بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دیروز | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دیروز

بریده‌هایی از کتاب دیروز

۴٫۳
(۲۱)
فکر می‌کنم آن بیرون یک زندگی هست، اما در آن زندگی، هیچ اتفاقی نمی‌افتد. هیچ اتفاقی برای من.
pejman
سپیده‌دم نزدیک می‌شد و پنجره‌های خانه‌های روبه‌رویی سیاه بودند. چند بار در را وارسی کردم تا مطمئن شوم بسته است، بعد تلاش کردم به تو فکر کنم تا بتوانم بخوابم اما تو فقط یک تصویر خاکستری و گریزان بودی، درست مثل خاطرات دیگرم. مثل کوه‌هایی که یک شب زمستانی از وسط‌شان گذشته بودم، مثل اتاق مخروبه‌ای که یک روز صبح در آن از خواب بیدار شدم، مثل کارخانه‌ی مدرنی که ده سال است در آن کار می‌کنم، مثل چشم‌اندازی همیشگی که دیگر میلی به تماشای آن نداری. به‌زودی، دیگر چیزی برای فکرکردن برایم نمی‌ماند، فقط چیزهایی می‌مانند که نمی‌خواهم بهشان فکر کنم. خیلی دلم می‌خواهد کمی گریه کنم اما نمی‌توانم چون هیچ دلیلی برای این کار ندارم.
نازنین بنایی
ـ پس چرا باز او را می‌بینی؟ ـ چون کس دیگری ندارم. چون میلی به تغییر ندارم. یک دوره‌ای آن‌قدر آدم عوض کرده‌ام که دیگر خسته‌ام. به‌هرحال، همیشه همان است، این یولاند یا یک یولاند دیگر. هفته‌ای یک بار می‌روم خانه‌اش. او آشپزی می‌کند و من شراب می‌برم. بین ما عشقی وجود ندارد
نازنین بنایی
بهار زودرسی بود. در باد، با گام‌های مصمم و تند راه می‌رفتم، مثل همه‌ی صبح‌ها. با این‌همه، دلم می‌خواست برگردم به تختم و آن‌جا دراز بکشم، بی‌حرکت، بی‌هیچ فکری، بی‌هیچ میلی، و همان‌طور بمانم تا لحظه‌ای که نزدیک‌شدن آن چیز را حس کنم، چیزی که نه صداست، نه طعم، نه بو، فقط خاطره‌ای بسیار مبهم که از ورای مرزها و حافظه می‌آید.
نازنین بنایی
در سر من، راه سنگلاخی به پرنده‌ی مرده می‌رسد.
Mitir

حجم

۱۰۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

حجم

۱۰۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۱۲۳ صفحه

قیمت:
۷۰,۰۰۰
۵۶,۰۰۰
۲۰%
تومان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد