بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ زیبای خفته | صفحه ۵ | طاقچه
کتاب قصه ها عوض می شوند؛ زیبای خفته اثر سارا ملانسکی

بریده‌هایی از کتاب قصه ها عوض می شوند؛ زیبای خفته

۴٫۸
(۵۳)
بری می‌گوید: «من که دیگه حسش نمی‌کنم. عادت کرده‌م. زود باشین بچه‌ها! بیاین بریم اِیبی‌رُز تا جونا یه چیزی بخوره. راستی، این اسم قصرمونه.» اِیبی‌رُز؟؟ اسم من؟ وای چه جالب!
یـ★ـونا
«اینکه صد سال بخوابی، تو رو نمی‌ترسونه؟»
𝐑𝐎𝐒𝐄
داداش من هم که یک تخته‌اش کم است.
𝐑𝐎𝐒𝐄
فقط کسی که داداش کوچک نداشته باشد، بهشان می‌گوید بامزه!
𝐑𝐎𝐒𝐄
لوتی می‌گوید: «بسّه مامان! ما به‌اندازهٔ کافی از این کارا کردیم.»  کارلوتا چشم‌هایش را باریک می‌کند و به دخترش می‌گوید: «همین الان که تو نشستی با این شازده بازی می‌کنی، من دارم سعی می‌کنم به شاهزاده خانوم چیزی رو بدم که لایقشه. این‌قدرم ناخن‌هاتو نجو. خیلی عادت زشتیه ها!»
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
همون سرعتی که توی خونه می‌گذره، سپری می‌شه.» جونا می‌گوید: «پس صدسال اینجا، همون صدسال اون‌جاست.» دلم هُرّی می‌ریزد. چه‌کار کنیم؟ به‌طرف رابین می‌روم و تکانش می‌دهم. «رابین پاشو، پاشوووو!» اما او به‌جای بیدارشدن، خُروپُف می‌کند.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
حالا رابین بازویش را به سوزن زده و روی این تخت با پتوی کثیفش خوابیده! وای خدای من! قلبم محکم به سینه‌ام می‌کوبد. خیلی بد شد؛ خیلی! خانم‌ها و آقایان! من مطمئنم رابین طلسم شده و حالا حالاها بیدار نمی‌شود.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
۵۰تا بادکنک آبی و سبز باد کردیم. ـ بعد، ۵۰تا بادکنک دیگر باد کردیم، چون فلیکس ۵۰ تای اول را ترکاند.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
برای پادشاه و ملکه یک کارت دعوت درست کردیم و روی آن نوشتیم در آن سر شهر، یک حراجی بزرگ برگزار شده. بعد کارت را از زیر در اتاق‌خوابشان به داخل انداختیم. ـ ۱۳ تا کارت دعوت برای تولد ده‌سالگی (چی گفتی؟ ده‌سالگی؟) جونا درست کردیم. ـ تام را فرستادیم تا کارت‌های دعوت را به دست پری‌های مهربان برساند!
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸
روی درخت ایستاده.  روی شاخهٔ نازک درخت... کاش کلاه ایمنی داشتم. کاش جلیقهٔ نجات داشتم. بری هم از طناب بالا می‌رود و روی لبهٔ خانهٔ درختی می‌ایستد. حالا نوبت من است.
کاربر ۲۷۳۴۳۸۸

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

حجم

۱۳۷٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۸ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان