بریده‌های کتاب نامی نمی توان گذاشت
کتاب نامی نمی توان گذاشت اثر آریا صدیقی

کتاب نامی نمی توان گذاشت

نویسنده:آریا صدیقی
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۶ رأی
۴٫۲
(۶)
چراغ‌ها یکی‌یکی برای دیدنِ شب خاموش می‌شوند
bud
همهٔ دریاها شبیه هم‌اند جایی تمام می‌شوند جایی با آخرین رمقی که دارند خستگی‌شان را روی دوش خشکی می‌اندازند
یك رهگذر
ترجیح می‌دهم سوار اولین تاکسی شوم ها کنم روی شیشه و بنویسم برمی‌گردم و برنگردم نبینم تو را که دستان مرددت را در جیب‌هات پنهان می‌کنی ترجیح می‌دهم هوا سرد بماند ترجیح می‌دهم رفته باشم مانند زنی که در یک سکانس می‌رود تا همیشه مخاطب در انتظار برگشتنش باشد
یك رهگذر
گاهی برای رفتن به ترمینال آژانسی دربستی چیزی بگیری بهتر است نه برای چمدان‌ها و دوش سنگینت برای آن‌که دست‌کم کسی باشد که با تو خداحافظی کند
یك رهگذر
خودم را پرت می‌کنم دردت نمی‌آید یک عمر اشتباهِ یک نفر می‌تواند همین باشد همین همین که فکر کند از افتادنش ممکن است دیگری دردش بگیرد
یك رهگذر
از ندیدنت بود که بازمی‌گشتم و دستان خالی‌ام را هر چه می‌شستم رنگ می‌داد
bud
جنازهٔ آغوشی را همچون پالتویی که بیندازیم روی تخت انداخته بودم زمین
bud
آن نهنگِ ناخواسته که زنده به ساحل رسید من بودم تمام آب‌های جهان را دنبال جای پارک گشتم دنیا زودتر از آن‌چه فکر می‌کردم پُر شده بود همهٔ دریاها شبیه هم‌اند جایی تمام می‌شوند جایی با آخرین رمقی که دارند خستگی‌شان را روی دوش خشکی می‌اندازند درست همان جا به دنیا آمدم من
محمدجواد
اتوبوس را نگه دارد زمان را از برق بکشد مردم را پیاده کند
bud
شهر من جدولی‌ست که قرار بود فردا جوابش در روزنامه‌ای چاپ شود که امروز توقیف شد
Atena

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

حجم

۳۷٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۰۱ صفحه

قیمت:
۲۲,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲صفحه بعد