بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب پادشهر | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب پادشهر

بریده‌هایی از کتاب پادشهر

امتیاز:
۴.۴از ۴۰ رأی
۴٫۴
(۴۰)
در شهر، خیابان به خیابان، مَردُم آشفته میان راهبندان، مَردُم از ترس چه این‌گونه گریزان، دنیاست؟ دنبال چه این‌گونه شتابان، مَردُم؟
raziyeh
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ ما رود مدامیم، بگویید به تیغ ما شیشه‌ی عطریم، بگویید به سنگ
کاربر ۲۰۶۱۲۸۰
این ولوله چیست در تن گهواره‌ست؟ در رفتن و در آمدن گهواره‌ست تابوتی در مقابلش می‌بیند این علت تاب‌خوردن گهواره‌ست
امیری حسین
بیهوده ترک نخورده لبهای کویر لبهای حسین بن علی را دیده‌ست
MS
گفتیم غروب کرده، اما انگار رفته‌ست نماز شب بخواند خورشید
MS
حق دارد اگر ز خلق، دامن چیده‌ست از داغ عزیزی‌ست اگر خشکیده‌ست بیهوده ترک نخورده لبهای کویر لبهای حسین بن علی را دیده‌ست
Roya🌱
رود است علی، پاک و زلال است و روان کوه است علی که استوار است و گران من رود ندیده‌ام چنین پابرجا من کوه ندیده‌ام چنین در جریان
Leben
برخیز که راه رفته را برگردیم با عشق به آغوش خدا برگردیم در عرش، صدای «اِرجِعی... » پیچیده‌ست یا ایتها النّفس! بیا برگردیم
Leben
آنجا که هر آرزو میسر باشد، ما را به سر آرزوی دیگر باشد دنبال درِ سوخته‌ای می‌گردیم شاید که درِ بهشت، آن در باشد
Hooryar
بی‌مهری انسان معاصر در توست تنهایی انسان نخستین در من
ناربُن
یک نیمه‌‌ی من شعور افلاطون است یک نیمه‌‌ی دیگرم دل مجنون است من بر لب تیغ راه رفتم یک عمر این رنگ حنا نیست به پایم، خون است
آترین🍃
ای آن که به دنبال خودت دربه‌دری بیشَت دادند و در پی بیشتری برگرد و بگرد کودکی‌هایت را چیزی‌ست که گم کرده‌ای و بی‌خبری
ツAlirezaツ
دلبسته به سکّه‌های قلّک بودیم دنبال بهانه‌های کوچک بودیم رؤیای بزرگ‌ترشدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم
ツAlirezaツ
دلبسته به سکّه‌های قلّک بودیم دنبال بهانه‌های کوچک بودیم رؤیای بزرگ‌ترشدن خوب نبود ای کاش تمام عمر کودک بودیم
3741
از مِهر نبرده‌ای نصیبی، ای شب! داری به گلو بغض عجیبی، ای شب! وقتی که تو می‌رسی، همه می‌خوابند بدجور میان ما غریبی، ای شب!
lady el
از هی‌هی و های‌های من می‌خندند در شادی و در عزای من می‌خندند یک‌بار نشد به خنده لب باز کنم آن‌گونه که زخمهای من می‌خندند
lady el
رود است علی، پاک و زلال است و روان کوه است علی که استوار است و گران من رود ندیده‌ام چنین پابرجا من کوه ندیده‌ام چنین در جریان
کاربر ۵۸۲۶۰۱۵
برخیز که راه رفته را برگردیم با عشق به آغوش خدا برگردیم در عرش، صدای «اِرجِعی... » پیچیده‌ست یا ایتها النّفس! بیا برگردیم
سپهر
مهمان منی که مثل من تنهایی همصحبت تنهایی آدمهایی بشکن دل خسته را ولی آهسته ای غم! به کسی نگفته‌ام اینجایی
hastiiiii
خاکی بودم، به خویش مغرور شدم بر اصل خودم وصله‌ی ناجور شدم تو کوه به کوه می‌رسیدی به خودت من شهر به شهر از خودم دور شدم
hastiiiii

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

حجم

۲۸٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۶۴ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
۴,۰۰۰
۵۰%
تومان