گاهی اوقات، وقتی انسان میخواهد با دادن پیشنهاد به کسی کمک کند، به سوءتفاهم منجر میشود و تمام پیشنهادها خوشایند نیست.
امیر
این همه مرگ و میر، این همه رنج برای آدمهایی اتفاق میافتاد که هیچ کاری انجام نداده بودند که مستحق آن باشند و هیچکس قادر نبود جلویش را بگیرد...
olivereader
هرکسی گاهگاهی به مادرش نیاز داره. فرقی نمیکنه چه سن و سالی داشته باشه
olivereader
انتظار نداشتم امشب چنین پایانی داشته باشد اما گاهی اوقات، زندگی ما را به نوعی غافلگیر میکند.
olivereader
من سالها پیش تصمیم گرفته بودم اگر قرار شد بین تظاهر کردن و تنهایی، یکی را انتخاب کنم، تنهایی را برگزینم. آن راه امنتر بود. میگویند غم و اندوه بهایی است که ما برای عشق میپردازیم. این بهای خیلی سنگینی است.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
من دوست دارم تا جایی که امکان دارد کتاب بخوانم؛ نه تنها برای آنکه گنجینهٔ واژگانم را افزایش دهم که بتوانم بهتر جدول حل کنم، بلکه برای آنکه گویی با این کار سکوت ناگهان شکسته میشد.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
روی قلبم هم جای زخم بود، به همان ضخامت و بدشکلی جای زخم صورتم. میدانستم که هست. امیدوار بودم رویش بافت سالمی باقی مانده باشد؛ جایی که عشق بتواند از آن داخل شود و جریان یابد. امیدوار بودم.
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎
متوجه شدم زندگیام به خطا رفته است، خیلی خیلی خطا. قرار نبود اینطور زندگی کنم. مشکل اینجا بود که اصلا نمیدانستم چهطور درستش کنم. روش مامان اشتباه بود، آن را میدانستم اما هرگز کسی راه درست زندگی را به من نشان نداده بود و با وجود آنکه در طول سالها تمام تلاشم را کرده بودم، اصلا نمیدانستم چهطور اوضاع را بهتر کنم. نمیتوانستم جورچین خودم را کامل کنم.
امیر
فکر میکنم یکی از علتهایی که همهٔ ما قادریم در این دنیای پر اشک و آه به زندگی ادامه بدهیم، امکان تغییر است؛ حتی اگر زمانش دور به نظر برسد.
olivereader
«زندگی فقط یعنی اقدام قاطعانه، عزیزم. هر کاری میخوای بکنی، بکن. هرچی میخوای به دست بیاری، بگیرش تو چنگت. هر کاری رو که میخوای به سرانجام برسونی، به سرانجام برسون و عواقبش رو بپذیر.»
❦︎𝑭𝒂𝒓𝒏𝒂𝒛❦︎