بریدههایی از کتاب مورتالیته و جیغ سیاه
۴٫۱
(۲۷)
وقتی آدم داخل یک زغالدانی شد حتی اگر تبدیل به زغال نشود، سیاه میشود.
hiba
باید یكییكیشان را معاینه میكردیم. بعضیهایشان جیغ میزدند. نمیخواستند این معاینهی ذلتبار را تحمل كنند. اما چارهای نبود. خانمهای محافظ سعی میكردند آرامشان كنند تا بالاخره به معاینه راضی شوند. دوتا از استادهایمان هم برای این مراسم و امضای برگههای پزشكی قانونی حاضر شدند.
مراسم تمام شد. همهی دخترها سالم بودند. آنها كار بدی نكرده بودند. گویا راست میگفتند و فقط برای درس خواندن دور هم جمع شده بودند. استادها برگههای پزشكی قانونی را امضا كردند؛ تأیید سلامت دخترانگی همه!
Estatira
بعدها، خیلی بعدتر از عروسی دختر خانم زاهدی، فهمیدیم سكته مغزیای در كار نبوده؛ خانم زاهدی یك كلیهاش را برای جهیزیهی تنها دخترش فروخته است!
Estatira
پزشكی بیش از هر شغلی، «انسانی» است و گاه میان دردهای دیگر انسانها و دردهای خودت گیر میافتی. انتخاب درست، سخت است.
hiba
چند لحظه بعد سر و كلهاش تو اتاق عمل پیدا شد. با داد و بیداد و جیغ سر ندا و سر روزگار و سر بدبختیهای خودش. خانم دکتر پرنیانی _استاد بیهوشی _ غر میزد: «برای چی داد میزنه؟ نباید یك سالدو رو تنها بفرستن سر عمل. اون از استادهاشون كه هیچوقت تو اتاق عمل نیستن، این هم از سالبالاهاشون كه مثلاً باید مواظب اینها باشن. داد و بیدادش رو فقط آورده اینجا!»
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
دیروز آف بودم. با خوشحالی، چشم باز کردم. از ساعت چهار صبح، یک صبح واقعی آمده بود. نور کمرنگ آفتاب بر سنگفرش آشپزخانه قل میخورد. ساعت هشت بود.
چه خوب است خانم خانه باشی، بچههایت توی اتاق با اسباببازیهایشان بازی کنند و توی حرف هم بپرند، شوهرت هنوز خواب باشد و خودت نرم نرم راه بروی و صبحانه حاضر کنی!
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
فکر رسیدن داروهای بیهوشی از جفت به جنین، فکر اینكه باید با سرعت شکم را باز کنم تا به خود رحم برسم، رحم را بشکافم و از یک برش کوچک، با مهارتی که آدمهای عادی حتی تصورش را نمیکنند دستم را بیندازم زیر سر بچه و جوری مانور بدهم که آرام از جدار شکم خارج شود، بعد دستم را دور گردن بچه حلقه کنم و شانهها را آزاد کنم و بندناف را بزنم؛ همهی اینها هیجانانگیز بود.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
ماجرای امتحانها اینطوری است که در هر سال، دو امتحان درونگروهی برگزار میشود: یکی دیماه و یکی اردیبهشت ماه.
اگر از سد این دو امتحان خوب بگذری، تازه میرسی به مرحلهی اصلی یعنی امتحان ارتقا که مثل کنکور سراسری برگزار میشود. این امتحان ارتقا، برگهی عبور از سالی به سال دیگر در رزیدنتی است.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
با همهترس و تنهاییاش اما لذت داشت و لذت دارد. بالاخره به آرزویم رسیدم. تیغ بر پوست میزنم و لبریز از شوق جراحی میشوم و آرام آرام میروم توی شکم. لولهها از بین رودهها هی فرار میکنند و من با دوتا انگشتم میجویمشان تا بالاخره با کمک تکنسین، دو تا لوله را درمیآورم و میبندم. همچی که چی! بعد همهچیز را چک میکنم: پریتوئن را، فاسیا را با نایلون یک میبندم، زیر جلد را یک بخیه، و بعد پوست را سعی میکنم خیلی خوشگل و تمیز دربیاورم. لبههای پوست کاملاً باید به هم نزدیک باشند. نخ را نباید زیاد بکشم. آها! حالا خیلی خوب شد و تمام! این اولین عمل جراحی در عمر پزشکیام است.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
باید بدون آنکه وقفهای در کار باشد، ۳۲ ساعت کشیک بدهیم. با چشمهای باز، خواب میبینم. تنها حدود ۱۴ساعت (تا شروع كشیك بعدی) میتوانیم به خانه برویم. سایر دوستانم این زمان را بهطور کامل استراحت میكنند؛ اما من دو كودك سه ساله دارم كه وقتی آنها را از مهدكودك شبانهروزی به خانه میبرم، میخواهند با من بازی كنند. باید غذایشان بدهم (مثل دو جوجه گنجشك)، شیر برایشان گرم كنم، حمامشان کنم و هی دور خودم بچرخم تا ساعت ۱۲ نیمهشب بشود.
من چهار ساعت میخوابم یا در واقع بیهوش میشوم. ساعت چهار صبح بیدار میشوم.
کاربر ۲۴۴۱۰۹۴
حجم
۲۱۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۲۱۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان