بریدههایی از کتاب بوف کور
۳٫۹
(۲۹۷۶)
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم
abolfazl
افکار پوچ! ـ باشد، ولی از هر حقیقتی بیشتر مرا شکنجه میکند ـ آیا این مردمی که شبیه من هستند، که ظاهراً احتیاجات و هوا و هوس مرا دارند برای گول زدن من نیستند؟ آیا یک مشت سایه نیستند که فقط برای مسخره کردن و گول زدن من به وجود آمدهاند؟ آیا آنچه که حس میکنم، میبینم و میسنجم، سرتاسر موهوم نیست که با حقیقت خیلی فرق دارد؟
من فقط برای سایهی خودم مینویسم که جلوی چراغ به دیوار افتاده است، باید خودم را بهش معرفی بکنم.
:-)
حس میکردم که این دنیا برای من نبود، برای یک دسته آدمهای بیحیا، پررو، گدامنش، معلوماتفروش، چاروادار و چشم و دلگرسنه بود.
پیشگو
من با خودم فکر کردم «اگر راست است که هر کسی یک ستاره روی آسمان دارد، ستارهی من باید دور، تاریک و بیمعنی باشد! شاید اصلاً من ستاره نداشتهام!»
fereshte997
زندگی من تمام روز میان چهار دیوار اطاقم میگذشت و میگذرد.
roksana
میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم. زیرا در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد. و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم
Arvin Rahnama
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
اسم او را نباید آلوده به چیزهای زمینی بکنم.
Yuri Markov
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند. و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند، شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند.
هدیهٔ دریا
آیا مقصودم نوشتن وصیتنامه است؟ هرگز، چون نه مال دارم که دیوان بخورد و نه دین دارم که شیطان ببرد، وانگهی چه چیزی روی زمین میتواند برایم کوچکترین ارزش را داشته باشد.
هوتن
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۱۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۱۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه