بریدههایی از کتاب فضیلت کناره گرفتن
نویسنده:سوند برینکمان
مترجم:محمد ملاعباسی
انتشارات:انتشارات ترجمان علوم انسانی
دستهبندی:
امتیاز:
۳.۶از ۶۱ رأی
۳٫۶
(۶۱)
حتی در میانهروی هم باید میانهروی کرد. این را میگویم تا بر این مسئله تأکید کنم که هدفِ اعتدال، به معنای اخلاقی آن، ریاضتکشی یا شکنجهدادن خودمان نیست. هدف درپیشگرفتنِ زندگیای نیک است که در شأن ما انسانها باشد و اعتدال فقط یکی از اجزای چنین زندگیِ اخلاقیای است. اعتدال البته بخشی مرکزی است –احتمالاً یکی از فضیلتهای اصلی- اما همین فضیلت نیز، مثل هر چیز دیگری، میتواند به شکلی افراطی و در سطحی بیمارگونه اعمال شود. میانهروی هم ممکن است به شکلی خشکهمقدسگونه، بتواره و تحملناپذیر تبدیل شود، نهفقط برای کسانی که خودشان میخواهند میانهرو باشند، بلکه برای اطرافیانشان هم. بنابراین باید همیشه به یاد داشته باشیم که در میانهروی هم حد اعتدال را نگه داریم.
Ahmad
اریک اریکسون، روانشناس رشد مشهور، معتقد بود جوانی پس از دورهای از تعلیق و وقفه به پایان میرسد، یعنی وقتیکه هویت شما با تعهداتِ معینی تثبیت میشود. بااینحال، امروزه این دورهٔ تعلیق میتواند تقریباً تا پایان عمر ما ادامه پیدا کند. درواقع برخی از روانشناسان ما را ترغیب میکنند به اینکه در یک آزمایشگاهِ توقفناپذیرِ هویت زندگی کنیم. یکی از آنها روانشناس پستمدرنی به نام کنث گرگن است که، در یکی از کتابهای مشهورش دربارهٔ واقعیت و روابط انسانی، پیشنهاد میکند که بهتر است ما در میان روایتهای گوناگونی دربارهٔ زندگی خودمان گشتوگذار کنیم، بهجای اینکه به حقیقتهایی مشخص دربارهٔ اینکه چه کسی هستیم توسل کنیم. (۱۵) این دقیقاً نقطهٔ مقابل خوداستمراری و شخصیتداشتن است. این یعنی زندگیکردن بهشیوهٔ آفتابپرستها. رنگتان را عوض خواهید کرد، چون مُد این را میگوید، چون به رنگ دیگری درآمدن فرصتهای بهتری پیش پایتان میگذارد، یا شاید صرفاً بهخاطر اینکه حوصلهتان سر رفته است. آیا اینجور زندگیکردن میتواند بنیانِ زندگیای اخلاقی را بسازد؟
Ahmad
از نظر ریکور برای رسیدن به خوداستمراری لازم است که دربارهٔ زندگی بهمثابهٔ یک کل بیندیشیم و بهترین راه برای انجام این کار آن است که زندگی را همچون روایت ببینیم. به یک معنا زندگی ما از داستانهایی تشکیل شده است که باید بگوییم و تفسیر کنیم تا هستیِ خودمان را در یک چهارچوب نگه داریم. بسیاری از ما روزنوشتهایمان را نگه میداریم یا خاطره مینویسیم یا آلبومهایی پر از عکس داریم تا قطعههای جورچینِ زندگیمان را کنار هم بگذاریم. در روانشناسی معاصر به این موضوع هویت روایی میگوییم. اما این عنوان معمولاً راه جدیدی است برای توضیحِ همان مفهومِ قدیمیای که از شخصیت داریم. (۱۴) بنابراین، نکتهٔ ریکور این است که ما تنها وقتی میتوانیم انسانهایی اخلاقی، به معنای دقیق کلمه، باشیم که زندگی خودمان را به یک کل یا واحد مرتبط کنیم که در طول زمان به عقب میرود و در بهترین حالت میشود آن را همچون روایتی منسجم درک کرد. اگرچه این جنبه از شخصیت (یعنی جنبهٔ درزمانی) متفاوت از جنبهای است که پیش از این از آن سخن گفتیم (یعنی جنبهٔ همزمانی)، هر دوی این جوانب نیازمند تمایلِ ما به کنارهگرفتن هستند. دلیلش این است که اگر اصرار داشته باشیم بر اینکه هر هویت و روایتِ ممکنی را در خلال زندگیمان تجربه کنیم خوداستمراری ناممکن خواهد شد
Ahmad
ایدهٔ بنیادینِ اخلاق فضیلتگرایانه این است که انسانها موجوداتی هستند که مثل هر چیز دیگری در این گیتی، باید بر اساسِ غایاتِ اصلیای که دارند فهمیده شوند. انسانها تنها موجوداتی هستند که، چه در عمل و چه در نظر، دست به خردورزی و استدلال میزنند و به همین دلیل است که توانایی دارند تا دربارهٔ جهان به شیوهای علمی و فلسفی بیندیشند و همینطور قادرند تا به گونهای دست به عمل بزنند که مسئولیت اخلاقی آن را بر عهده بگیرند. از نظر ارسطو داشتن و بهکاربستنِ این قابلیتها ارزشی ذاتی به شمار میرود. ما باید شخصیت خود را پرورش دهیم تا هرچه بیشتر به طبیعتِ انسانی خود نزدیک شویم و در زندگی رشد کنیم
Ahmad
بعضی میگویند واقعیت چیزی از جنس شعر است (و برخی هم ممکن است بگویند چقدر بد! که این یعنی اینها آدمهایی هستند که تاب تحمل شعر را ندارند!). بههرترتیب به نظر میرسد انتقال بعضی از حقایق به وسیلهٔ زیباییشناسی (و ازجمله با شعر) بهتر از نثر تکبُعدی و علمی است. این مسئله، وقتی پای تأملی اخلاقی و وجودی دربارهٔ ارزشِ زندگیِ متعادل در میان باشد، یعنی همان چیزی که کیرکگور به آن سکوت، اطاعت و لذت میگوید، به طریق اولی صحیح است
Ahmad
کیرکگور از انسانها تمنا میکند سوسنها و پرندهها را آموزگار خود قرار دهند تا فراتر از همهچیز، از آنها سکوت را فراگیرند، بیاموزند که خود را از سخن پاک کنند. ما باید این را بیاموزیم زیرا انسان قدرتِ سخنگفتن دارد، وگرنه لزومی نداشت که هنر سکوت را یاد بگیریم. ازآنجاکه سوسن و پرنده قدرتِ سخنگفتن ندارند، سکوت آنها هنر نیست، اما انسان باید آن را بیاموزد. ممکن است بپرسید چرا؟ چون با این کار یاد میگیریم که گوش فرا دهیم.
کیرکگور نمیگوید که انسانها باید دقیقاً مثل سوسن، پرنده یا هر موجود زندهٔ دیگری بشوند که قدرت سخنگفتن ندارد، اما فکر میکند این موجودات از منظر اخلاق مدنظر او مثالهای خوبیاند. صدالبته انسانها در مقایسه با سوسن و پرنده موجودات بسیار پیچیدهتری هستند و به همین دلیل است که ما قادریم رنجهایی بسیار عمیقتر از رنجهای آنها را تجربه کنیم. رنجهای ما از توانایی سخنگویی ما نشئت نمیگیرد، «زیرا توانایی سخنگفتن یک فضیلت است»، بلکه دلیل رنجهایمان این است که «توانایی ساکتماندن را نداریم»
Ahmad
میال انسان گوناگون و متغیر است، مخصوصاً در عصر رسانهها و در جامعهٔ مصرفیای که دائماً در معرض هجوم وسوسه و دعوت برای انجام کاری هستیم، جامعهای که در آن هر میلی، بهصرفِ بهوجودآمدن، مشروعیت هم پیدا میکند. همهٔ اینها باعث میشود تا تمایزگذاری بین امیال مهم و خواستههای پوچ دشوار شود. سخت میشود از قناعتکردن دفاع کرد و بهدشواری میتوان واقعاً به شیوهای الزامآور و طولانیمدت به چیزی اهمیت داد. حرف کیرکگور دربارهٔ پاکی قلب شاید به گوشهای مدرنِ ما قلمبهسلمبه و بیگانه بیاید، چراکه ما عادت کردهایم برای پیداکردن راهمان در زندگی و درک معنای چیزها به درون خودمان نگاه کنیم. اما شاید سخنان او به ما خوانندگان مدرن کمک کند تا بفهمیم که بیرون از خودمان جهانی وجود دارد که در آن ممکن است چیزی، بهنحو مستقل از آرزوها و ترجیحات ما، خوب یا بد باشد. شاید جستوجوی امر نیک، بدون درنظرگرفتن نفع شخصی بالقوه، رهاییبخش باشد. اگر در این تفکر ارزشی نهفته باشد، آرزوی تحقق هرچه بیشتر خواستههایمانْ از رهایی فاصلهٔ بسیار دارد. بلکه برعکس، با چنین کاری، در معرض این خطر قرار میگیریم که بردهٔ امیالمان شویم. برای رهایی باید آماده باشیم تا کناره بگیریم یا، بهعبارتدیگر، باید در طلب یک چیز باشیم و نباید همهچیز را بخواهیم و تسلیم زندگیای بیشکل و آشوبناک شویم.
Ahmad
اگزیستانسیالیستها میگویند انسانها را کارهایی که انجام میدهند تعریف میکند. این حرف کاملاً اشتباه نیست، اما باید این را نیز در نظر بگیریم که به همان اندازه، کارهایی که انجام نمیدهیم هم ما را تعریف میکنند.
Ahmad
گر بناست چیزی یگانه را بخواهیم باید رابطهٔ درستی با نیکی داشته باشیم. کیرکگور مینویسد که اگر نیکی را بطلبیم «برای آنکه پاداشی به دست آوریم»، اساساً طالبِ چیزی واحد نبودهایم. او این مسئله را با یک تمثیل نشان میدهد: «گر مردی به خاطر پول دختری دلدادهٔ او باشد، کیست که بگوید او عاشق است؟ زیرا درنهایت آنچه او عاشقش است پول است نه آن دختر». (۶) لذا طلبِ چیزی یگانه یعنی خواستِ نیکی، بدون آنکه به دنبال پاداشی باشیم یا از مجازاتی بهراسیم، بلکه تنها به دلیل نیکبودن آن: «زیرا نیکی خود پاداش خود است، آری، این حقیقت تا ابد قطعی است. هیچچیز به این اندازه قطعی نیست، حتی وجود خداوند به این اندازه قطعی نیست، زیرا اینجا همین است و جز این نیست»(۷) بهاینترتیب، کیرکگور خداوند را با این ایده پیوند میزند که پاداش نیکی خود آن است؛ که نیکی خودش هدف خودش است. چه با این فهم از خداوند موافق باشیم و چه نه، کیرکگور اینجا در قامتِ یکی از منتقدان تمامعیار ابزارگراییای ظاهر میشود که در روزگار ما بسیار شایع است. زیرا در زمانهٔ ما چیزهای هرچه بیشتر و بیشتری تنها تا جایی ارزشمند قلمداد میشوند که سودی از آنها عاید ما شود.
Ahmad
الهیدان و فیلسوفی به نام کی.ای. لوگستروپ در کتابش، خواستِ اخلاقی، از «ارادهٔ معطوف به شکلدادن» نوشت که به باور او یکی از خصوصیاتِ بنیادینِ زندگی است، نهفقط برای هنرمندان، بلکه «بهمنزلهٔ چیزی بنیادین برای وجود بشر، چیزی در ذاتِ هر شخص، حتی اگر آن فرد هیچ ربطی به آنچیزی که عموماً به آن هنر میگوییم نداشته باشد». (۲)
شکلدادن به زندگیِ خودمان، به معنای دقیق کلمه، یعنی تمرینِ هنرِ وجودیِ زیستن، که تنها در صورتی ممکن میشود که ما اراده کنیم تا دست از دیگر چیزها بکشیم. اگر زندگی شما شکلِ خاصی به خود بگیرد معنایش این است که نمیتواند به هزاران شکلِ ممکن دیگر دربیاید، شما باید از آن شکلها دست بکشید. از نظر لوگستروپ این ماجرا نهتنها از نظر وجودی مهم است –یعنی در زندگی شخصی هر فرد- بلکه دربارهٔ اینکه افراد چطور با یکدیگر زندگی میکنند نیز مطرح میشود. او بعد از خواست اخلاقی دربارهٔ «استبدادِ بیشکلی» نوشت. استبداد بیشکلی وقتی اتفاق میافتد که میخواهیم خودمان را از قواعد و آداب اجتماعی خلاص کنیم. گاهی عرف و آداب اجتماعی را تا حدودی سرکوبکننده دانستهاند. چرا نباید صرفاً همانطوری که خودمان دوست داریم و صحیح میدانیم رفتار کنیم؟ زیرا کنارگذاشتن آداب اجتماعی لزوماً به آزادی نمیانجامد
Ahmad
نباید همهچیز را بخواهی
تو فقط بخشی از جهانی
دنیایی را در این دنیا داری
باید آن را کامل کنی
فقط راهی را برگزین
و همراه آن برو
دیگر راهها باید صبر کنند
همیشه برمیگردیم
از دردسرها فرار نکن
رودررویشان بایست، همین حالا، همینجا
همهچیز محدودیت است
به همین دلیل است که هر چیزی ارزشی دارد
جایی که باید باشی همینجاست
بایست و بپذیر
هیچوقت برنمیگردیم
Ahmad
آزادی را نمیشود فقط بهشکلِ منفی -یعنی آزادی در مقابلِ دخالتهای دیگران- تعریف کرد. لازم است که آزادی را به معنای مثبت آن نیز درک کنیم: آزادی خواندن، نوشتن، ارزیابیکردن، استدلالآوردن، مشارکت در دمکراسی و قبول مسئولیتِ نحوهٔ زندگی شخصی و جمعیمان. این سبک از آزادی مستلزم داشتن ذهنی بالغ و پروردنِ روشنبینیها و قابلیتهای ویژهای است، حال چه این روشنبینیها و قابلیتها را بخواهیم و چه نخواهیم. آزادی مستلزم نوعی حس انسجام و همبستگی است، یعنی دقیقاً همان چیزی که این کتاب دربارهٔ آن نوشته شده است: تمایل به دستکشیدن از چیزی وقتیکه آن چیز به فرد دیگری که نیاز بیشتری به آن دارد کمک میکند. اگر هیچکس نخواهد دست از هیچچیز بکشد، زندگی به کشمکش میان افرادی تبدیل میشود که مسابقه میدهند تا هرچه بیشتر و بیشتر برای خودشان سهم بردارند. این نوع زندگی فقط به قویترینها آزادی میدهد. دوراهیِ میان آزادی و اجبار، بهنوعی، در قلبِ هر نوع نظام آموزش و پرورشی وجود دارد: باید ما را مجبور کنند آموزش ببینیم تا قابلیتِ آزادشدن پیدا کنیم.
