بریدههایی از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
۴٫۰
(۸۰)
مرد واقعی کسی است که بدون آنکه خجالت بکشد، گریه کند، شعر حفظ باشد، اپرا را با روحش حس کند و برای دفاع از یک زن، هر کاری لازم است، انجام بدهد.
nu_amin_mi
بیا منطقی باشیم، خیلی وقتا عشق دردی رو دوا نمیکنه. حتی وقتی از بین میره، تو رو به دیگران ارتباط میده. آخر سر، چیزی که برات میمونه: ارتباطاته.
HeLeN
هرگز دستکم مگیر
قلب را، که قادر است کارهایی بکند
که ذهن تصورش را نمیکند.
قلب به همان خوبی که احساس میکند، فرمان میدهد.
nu_amin_mi
شاید بعضی از رویاها فقط باید فراموش میشدند.
nu_amin_mi
با مصائب زندگی چهرهها تغییر میکنند اما چشمها همان پنجرههای همیشگی هستند که به درون باز میشوند.
ترنج
شاید بهتر باشد عشق در همان مراحل اولیه باقی بماند.
n re
بخشهایی از لب بالاییاش به طرز عجیبی پیچ خورده بود. مانند مادرش از وحشت یک هیولا میترسید به خانه برود. زیر لب گفت: «مادر، مادر. میفهمم. بالاخره فهمیدم تو چرا مجبور شدی بری و دیگه برنگردی. منو ببخش که نمیدونستم، که نمیتونستم کمکت کنم.»
HeLeN
اگه دور از مردم زندگی کنیم، همهچی حل میشه.
nu_amin_mi
زندگی این مهارت را به او آموخته بود که احساساتش را خرد و به تکههای قابل ذخیره شدن تبدیل کند اما تنهایی هم وسعت خودش را داشت.
nu_amin_mi
روی زمین هیچکس نیست که آدم بتونه روش حساب کنه.
Parinaz
میدانست این گله بدون یکی از گوزنهایش ناقص نخواهد بود اما هر گوزن بدون گلهاش ناقص است. یکی از آنها سرش را بلند کرد.
HeLeN
«به نظر من، بعضی چیزا رو نمیشه توضیح داد. فقط میشه بخشید یا نبخشید. من جوابشو نمیدونم.
HeLeN
این که به کسی تکیه کنی، جای پایت را محکم میکند.
n re
«من هرگز اونطوری زندگی نمیکنم، طوری که ندونم مشت بعدی کی و کجا فرود میآد.»
n re
شاید بهتر باشد عشق در همان مراحل اولیه باقی بماند.
بهروز ت
حالا به نظر میرسید اینکه از همیشه آسیبپذیرتر شده است، موجب شده اعتمادش به دیگران کمتر هم بشود. اکنون که در شکنندهترین شرایط زندگیاش قرار داشت، به تنها کسی که میشناخت، رو کرده بود: خودش.
HeLeN
حالا گوش کنین. این برای زندگیتون یه درس واقعیه. آره، ما گیر افتادیم اما چی کار کردیم؟ ازش طنز ساختیم و خندیدیم.
nu_amin_mi
بعضی از رفتارهایی که الان به نظر ما خشن میرسه، باعث بقای انسان اولیه در تمام مردابهایی شده که اون زمان توش گرفتار بوده. بدون اون رفتارها، ما الان اینجا نبودیم. ما هنوز اون غرایز رو توی ژنهامون داریم و وقتی شرایط خاصی بهمون غالب میشه، اون غرایز، خودشونو نشون میدن. بخشی از وجود ما همیشه همونی که بودیم، باقی میمونه، همونی که ناچار بودیم باشیم تا زنده بمونیم ـ مثل زمانهای خیلی دور.»
HeLeN
میدانست آن سوگواری برای چیس نبوده، بلکه برای زندگی خودش بوده که همیشه با طرد شدن تعریف شده است. در حالی که آسمان و ابرهای بالای سرش در چالش بودند، با صدای بلند گفت: «من باید تنها زندگی کنم اما اینو میدونستم. از خیلی وقت پیش میدونستم آدما نمیمونن.»
HeLeN
تنهاییاش بیشتر از آن شده بود که بتواند تحملش کند. آرزو داشت صدای کسی را بشنود، حضور کسی را حس کند و با کسی تماس داشته باشد اما بیشتر آرزو داشت بتواند از قلبش محافظت کند.
HeLeN
حجم
۳۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۳ صفحه
حجم
۳۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۳ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۵۰۰
۹۶,۲۵۰۳۰%
تومان