بریدههایی از کتاب چلنجر دیپ؛ عمیق ترین نقطه دنیا
۴٫۵
(۴۸)
لبخند میزند، ولی نمیخندد. کَلی هیچوقت نمیخندد، اما صداقت لبخندش این قضیه را جبران میکند.
آلوین (هاجیك) ツ
همه تحسینم میکنند، ولی جوری که وقتی میدانی قرار است چیزی را از دست بدهی، تحسینش میکنی.
آلوین (هاجیك) ツ
چیزهایی را که من حس میکنم، نمیشود به کلمه درآورد. اگر هم بشود، کلمهها به زبانی نیستند که کسی بفهمد. احساساتم زبان خودشان را دارند.
-Dny.͜.
به مَکِنزی میگویم: «یه وقتایی... اینجوری میشه.» تنها چیزی است که میتوانم بگویم تا از درون منفجر نشوم.
آلوین (هاجیك) ツ
تو اولین نیستی و آخرین هم نخواهی بود
رادیو سکوت :)
آنقدرها که وانمود میکنند نو نیستند
ن. عادل
«بدون شک، هر افتضاحی زیبایی خودش رو داره.»
Asa
قبلاً از مردن میترسیدم. حالا از زندگینکردن میترسم
کاربر۰۰۰۰۰۰
کار من رشد نمیکند، از درون متلاشی میشود و خودم هم نمیدانم چرا.
Mr.horen~
چیزهایی را که من حس میکنم، نمیشود به کلمه درآورد. اگر هم بشود، کلمهها به زبانی نیستند که کسی بفهمد. احساساتم زبان خودشان را دارند.
Mr.horen~
آدمها دورهام کردهاند ولی آدم نیستند، هیولاهاییاند که تغییر قیافه دادهاند. انگار رفتهاند از توی ذهنم یک مُشت تصویر کندهاند و باهاشان نقابهایی ساختهاند شبیه صورت آدمهایی که دوستشان دارم، ولی میدانم دروغ است.
A.A
همین درگیری با فضاهای خالی بود که من را فرستاد سمت هنر. اگر جعبهٔ خالی ببینم، باید پرش کنم. وقتی صفحهٔ سفید میبینم، نمیتوانم همینطوری ولش کنم به حال خودش. صفحههای خالی سرم جیغ میکشند تا با چرتوپرتهای توی مغزم پرشان کنم
کاربر۰۰۰۰۰۰
در حال حاضر، منبودن خیلی مزخرف است، ولی تا حالا به این فکر نکرده بودم که آنهابودن هم مزخرف است.
ن. عادل
فقط میتوانی در نبردی که میدانی بازندهاش هستی بجنگی و منتظر آوارشدن دیوارها باشی
Asa
ما موجودات مهارکنندهای هستیم. دلمان میخواهد همهچیزِ زندگی را بگذاریم توی جعبهای که بتوانیم رویش برچسب بزنیم. ولی فقط چون توانایی برچسبزدن و اسمگذاشتن را داریم، معنیاش این نیست که دقیقاً میدانیم چی توی جعبه است.
i_ihash
«اینا استخونای پدرمه...»
«که ما در یک کریسمس دلنشین بلعیدیمش.»
ن. عادل
ما تو رو پیشگو اعلام میکنیم
ن. عادل
«ممنون که اطلاعاتت رو باهامون در میون گذاشتی.»
ن. عادل
«امروز از این بهتر نمیتونم، فهمیدی؟ بعضی روزا حسش هست، بعضی روزا نیست...»
Asa
قبلاً از مردن میترسیدم. حالا از زندگینکردن میترسم. فرق دارند. زندگی آدم با برنامهریزی برای آینده پیش میرود، اما گاهی آن آینده هیچوقت پیدایش نمیشود. منظورم آیندههای شخصی است. اگر دقیق بخواهم بگویم، آیندهٔ خودم.
بعضی وقتها میتوانم تصور کنم کسانی که من را میشناسند، ده سال دیگر به الان فکر میکنند و یکچیزهایی میگویند شبیه اینکه «چهقدر توانایی داشت!» یا «چه حیف شد!».
El
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
حجم
۱٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۳۱۲ صفحه
قیمت:
۹۶,۰۰۰
تومان