! اما یکی هم مثل حاج قاسم.
کاربر ۱۹۳۷۲۴۸
خیلی از ایرانیها هستند که امام را میخواهند، حجاب را نمیخواهند، روزه را میخواهند، نماز را نمیخواهند...
انتخاب انسان بر اساس خواستههای انسان است، یکی نفسپرست و هواپرست است، یکی خداپرست!
ZRA98
راجع به دوستات و حرفاشون دقت کن! هر حرفی قابلیت شنیدن هم ندارد، چه برسد به اثر گذاشتن! هر فردی هم دوست نیست؛ دوست واقعی به تو آرامش میدهد نه اینکه تو را غرق کند در تضادها و شبههها و تردیدها و حسرتها!
کاربر ۶۱۵۵۲۷۷
در ایام مدرسه یک رمانی بین بچهها دست به دست میشد و داستانش دختری داشت به نام یلدا. یلدا آزادانه با کوروش ارتباط داشت و بارها هم از کوروش شنیده بود که من تو را برای زندگی نمیخواهم و به من دل نبند، اما یلدا در طول این ارتباط دل بسته بود. خواستگاری برایش آمد و کوروش راحت یلدا را کنار گذاشت و یلدا ازدواج کرد، ولی مدام میگفت نوید خوب است اما دل من گیر کوروش است و از زندگی لذت نمیبرم.
zeinab
آرایش نمیکنم تا کسی مرا به خاطر چشمان کشیدهو مژههای تاب خوردهام نخواهد. دوست دارم وقتی که در ذهنش مرا واکاوی میکند تصویری از جسمم نتواند نقاشی کند
zeinab
امام صادق فرمودند:
- عقل این نیست که بین خوب و بد یکی را انتخاب کنی. عقل این است که بین خوب و خوبتر انتخاب درست کنی و بین بد و بدتر سراغ بدتر نروی!
امیر حسین
محمد فکر نمیکرد که صحبت دیشب هنوز برای زهرا تمام نشده باشد. البته محمد نمیداند که خانمها با مردها متفاوتند؛ چیزی مثل خوره که به جان ذهنشان بیفتد، دوست دارند راجع به آن مفصل صحبت کنند و این خودش آرامشان میکند.
امیر حسین
محمد طاقت نیاورد. همانطور که دستانش را زیر سرش قفل کرده بود گفت:
- می شنوم.
زهرا از خشکی کلام محمد عصبیتر شد و گفت:
- گفت و شنودا تموم شده، شما بخواب.
تا این حرف را زد پشیمان شد. چرا حالا که محمد حرف زده بود و شروع کرده بود، خودش خراب کرده بود. میدانست که مردها غرور زیادی دارند، وقتی غرورش را گذاشته زیرپا و شروع کرده، باید زهرا مدیریت میکرد اما باز هم یک هیچ به نفع شیطان که تولههایش با دهانی خونی کنار گوش هر دوتایشان داشتند با تمام توان زر زر میکردند.
امیر حسین
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
حجم
۳۵۵٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۲۰ صفحه
قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰۵۰%
تومان