کتاب بوف کور
۳٫۹
(۲۹۷۶)
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.
erfan
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید!
Saeid Canani
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد
صابر
آیا همیشه دو نفر عاشق همین احساس را نمیکنند که سابقاً یکدیگر را دیده بودند، که رابطهی مرموزی میان آنها وجود داشته است؟ دراین دنیای پست یا عشق او را میخواستم و یا عشق هیچکس را.
Mr.Aqayi
کسانی هستند که از بیستسالگی شروع به جان کندن میکنند در صورتی که بسیاری از مردم فقط در هنگام مرگشان خیلی آرام و آهسته مثل پیهسوزی که روغنش تمام بشود خاموش میشوند.
avina
در طی تجربیات زندگی به این مطلب برخوردم که چه ورطهی هولناکی میان من و دیگران وجود دارد. و فهمیدم که تا ممکن است باید خاموش شد، تا ممکن است باید افکار خودم را برای خودم نگه دارم
سین.ز
فقط میترسم که فردا بمیرم و هنوز خودم را نشناخته باشم.
;𝗕𝖺𝗁𝗮𝗋𝖾𝗵
در مقابل یک قادر متعال و صاحباختیار مطلق که باید به زبان عربی با او اختلاط کرد در من تأثیری نداشته است.
دهقان غذاخوار
تنها مرگ است که دروغ نمیگوید!
حضور مرگ همهی موهومات را نیست و نابود میکند. ما بچهی مرگ هستیم و مرگ است که ما را از فریبهای زندگی نجات میدهد، و در ته زندگی اوست که ما را صدا میزند و به سوی خودش میخواند. در سنهایی که ما هنوز زبان مردم را نمیفهمیم اگر گاهی در میان بازی مکث میکنیم، برای این است که صدای مرگ را بشنویم. و درتمام مدت زندگی مرگ است که به ما اشاره میکند. آیا برای کسی اتفاق نیفتاده که ناگهان و بدون دلیل به فکر فرو برود و به قدری در فکر غوطهور بشود که از زمان و مکان خودش بیخبر بشود و نداند که فکر چه چیز را میکند؟ آنوقت بعد باید کوشش بکند برای این که به وضعیت و دنیای ظاهری خودش دوباره آگاه و آشنا بشود. این صدای مرگ است.
ka'mya'b
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد
Lucifer
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۱۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۱۵
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه