بریدههایی از کتاب فرمول نجات پی
۴٫۹
(۱۹)
اینقدر زور نزن که گند بزنی به زندگیم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
آقای استوکر میگوید: «بسه، مدیسون. بهت هشدار دادم. بعد از مدرسه میمونی تا در اینباره حرف بزنیم.»
ولی مدی به حرفش ادامه میدهد: «به نظر من این خیلی توهینآمیزه که لوسی جوری رفتار میکنه انگار این کلاس پایینتر از سطحشه. اون نباید اینجا باشه.»
لوی میگوید: «خفه شو، مدی.»
آقای استوکر جوری به لوی اشاره میکند که انگار یک نفر را در دادگاه متهم میکند: «لوی، ساکت شو.»
ویندی میگوید: «بس کنین، تو رو خدا.»
مدی پشتش را صافتر میکند: «بس نمیکنم. اون فکر میکنه از ماها بهتره. باورم نمیشه که...»
داد میزنم: «از جونم چی میخوای؟» کل کلاس یخ میزند. حتی ویندی و لوی. حتی آقای استوکر. «من ریاضیم خوبه. ولی مگه این مهمه؟» به طرف وایتبورد اشاره میکنم، به مسئلههایی که آقای استوکر داشت دربارهشان توضیح میداد. به همهٔ سؤالها جواب میدهم: «شمارهٔ ۷، ایکس میشه ۱۱. شمارهٔ ۸، ایکس میشه ۱ ـ. شمارهٔ ۹، ایکس میشه ۵.»
آقای استوکر متعجب به نظر نمیرسد: «لوسی، مجبور نیستی...»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«میدونستم اینجوری میشه.»
«چی میشه؟ که بچهها دربارهٔ متفاوت بودنت حرف میزنن؟ پنج دقیقه که بگذره، بهجای تو دربارهٔ یکی دیگه حرف میزنن.»
«این ماجرا تمومی نداره. مثل این نیست که کتونی مزخرفی پوشیده باشم یا یه سینی ماکارونی توی کافهتریا از دستم افتاده باشه. من یه خلوچلم. این مردم رو میترسونه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
دقیقاً دوستی ندارم که بخواهم از دستش هم بدهم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
میخواهد با چشمهایش من را بسوزاند. دلم میخواهد بهش بگویم با زل زدن نمیتواند من را بکشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
ولی گاهی وقتها یهکم شیطنت لازمه
𝐑𝐎𝐒𝐄
«شاید از اینکه خوب کار کنی میترسی.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
بعضی وقتها یادم میره که وقتی آدم فقط عاشق یکی باشه، چه احساسی داره
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بچه که بودم، خیلی بدم میاومد که بزرگترها بهم میگفتن "زندگی منصفانه نیست." حرفشون رو میفهمیدم، ولی همیشه مثل این بود که آدم تسلیم بشه. الان نزدیک بود خودم همین رو بهت بگم. "زندگی منصفانه نیست."»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«خب، اینکه وانمود کنی یکی دیگه هستی، کودنبازیه دیگه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
«به نظرت من نمیتونم رازنگهدار باشم، درسته؟»
«نه.» جوابم بیشتر از روی واکنش است تا اینکه واقعاً به حرفم اعتقاد داشته باشم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
لازم نیست از همهٔ زندگیام باخبر باشد.
𝐑𝐎𝐒𝐄
اگر هر دو را دوست دارم، مجبور نیستم یکی را انتخاب کنم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
از توصیفهای غیردقیق مثل خیلی، چندتایی، و در واقع هیچی متنفرم.
𝐑𝐎𝐒𝐄
کار گروهی نوعی شکنجه است.
𝐑𝐎𝐒𝐄
«بابام دیگه اینجا زندگی نمیکنه. مامانم پارسال از خونه پرتش کرد بیرون. مثلاً من نباید دلیلش رو بدونم، ولی میدونم. میخواین بهتون بگم؟»
نانا در جواب میگوید: «نه.»
𝐑𝐎𝐒𝐄
وقتی کسی از آدم توقعی ندارد، زندگی سادهتر میشود.
𝐑𝐎𝐒𝐄
. تغییر دادن دنیا برای کسی مثل من که هر روز تلاش میکند فقط دوام بیاورد، انتظار خیلی زیادی است.
𝐑𝐎𝐒𝐄
بهمان میگوید: «میدونم به چی فکر میکنین.» جملهای که همیشه به نظرم عجیبوغریب میآید، چون هرگز نتوانستهام حدس بزنم چه فکری توی سر یه نفر دیگر است
𝐑𝐎𝐒𝐄
«اگه هر دومون ساکت بمونیم، چیکار میتونه بکنه؟»
نمیخواهم به این فکر کنم که چهکار میتواند بکند. شاید در اولین هفته از مدرسهٔ راهنمایی پرتم کنند بیرون.
𝐑𝐎𝐒𝐄
حجم
۲۱۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۲۱۵٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۳۹,۶۰۰
تومان