بریدههایی از کتاب فضیلت کناره گرفتن
نویسنده:سوند برینکمان
مترجم:محمد ملاعباسی
انتشارات:انتشارات ترجمان علوم انسانی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۶۱ رأی
۳٫۶
(۶۱)
شهروند خوب شهروندی است که مصرف میکند، شهروندی که هرگز به آنچه دارد راضی نمیشود. روزگاری شهروند خوب کسی بود که امساک میکرد، وظیفهشناس بود و ارزش حدنگهداشتن را بهخوبی میدانست. این روزها شهروند خوب کسی است که خودش را در مصرف خفه کند، هیچ حدومرزی نشناسد و لحظهای از حرصِ جلوتررفتن دست نمیکشد. اگر راضی باشید، انگیزهای برای بیشتر بهدستآوردن نخواهید داشت. بدینمعنی، در جامعه و اقتصادی مصرفی، که بر پایهٔ میلِ دائم اعضایش به بیشترخواستن استوار شده است، قناعت بیش از آنکه فضیلت باشد رذیلت است. دلنگرانی دربارهٔ منزلتی که در جامعه داریم به امری رایج تبدیل شده، احساسی کاملاً آشنا در جامعهای که بر اساس نمایش ساخته شده است: آیا به اندازهٔ کافی خوب هستم؟ بقیه دربارهام چه فکری میکنند؟ (۱۳) در مقابل، این کتاب فایدههای راضیبودن را برجسته میکند. پیامش این است که دلهره نداشته باشید، چراکه درنگکردن و کنارهگرفتن به شما کمک خواهد کرد تا قدر آنچه را دارید بهتر بشناسید.
Ahmad
از عصر صنعتیشدن تا برآمدنِ جامعهٔ دانشمحور یا مصرفی، جوامع بهشدت تغییر کردهاند، نهتنها در زیربناهای اقتصادیشان، بلکه دقیقاً به همان اندازه در ذهنیتهایشان. زیگمونت باومن، جامعهشناس لهستانی-بریتانیایی، در کتابهای متعددش این روند را به تغییر از فرهنگِ جامد به سوی فرهنگ مایع تعبیر کرده است. فرهنگ جامدی که در دفترچههای پسانداز و تأکید بر صرفهجویی و بهعقبانداختنِ امیال متجلی شده بود به فرهنگِ کارتهای اعتباری تبدیل شد که مردم را تشویق میکرد تا «رؤیاهایشان را دنبال کنند» و فراتر از توانایی مالیشان مصرف کنند. باومن مدرنیتهٔ جامعهٔ مصرفی را «مایع» توصیف میکند و برایناساس، هر فردی هم ناچار است مایع باشد تا بتواند همپای این مدرنیته جلو بیاید. (۱۱) گره اصلی و چالشِ پیشاروی بشریت همینجاست: چطور علیه آرمانهای داشتن، انجامدادن، تجربهکردن و مصرفکردنِ بیشتر استدلال میکنید (۱۲) از هر چه بگذریم، همین چیزهاست که، به تعبیر سیاستمداران، باعث رشد میشود و چرخها را به حرکت میاندازد
Ahmad
آیا شتاب اجتماعی واقعاً آن نیروی تاریخی قدرتمندی است که هم سرمایهداری را به پیش میراند و هم پساسرمایهداری را؟ جامعهشناسی به نام هارتموت رُزا جواب مثبت میدهد. رُزا برهمیناساس نظریهٔ کاملاً جدیدی دربارهٔ مدرنیته صورتبندی کرده است که اساس تحلیلش بر شتاب اجتماعی است. (۱۰) بهطور خلاصه، نظریهٔ او میگوید کمابیش همهچیز –همهٔ فرایندهای اجتماعی و همهٔ فعالیتهای انسانی- گرایش به سریعترشدن دارد، بدون آنکه اوقات فراغت ما افزایش یابد. بنابراین دائماً نیازمندِ ساختنِ تکنولوژیها و رویههای جدیدی هستیم که به ما کمک کند تا کار بیشتری انجام دهیم و این سیر مارپیچی سریع و سریعتر میشود. این ماجرا حداقل از انقلاب صنعتی به این سو صادق بوده است.
همانطورکه پیشتر هم گفتم، مشکل ایتجاست که جامعهٔ مدرن بر مفهومی خطی از
«بیشتر و بیشتر و بیشتر» -یا به قول آن آهنگِ محبوبِ دفت پانک «سختتر، بهتر، سریعتر، قویتر» آنهم با صدایی رباتی- بنا شده است بدون آنکه بازبینی یا تعدیلی در کار باشد. همهٔ آن چفتوبستهای فرهنگیای که در دوران صنعتیشدن تأثیری بازدارنده داشت، و فیالمثل دم از میانهروی و بهتأخیرانداختنِ ارضای امیال میزد، برای همیشه ناپدید شده است.
Ahmad
سرمایهداری برای چنان مدت طولانیای بر نحوهٔ اندیشیدن و عملکردن ما حکمفرما بوده است که بیرونآمدن از جلدِ آن و ارزیابیِ بیطرفانهاش بسیار دشوار است. آیا چارهای نداریم جز اینکه زیر سایهٔ همین سرمایهداری امروزی زندگی کنیم؟ شاید، اما جریان تغییر در سالهای اخیر به راه افتاده است. از نظر کارل مارکس پیشرفت فناوری، بهخودیخود، نقش تاریخی عمدهای در پیشرفت جوامع بازی کرد. روزنامهنگاری به نام پل میسون، در کتاب پرفروشش، پساسرمایهداری(۸)، دربارهٔ این نوشته است که چطور نظام سرمایهداریای که امروز میشناسیم، در اثر پیشرفتهای فناورانهای که اقتصاد را در گذشته به پیش میراندند، تضعیف شده است. میسون میگوید در قدم اول فناوریهای (دیجیتال) جدید تقاضای موجود برای نیروی کار را کاهش دادند، که در فرایندِ روبهگسترشِ بهکارگرفتنِ رباتها و خودکارسازی آشکار است، مسیری که هنوز در اول راه آن قرار داریم.
در گام بعدی، این فناوریها منجر به وفورِ کالاهای غیرمادی شدند، چیزی که قیمتگذاری در بازار را دشوار میکرد. از قدیم، سازوکارهای بازار بر پایهٔ کمیابی منابع استوار شدهاند، اما دنیای دیجیتال مالامال از اطلاعات، موسیقی، ادبیات و دیگر چیزهاست. در مرحلهٔ سوم، شاهد افزایش صورتهای جمعیِ تولید بودهایم
Ahmad
بسیاری بر این باورند که شکلی افسارگسیخته و بیقاعده از سرمایهداری منجر به درجهٔ وخیمی از نابرابری شده است و ترس، نارضایتی و تنشهای گستردهای در سراسر جهان به وجود آورده است. بااینهمه، خبر خوشی است که تعداد انسانهایی که در فقر مطلق زندگی میکنند طی دهههای اخیر با روند ثابتی روبهکاهش بوده است. بسیاری از انسانها این روزها وضع بهتری پیدا کردهاند و آموزش بهتری میبینند، همینطور نرخ مرگومیر نوزادان کاهش یافته است. اما متأسفانه روی دیگر این سکه شکافِ فزایندهٔ نابرابری در بسیاری کشورها بوده است. این واقعیت دیگر برای همه بهخوبی جا افتاده است که یکدرصد ثروتمندترین انسانهای جهان بیش از همهٔ ۹۹ درصد باقیمانده ثروت دارند و تنها ۸ نفرِ اول ثروتمندان جهانْ بیش از نیمی از کلِ جمعیتِ فقیر جهان دارایی دارند. (۶) تفاوت در سطح رفاه اقتصادی فقط در میان کشورها بیشتر نشده است، بلکه در کشورهای بسیاری بینِ خود شهروندان نیز رو به فزونی داشته است. دانشمندان علوماجتماعی زیادی، با دیدگاههای سیاسی متنوع، دربارهٔ پیامدهای این موج نابرابری در طول زمان بحث کردهاند. ازهرجهت، شواهد میگویند که نابرابریِ بیشتر از نظر آماری با بیماریها و جرایم بیشتر همبستگی دارد و همینطور با تحرک اجتماعی و نوآوری کمتر.
Ahmad
از یک سو، این فرهنگ بیحدوحصر است، از این لحاظ که نیازهایش هرگز برآورده نمیشود، چون هر وقت وارد محوطهٔ هجده قدم میشوید، تیرکهای دروازه حرکت میکنند و جابهجا میشوند. از سوی دیگر، بیحدوحصربودن آن معنای دیگری هم دارد: اینکه همهٔ ما را فرامیخواند تا در تمام حوزههای زندگیمان رشد کنیم و بهینه شویم. از بچهها انتظار دارند که در کلاس عملکرد خوبی داشته باشند، اما علاوهبرآن سالم و خلاق و هنرمند و ورزشکار هم باشند. این بیحدوحصربودن نهتنها در همهٔ طول عمر ما منعکس میشود (یعنی در جنبهٔ زمانیِ زندگی ما، همان چیزی که مورخان به آن جهت درزمانی میگویند) بلکه در هر لحظه در حوزههای متعددی از زندگی هم به جریان میافتد (یعنی در جهت همزمانی). ما در یک فرهنگ رشد بیامان زندگی میکنیم که هیچ ترمزی ندارد و هیچچیز مانعش نمیشود.
Ahmad
ما در نوعی فرهنگ رشد فراگیر زندگی میکنیم که هیچ حدوحصری نمیشناسد، فرهنگی که خود را در تقاضای بیپایان برای انعطافپذیری، انطباقپذیری و تمایل به تغییر در محیط کار یا مؤسسات آموزشی نشان میدهد. (۱) اخیراً توجه (انتقادی) خیلی زیادی به این جریان شده است، اما جنبهٔ بیحدوحصربودنِ آن همچنان شایان توجه است. واقعیت این است که حتی به زبان آوردنِ اینکه کسی یا چیزی به اندازهٔ کافی خوب است سخت شده است. فرض بر این است که همهٔ ما باید در تمام طول عمرمان درگیر آموختن باشیم، روندی که انگار هیچ پایانی نخواهد داشت. هیچگاه به آخر نمیرسد. هنگام ارائهٔ گزارش عملکرد هیچکس نمیتواند به رؤسا بگوید که کار به حدِ نهایی رشد تخصصیاش رسیده است. اصلاحات سیاسی هم هرگز متوقف نمیشود، هیچوقت هم به نقطهٔ پایانی یا شکلی نهایی نمیرسد. در دههٔ ۱۹۹۰، فیلیپ کرنی مفهوم «دولت رقابتی» را وضع کرد تا شیوهٔ عمل دولتهای مدرن را در بازار جهانیشده توصیف کند، دولتهایی که اساساً خودشان را در قامتِ نوعی کسبوکار میدیدند. اووِ کای پدرسون، در کتابش دربارهٔ دولتهای رقابتی، با استفاده از اصطلاح «اصلاحات بیپایان» توضیح میدهد که چطور از دههٔ ۱۹۷۰ تا امروز بخش عمومی با موجهای دائم بازسازماندهی دولت و کارکردها و کارمندهایش توسعه یافته است
Ahmad
کنارهگرفتن، نسبت به آنچه بیشتر مردم فکر میکنند، ارزشی بنیادینتر است. همهٔ ما میتوانیم بیاموزیم که تمرکز کنیم، کنار بکشیم، در چیزهایی که واقعاً اهمیت کمی دارند به کم راضی شویم و، بهاینترتیب، وقت بیشتری برای چیزهایی که واقعاً مهماند داشته باشیم. انسانشناسی بهنام هری والکات معمولاً به دانشجویان دکترایش نصیحت میکرد «کمتر و کاملتر» (۱). شاید تعداد بیشتری از ما باید به این نصیحت گوش بدهیم، نهفقط در چیزهایی که میخوانیم، بلکه در سراسر زندگیمان. برای انجام چنین کاری، باید شجاعت داشته باشیم که دست به کارهایی بزنیم و از کارهای بیشتری دست بکشیم.
Ahmad
به نظر میرسد روان بشر جنبهای تراژیک دارد که گاهی آن را «انطباق هدونیک» مینامند. وقتی یک بار به آن چیزی که شوقش را داشتهایم دست پیدا میکنیم، برایمان عادی میشود و جذابیتش زود از بین میرود. سپس شوقِ رسیدن به چیز دیگری پیدا میکنیم و این جستوجوی بیپایان خوشبختی تنها وقتی به پایان میرسد که بمیریم. هرچه بیشتر داشته باشیم، بیشتر میخواهیم. با درنظرداشتن این موضوعْ خیلی عجیب است که مردم، حتی در این بخش از جهان، که مدتهاست بهشکل باورنکردنیای ثروتمند است، همچنان تا حد مرگ از خودشان کار میکشند و هر کاری میکنند تا پولِ بیشتری درآورند. آیا میتوانیم این چرخهٔ شوم را
متوقف کنیم؟
Ahmad
از نظر یونانیان باستان، تنها راه ممکن برای دستیابی به فضایلِ دیگری مثل شجاعت و سخاوت این بود که در هر کاری که انجام میدهیم اعتدال را رعایت کنیم، اینکه در فنِ کنارهگرفتن به استادی برسیم. اگر «همهاش رو بخواهیم»، خوببودن در عرصهای خاص، مخصوصاً به معنای اخلاقی آن، از چنگمان خواهد گریخت. بر اساس این تفکر، سپریکردنِ زندگیای سرشار، غنی و شکوفا نیازمند درجهای از تسلط بر خود و خودکنترلی است. نه به معنای اینکه به شکلی مازوخیستی خودمان را شلاق بزنیم، و نه به معنای برنامهای ریاضتکشانه یا زاهدانه که در آن نهگفتن بهخودیخود نوعی ارزش به شمار میرود، بلکه به معنای پیششرطی برای اینکه بتوانیم از تواناییهایمان به بهترین نحو استفاده کنیم، چه در هستیِ انسانیمان، چه در مسئولیتهایی که از قضا بر عهدهمان گذاشته شده و چه در موقعیتهایی که در آن قرار میگیریم.
Ahmad
چطور در دنیایی سرشار از فرصت و وسوسه تمرکز خودمان را
حفظ کنیم؟ محرکها شبانهروز دارند ما را بمباران میکنند و در این مسیر از همهچیز بهره میبرند، از تبلیغات خیابانی تا رسانههای اجتماعی. مدام، در وسیعترین معنای کلمه، دعوتمان میکنند تا چیزی را تجربه کنیم یا بخریم یا مصرف کنیم، تا کاری انجام دهیم یا فکری بکنیم. رقابت بیامانی بر سرِ دامنهٔ توجهمان برپاست، در دریای بیپایانی از اطلاعات غرق میشویم، و گاهی بهسختی میتوانیم چیزهای مهم را از مسائل بیاهمیت تشخیص بدهیم. ما میخواهیم «وبگردی» کنیم (اصطلاحی که در دههٔ ۹۰ به کار میرفت)، اما موجسواری روی این امواج عظیم اطلاعات غالباً به وارونهشدن و دستوپازدن برای بیروننگهداشتن سرمان از آب منتهی میشود. این روزها بخش بزرگی از زندگیمان صرفِ تمریندادنِ خودمان میشود، تا به هر طریق ممکن، تا جایی که امکان دارد بیشتر تجربه کنیم. با وامهای سریع، تخفیفهای ویژه، و فقط یک قسمتِ دیگر از سریالِ تلویزیونی محبوبمان (به لطفِ خدمات اختصاصی سرویسهای ویدئویی آنلاین) ما را وسوسه میکنند. گونهٔ ما جامعهای را خلق کرده است که چشمانداز فرهنگی و زیستبومش را بر محرکها، وسوسهها، امکانهای انتخاب و تخفیفهای ویژه بنا نهاده است. اما بهندرت پیش میآید که فنِ خویشتنداری را به کار ببندیم، «نه» بگوییم و دست از انتخاب بکشیم.
Ahmad
سقراط میلِ بشر را به بشکهای سوراخ تشبیه میکند: فرقی نمیکند چقدر آب در آن بریزیم، چون باز نشت میکند و آنچه باقی میماند یک روزنه است و تمنای آب بیشتر.
مرتضی چرخزرین
تردمیل خوشبختی ممکن است هیچوقت از حرکت نایستد و خودمان را ببینیم که مدام داریم تندتر و تندتر میدویم، درست مثل معتادی که هر بار دُز موادش را بیشتر میکند فقط برای اینکه نشئه شود.
مرتضی چرخزرین
برای برخی از آدمها نقلمکان از خانهای به خانهٔ دیگر پروژهای است که تمام طول عمرشان طول میکشد و هیچوقت هم واقعاً از خانهای که در آن زندگی میکنند احساس رضایت ندارند. برخی دیگر، بهصورتی عمومیتر، لذتِ پیروزی را (مثلاً وقتی به شغل یا شریکِ زندگیِ دلخواهشان میرسند) برای مدتی بسیار کوتاه تجربه میکنند و خیلی زود، دوباره عطشِ رفتن دنبالِ چیز یا کس جدیدتر و بهتری سراغشان میآید.
مرتضی چرخزرین
چندین مطالعهٔ مشهور نشان داده است که کسانی که در لاتاریهای بزرگ برنده شدهاند در مقیاسهای خوشبختیِ روانشناختی فقط اندکی بالا آمدهاند. در ژاپن نیز نتایج مشابهی به دست آمد: وقتی در بازهٔ سالهای ۱۹۵۸ – ۱۹۸۷ ثروت مردم ژاپن پنج برابر شد، هیچ تغییر پایداری در برداشتِ ذهنی مردم از میزان خوشبختی یا رضایتشان دیده نمیشد.
مرتضی چرخزرین
ما به آنچه خوب است و به آنچه بد است عادت میکنیم و اندکاندک، دیگر آنها را چندان خوب یا بد در نظر نمیگیریم. دوباره به نقطهٔ شروع قبلیمان برمیگردیم، یعنی به مسیری که از آن طریق دنیایمان را مینگریم.
مرتضی چرخزرین
شعار کلاسیک شرکتهای لوازم آرایشی در تبلیغاتشان این است که «چون ارزشش رو داری»؛ و کمپانی مشهور کالاهای ورزشی ملتمسانه از ما میخواهد که «فقط انجامش بده!». هر طرف چشم میگردانیم تشویقمان میکنند که چیزهای بیشتری تجربه کنیم، هر چقدر که امکان دارد، تا هر وقت که امکان دارد و در هر زمینهای که امکان دارد. جای شکرش باقی است که مجبور نیستیم واقعاً از آنها پیروی کنیم، اما شکی نیست که این شعارهای تبلیغاتی فرهنگی را منعکس میکنند که مدتهاست این فکر در آن جا افتاده: «هر چقدر که ممکن است، و با حداکثر سرعت ممکن». و چرا که نه؟ چرا وقتی فرصتی پیش پایمان هست دست نگه داریم؟
بهخاطر وقت یا پول؟ در اوج سالهای دههٔ ۱۹۹۰، گروه راک کویین خواند: «همهاش رو میخوام، و همین الان»، ستایشی از بیشترخواستن که، از آن زمان تا امروز، ترجیعبندِ فرهنگ مدرن بوده است.
زندگی کوتاه است –برای فردی مرکوری بهشکلِ تراژیکی هم کوتاه بود- به همین خاطر باید تا جایی که ممکن است همین الان ببینیم، انجام دهیم و تجربه کنیم، قبل از اینکه خیلی دیر شود. حد وسطی وجود ندارد! یا حداقل خیلی از مردم اینطور فکر میکنند. «همهاش رو داشتن» به نوعی آرمان تبدیل شده است که برای رسیدن به آن همه باید خودشان را خفه کنند و دم را غنیمت بشمارند
Ahmad
کل این کتاب دربارهٔ هنر خویشتنداری و ارزش کنارهگرفتن است. در آن ادعا میکنم که در سطح جمعی، برای همهٔ ملتها، و علیالخصوص برای ثروتمندترین کشورها، مطلقاً ضروری است که در این هنر مهارت پیدا کنند، اگر میخواهیم که در بحرانهای امروز و آتی عملکرد بهتری از خودمان نشان دهیم. همچنین اعتقاد دارم که در سطح فردی، بهخودیخود، برای تکتک ما ارزشمند است که هنرِ «قناعت» کردن را بیاموزیم، بهجای آنکه هر لحظه و هرجا بیشترینها را بخواهیم. این کتاب از یک ضرورت به یک فضیلت میرسد و همدلانه از چیزی دفاع میکند که شاید امروزه شیوهای منسوخ برای فکرکردن به زندگی به نظر برسد. بهعلاوه، این کتاب در مقایسه با نوشتههای قبلیام، محکم بایست و ایستگاهها، سویههای سیاسی بیشتری دارد، هرچند همچنان بر موضوعات اخلاقی و وجودیای تمرکز میکند که علیالظاهر اینروزها مردم را بهطور روزافزونی دلمشغول خود کرده است. محکم بایست جنونِ توسعهٔ شخصی را نقد میکند، و ایستگاهها در جستوجوی بنیادهای اخلاقیای است که برمبنای آنها ارزش دارد که محکم بایستیم. در فضیلت کنارهگرفتن دربارهٔ شیوههایی از زندگی بحث میکنم که برای جامعه، بهمثابهٔ یک کل، امکان تمرکزکردن بر چنین ارزشهایی را فراهم میکند
Ahmad
تمام چرخدندههای جامعه به حرکت افتادهاند تا از چیزهایی که دارید ناراضیتان کنند (صرفاً به دلیل اینکه جدیدترین یا هوشمندترین مدل نیستند) و حرصی افسارگسیخته را برای چیزهای بیشتر و تازهتر در شما بیدار کنند.
احسان رضاپور
قناعتکردن به کمتر از آنچیزی که امکان بهدستآوردن آن را دارید نوعی بلندنظری است که فیلسوفان دوران باستان به آن مِیونِکسیا میگفتند.
احسان رضاپور
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان