بریدههایی از کتاب جایی که خرچنگ ها آواز می خوانند
۴٫۰
(۸۰)
آخر و عاقبت نیاز به انسانها آزردگی بود.
HeLeN
سرش را داخل ملافهها فرو برد و زیر لب گفت: «چرا تیت، چرا؟ تو قرار بود با بقیه فرق داشته باشی، بمونی. تو گفتی منو دوست داری اما همچین چیزی وجود نداره. روی زمین هیچکس نیست که آدم بتونه روش حساب کنه.» جایی در عمق وجودش به خودش قول داد دیگر هرگز به کسی اعتماد نکند و کسی را دوست نداشته باشد.
HeLeN
مادر گفته بود زنان بیش از آنکه به مردان نیاز داشته باشند، به یکدیگر نیاز دارند اما هرگز نگفته بود چطور وارد گروه آنها بشود.
HeLeN
باید بگویم حالا که تمام شده احساس آرامش میکنم
در پایان فقط میتوانستم احساس تأسف کنم
برای آن همه اصرار برای عمری درازتر
... بدرود
nu_amin_mi
یه جمع زنونه، لطیفترین و محکمترین جای رو زمینه.
mary
«کیا تو نمیتونی از همهچی فرار کنی. گاهیوقتا، باید در مورد مسائل صحبت کنی. باید با مسائل روبهرو بشی.»
mary
«هیچکس سعی نمیکند ذهنش
را پرورش بدهد. همهٔ ما مثل زرافههایی هستیم که از گردنشون برای رسیدن به برگای بالایی استفاده نمیکنن.»
mary
پدرش بارها به او گفته بود مرد واقعی کسی است که بدون آنکه خجالت بکشد، گریه کند، شعر حفظ باشد، اپرا را با روحش حس کند و برای دفاع از یک زن، هر کاری لازم است، انجام بدهد.
mary
چرا باید وقتی هنوز زخمی است، هنوز خونریزی دارد، بار سنگین بخشیدن را تحمل کند؟
Parinaz
«من هرگز اونطوری زندگی نمیکنم، طوری که ندونم مشت بعدی کی و کجا فرود میآد.»
Farhadmarch
«اصلا فراموشش کن. هیچ خدایی به این باغچه نمیآد.»
Farhadmarch
پایین رود، گلهای پنج نفری از گوزنهای ماده بدون آنکه به او توجهی داشته باشند، در حاشیهٔ نهر به جویدن برگها سرگرم شدند. کاش میتوانست به آنها ملحق شود و به گروه آنها تعلق داشته باشد.
n re
درسی که او از تماشای بوقلمونهای وحشی گرفته بود، این بود که: اگر تو مانند شکارچی رفتار کنی، آنها مانند شکار رفتار خواهند کرد. فقط آنها را نادیده بگیر و آهسته راهت را ادامه بده.
HeLeN
طبیعت، تنها دوستی است که میانهٔ راه جا نمیزند.
nu_amin_mi
حالا باید رها کنم.
بگذارم بروی.
عشق بیشتر وقتها
پاسخی برای ماندن است.
بندرت علتی است
برای رفتن.
nu_amin_mi
شاید بهتر باشد عشق در همان مراحل اولیه باقی بماند.
nu_amin_mi
بعضیوقتا باید چیزایی رو همونطور که هستن، بپذیری.
nu_amin_mi
برگهای پاییزی نمیافتند، پرواز میکنند. آنها بدون هیچ عجلهای این طرف و آن طرف میروند. این تنها شانس آنها برای پرواز کردن است.
nu_amin_mi
طبیعت، تنها دوستی است که میانهٔ راه جا نمیزند.
elnaz_21
زندگی این مهارت را به او آموخته بود که احساساتش را خرد و به تکههای قابل ذخیره شدن تبدیل کند اما تنهایی هم وسعت خودش را داشت.
mary
حجم
۳۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۳ صفحه
حجم
۳۵۵٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۴۸۳ صفحه
قیمت:
۱۳۷,۵۰۰
۹۶,۲۵۰۳۰%
تومان