خانواده، خانواده است؛ چه دو نفره باشد، چه ده نفره. مهم نیست مامانت سرپرستت باشد یا بابابزرگت. میدانستم که خانواده میتواند به صد شکل مختلف دربیاید
Book worm
از کلمهها هم خوشم میاد؛ جمعشون میکنم. عاشق شعر و آهنگ و داستانم؛ هرچی که از کلمه درست شده باشه...
Book worm
چون مطمئنم که درّهٔ نیمهشب نمیتواند تنها شهر جادویی دنیا باشد. شرط میبندم توی هر خیابان، هر ساختمان قدیمی، هر قلب شکسته، هر کلمهٔ داستانها، یکخُرده جادو هست. شاید جایی قایم شده و باید دنبالش بگردی. شاید هم جادو همینجاست؛ درست روبهروی تو! و تنها کاری که باید برای دیدنش بکنی، این است که باورش کنی.
f.r
این چیزی است که از معجزهها یاد گرفتهام: آنها بعضیوقتها خیلی سریع میآیند و گاهی هرچقدر دلشان میخواهد، لِفتش میدهند تا به تو برسند. تشخیصدادنشان سخت است، چون معجزهها هیچوقت همانشکلی نیستند که شما فکر میکنید. بعضی معجزهها گُنده و پُرزَرقوبرقاند، بعضیها شیرین و ساده. بعضی معجزهها باعث میشوند بخواهی فریاد بکشی، بعضیهای دیگر هم باعث میشوند بخواهی آواز بخوانی.
f.r
پرسیدم: «خونوادهٔ شما نامرئی میشدن، درسته؟» یاد ماجراهایی افتادم که اولیور در رنگ و روغن تعریف کرد.
«قبلاً آره...» چارلیسو دستش را به کمرش زد. «ولی الان فقط توی عکسها تار میافتیم.»
=o
وقتی همچین جایی توی این دنیا پیدا کنی؛ جاییکه وحشی و مقدس باشه، باید قدرش رو بدونی.»
=o
چه آهنگ جمع کرده باشی، چه شعر، چه داستان. بههرحال توی این جادو غرق شدهٔ.»
=o
۲. آب شکل آینه است. انعکاس درختهای کاج و آسمان آبی و ابرها را توی آب میبینم؛ انگار کسی دنیا را برعکس کرده باشد. شاید یک جهانِ برعکس توی برکه باشد. شاید هم دنیای واقعی همان است و ما برعکس زندگی میکنیم.
=o
بعضیوقتها کلمههایی که به زبان میآورم، درست مثل کلمههایی که میبینم، جادوییاند.
=o
او نگفتم که تاحالا پنجبار پیغامِ دی گریسوم سلام میرسونه را رساندهام و جواب خالهکلیو همیشه پوفففف بوده است!
=o