Ahmad
به نفع هر جامعه است که شهرهایی سالم و زیبا بسازد، به دلیل آنکه مردمی که در این شهرها زندگی میکنند مجبور نیستند، به همان اندازه که از امکانات شهرشان بهرهمند میشوند، پول دربیاورند. مردمی که در اجتماعاتی زندگی میکنند که پارکها و میدانهای عمومی خوب دارد لزوم کمتری میبینند که باغ شخصی برای خودشان بسازند
Ahmad
به نفع هر جامعه است که شهرهایی سالم و زیبا بسازد، به دلیل آنکه مردمی که در این شهرها زندگی میکنند مجبور نیستند، به همان اندازه که از امکانات شهرشان بهرهمند میشوند، پول دربیاورند. مردمی که در اجتماعاتی زندگی میکنند که پارکها و میدانهای عمومی خوب دارد لزوم کمتری میبینند که باغ شخصی برای خودشان بسازند؛ ا
Ahmad
از نظر سیگال، تأمل دربارهٔ معناداری به زمانهای فراغت ما نیز وابسته است. او فراغت را گرامی میدارد و آن را شکلی از هنر میداند که میتوانیم بیاموزیمش، هنری که مستلزم نوع خیلی خاصی از انضباط است. اوقات فراغت لزوماً نباید عاطلوباطل بگذرد، بلکه میتواند با مشارکت در مناسک و فعالیتهای گروهی و در کنار دیگران سپری شود.
Ahmad
چرخ سرمایهداری قبلاً بر محور تولید کالاها و محصولات میچرخید و بر کارامدی و مطمئنبودن تأکید میکرد، اما سرمایهداری مصرفی جدید نیاز و میل میسازد. البته مردم همیشه نیازهایی داشتهاند،
اما اقتصاد معمولاً مردم را از برآوردهکردنشان بازمیداشت، ولی امروزه بر آفریدنِ نیازهای جدید اصرار دارد. بسیاری از کمپانیها چنان بودجهای صرف تبلیغات میکنند که شانهبهشانهٔ هزینههای تولید میزند. تمام چرخدندههای جامعه به حرکت افتادهاند تا از چیزهایی که دارید ناراضیتان کنند (صرفاً به دلیل اینکه جدیدترین یا هوشمندترین مدل نیستند) و حرصی افسارگسیخته را برای چیزهای بیشتر و تازهتر در شما بیدار کنند. بیشتر ما از این مسئله آگاهیم. زمان زیادی طول نمیکشد تا ماشین آخرین مدلی که مدتها تمام فکر و ذکرم را به خودش مشغول کرده بود به چیز «معمولی» ای تبدیل شود و در دلم آرزوی داشتن مدلی جدیدتر ایجاد شود. از قضا، این رفتار شرمآور و آشکارا بچگانه رفتاری مطلوب دانسته میشود. آنچه روزگاری رذیلت بود حالا فضیلت شده است. عین بچهها، ما هم باید بگوییم «همهاش را میخواهم». حتی فکر میکنم با بچگانه خواندن این رفتار در حق بچهها ظلم میکنیم. شواهد نشان میدهد بچهها واقعاً سخاوتمندند و درکِ قدرتمندی دارند از اینکه چه کارهایی منصفانه و عادلانه است.
Ahmad
قناعتکردن به کمتر از آنچیزی که امکان بهدستآوردن آن را دارید نوعی بلندنظری است که فیلسوفان دوران باستان به آن مِیونِکسیا میگفتند. از نظر اغلب متفکران سیاسی، هدفِ هنجاریای که بعد از هر جنگ باید در پی آن بود انتقام کور نیست، بلکه یوس پُست بِللوم (پایانبخشیدنِ عادلانه به جنگ) است. مِیونِکسیا کلیدی راهگشاست. (۱۶) یکی از جنبههای این فضیلت آن است که نیازمند ذهنی بالغ و پرورشیافته است تا به کمتر از آنچه موجود است رضایت بدهیم. دستکشیدن از چیزهایی که میخواهیمشان و در دسترسمان هم هستند دشوار است. بنجامین باربر، دانشمند علومسیاسی، که در کتاب خودش باعنوانِ بهمصرفرسیده شدیداً جامعهٔ مصرفی را نکوهش میکند، معتقد است جامعهٔ مصرفی رفتارهای ما را بچگانه کرده است. (۱۷) او با ذکر چندتا از شعارهای تبلیغاتی در ابتدای کتابش، که ما را تشویق میکنند به اینکه همهاش را بخواهیم و همین الان هم بخواهیم، این موضوع را نشان میدهد. باربر نشان میدهد که چطور چرخ سرمایهداری قبلاً بر محور تولید کالاها و محصولات میچرخید و بر کارامدی و مطمئنبودن تأکید میکرد، اما سرمایهداری مصرفی جدید نیاز و میل میسازد. البته مردم همیشه نیازهایی داشتهاند،
اما اقتصاد معمولاً مردم را از برآوردهکردنشان بازمیداشت، ولی امروزه بر آفریدنِ نیازهای جدید اصرار دارد.
Ahmad
برای فرد مدرنی که بر اساس بهینهسازی و تحلیلِ هزینه-فایده فکر میکند، این کار مثل توهین به مقدسات است. مگر زندگی «بهچنگآوردنِ حداکثر ممکن» و رسیدن به بیشترین سطح ممکن در متنوعترین زمینههای ممکن نیست؟ نه لزوماً. نهتنها در زندگی روزمرهمان، بلکه در زمینههای سیاسی نیز، شاید دلایل خوبی در دست باشد برای اینکه در سطحی پایینتر از آنچه خودمان را مستحق آن میدانیم توقف کنیم. رابرت گودین، فیلسوف سیاسی، در کتابی تفکربرانگیز به نام دربارهٔ آرامگرفتن، به پژوهشی ارجاع میدهد که بهدست گروهی از تاریخنگاران و دانشمندان علومسیاسی انجام شده است و نشان میدهد که بعد از فروکشکردنِ تنش میان کشورها یا گروهها (مثلاً بعد از جنگها)، صلح پایدار در مواقعی محتملتر است که طرفِ برنده به کمتر از آنچه میتواند از آنِ خود کند رضایت بدهد
Ahmad
نامنصفانه است که از فرد بخواهیم زندگینامهاش را زیرورو کند تا راهحلی برای ناهماهنگیهای سیستمی پیدا کند. این نقدی است که اولریش بک، جامعهشناس آلمانی، به فردیسازی وارد میکند. (۱۴) بک نظریهٔ جامعهٔ مخاطرهآمیز را صورتبندی کرد. جامعهٔ مخاطرهآمیز از نظر او جامعهای است که در آن میکوشیم تا با عدمقطعیتهایی که جامعهٔ مدرن به وجود آورده است کنار بیاییم. البته زندگی همیشه نامطمئن و مخاطرهآمیز بوده است و انسانها مجبور میشدهاند تا پاسخهایی جمعی به اتفاقاتی مانند زلزله، سیل، خشکسالی و ... بدهند. اما، با مدرنیته و پیامدهای رنگارنگش –صنعتیشدن، فناوری، شهریشدن و عقلانیشدن- اصلیترین مخاطرات (آلودگی، افزایش بیشازحد جمعیت، تغییرات اقلیمی و دیگر چیزها) اکنون بهیکباره از رفتارهای خودِ جامعه برمیخیزند. اصلیترین خطراتی که بشریت را تهدید میکرد
روزگاری از نیروهای طبیعت برمیخاست؛ اما امروزه از خودش نشئت میگیرد، خودِ ما علت مشکلاتمان هستیم و به همین خاطر هم این مشکلات تنها در سطحِ جوامعی که آنها را پدید آوردهاند قابل حلوفصل است.
Ahmad
ما باید بیاموزیم که «قناعت» کنیم و گاهی هم کناره بگیریم. وگرنه، دشوار بتوانیم جامعهای پایدار را تصور کنیم چه برسد به آنکه آن را محقق کنیم: جامعهای که با طبیعت هماهنگ باشد، مردم در آن همنوا با هم کار کنند و شکاف نابرابری تا این حد عمیق نباشد.
اما آیا چنین حرفهایی از زبان آدمی نسبتاً ثروتمند که در یکی از ثروتمندترین و امنترین نقاط دنیا زندگی میکند پیامی ریاکارانه و بندهنوازانه نیست؟ آیا حرفزدن از اینکه باید بیاموزیم که «قناعت» کنیم مشخصاً گرایشی نخبهگرایانه و مخصوص مرفهان نیست؟ قناعت چیز خیلی خوبی است برای آنهایی که هیچچیزی لازم ندارند!
Ahmad
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
حجم
۱۳۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۱۱۲ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان