اگه یهکم خوش بگذرونی، نمیمیری!»
=o
شاید پیر که بشوی، سن دیگر اهمیتی نداشته باشد.
=o
تنها راه غلبه به ترس، اینه که با کله بری تو شکمش.
=o
گفتن «دوستت دارم» باعث نمیشود آدمها پیشت بمانند.
=o
خواهر مثل بهترین دوستِ دنیا، تا روز قیامت میماند.
A.zainab
آنروز جونا فقط دوستی نبود که رازهایم را نگه میداشت؛ دوستی بود که از جاهای ساکت بدش نمیآمد. سکوت بین ما مثل کاناپهٔ راحت و گرمونرمی بود که رویش نشسته بودیم. جونا کمی به کاغذها نگاه کرد و من به صدای پرندهها گوش دادم که از فرصت استفاده میکردند تا زیر نور خورشید آواز بخوانند. پیش خودم فکر کردم تعجبی ندارد که طوفانهای درّهٔ نیمهشب اینقدر پُرسَروصدا و بدجنساند. حتماً آسمان دلش برای لالاییهای شیرین مود تری تنگ شده بود.
yasi
اولیور یک جعبه طلوعشاتوتی باز کرد. چند دقیقه ساکت شد و منتظر ماند تا خاطرهها توی دهانش آب شوند.
yasi
خانواده، خانواده است؛ چه دو نفره باشد، چه ده نفره. مهم نیست مامانت سرپرستت باشد یا بابابزرگت. میدانستم که خانواده میتواند به صد شکل مختلف دربیاید
Book worm
چون مطمئنم که درّهٔ نیمهشب نمیتواند تنها شهر جادویی دنیا باشد. شرط میبندم توی هر خیابان، هر ساختمان قدیمی، هر قلب شکسته، هر کلمهٔ داستانها، یکخُرده جادو هست. شاید جایی قایم شده و باید دنبالش بگردی. شاید هم جادو همینجاست؛ درست روبهروی تو! و تنها کاری که باید برای دیدنش بکنی، این است که باورش کنی.
f.r
این چیزی است که از معجزهها یاد گرفتهام: آنها بعضیوقتها خیلی سریع میآیند و گاهی هرچقدر دلشان میخواهد، لِفتش میدهند تا به تو برسند. تشخیصدادنشان سخت است، چون معجزهها هیچوقت همانشکلی نیستند که شما فکر میکنید. بعضی معجزهها گُنده و پُرزَرقوبرقاند، بعضیها شیرین و ساده. بعضی معجزهها باعث میشوند بخواهی فریاد بکشی، بعضیهای دیگر هم باعث میشوند بخواهی آواز بخوانی.
f.r