بریدههایی از کتاب پسری با ۳۵ کیلو امید
۴٫۴
(۷۷)
من خودم خوب میدانم دردم چیست، فقط کافی بود ازم میپرسیدند.
الچاپو:)
در فاصلهٔ بین دکلها با خودم میگفتم: «نمیر. بمون اینجا. من بهت نیاز دارم. شارلوت هم بهت نیاز داره. بدون تو چی به سرش میاد؟ خیلی بدبخت میشه. منم همینطور. باشه؟ نمیر. تو حق نداری بمیری. من هنوز خیلی کوچکم. دلم میخواد ببینی که باز هم دارم بزرگ میشم. میخوام باز بهم افتخار کنی. من هنوز اول راهم. بهت نیاز دارم. بعدش هم، اگه روزی ازدواج کنم، دوس دارم زن و بچهم رو ببینی. دلم میخواد بچههام بیان انبارت. دلم میخواد بوی تو رو حس کنن. دلم میخواد...»
sara
من فکر میکنم در زندگی فقط نمرات نیستند که اهمیت دارند. فکر میکنم انگیزه هم مهم است. من میخواهم به گرانشام بیایم چون فکر میکنم در آنجا از هر جای دیگر خوشحالتر خواهم بود.
من خیلی چاق نیستم، وزن من ۳۵ کیلو امید است.
زینب سادات رضازاده
انگار در مدرسه چینی حرف میزنند؛ هرچه میگویند در سر من فرو نمیرود.
nazanin zahra
آنها مثل طوطی فقط یک جمله را تکرار میکنند:
«درس بخون!»
«درس بخون! درس بخون! درس بخون!»
nazanin zahra
مدرسه همیشه در خانهٔ ما ماجرا دارد، میتوانید تصور کنید... مادرم گریه میکند و پدرم به من بدوبیراه میگوید یا برعکس، مادرم به من بدوبیراه میگوید و پدرم چیزی نمیگوید.
nazanin zahra
غمگین بودن از خوشحال بودن خیلی راحتتره
کاربر ۱۱۱۶۸۶۵
هرچه بیشتر بخندند، بیشتر میخواهی که آنها را بخندانی.
book worm
اما خب، نمیتوانم که بهخاطر همه چیز در زندگی ناراحت باشم؛ باید بعضی وقتها درمورد بعضی چیزها زد به در بیخیالی، وگرنه بیبرو برگرد خُل میشوم
book worm
چه کسی واقعاً مدرسه را دوست دارد؟ هیچکس.
Parinaz
مثلاً اگر از شما بپرسم: «مدرسه رو دوست داری؟» سرتان را تکان میدهید و میگویید نه، معلومه که نه. فقط ممکن است پاچهخوارهای حرفهای بگویند بله
Parinaz
از مدرسه متنفرم.
بیشتر از هر چیزی توی این دنیا.
Parinaz
همیشه خانوادهای بدعنق و اخمو بودیم. دلم میخواست سر میز غذا بخندیم و جُک تعریف کنیم، مثل آگهیهای بازرگانی، اما هیچ تصوری از این خیالات نداشتم.
آهو:)
غمگین بودن از خوشحال بودن خیلی راحتتره، و من، میشنوی؟، من آدمهای راحتطلب رو قبول ندارم، من آدمهایی که از همه چیز مینالن رو دوست ندارم. خوشحال باش لعنتی! هر کاری که برای خوشحال بودن لازمه بکن!»
راضیه
وقتی وارد این فضای کوچک و شلوغ میشوم، نفس عمیقی میکشم تا عطر خوشبختی را استشمام کنم. بوی روغن سوخته، گریس، بخاری برقی، هویه، چسب چوب، تنباکو و بقیهٔ چیزها. لذتبخش است. به خودم قول دادهام که روزی عصارهٔ این بو را بگیرم و عطری درست کنم و اسمش را «عطر انبار» بگذارم.
برای اینکه اگر روزی زندگی آزارم داد از آن بو نفس بکشم.
راضیه
مثلاً اگر از شما بپرسم: «مدرسه رو دوست داری؟» سرتان را تکان میدهید و میگویید نه، معلومه که نه. فقط ممکن است پاچهخوارهای حرفهای بگویند بله؛ یا افرادی که آنقدر درسشان خوب است که هر روز صبح مدرسه رفتن برای ارزیابی تواناییها برایشان مثل تفریح است. وگرنه... چه کسی واقعاً مدرسه را دوست دارد؟ هیچکس. و چه کسی واقعاً از آن متنفر است؟ آنها هم تعدادشان زیاد نیست. اما چرا. آدمهایی مثل من هم کم نیستند، کسانی که به آنها شاگرد تنبل میگویند، کسانی که همیشه دلدرد دارند.
Aa
دیگر علاقهای نداشتم این پول را خرج کنم. دیگر به هیچچیز علاقهای نداشتم، به جز یک چیز غیرممکن. و فهمیدم که در زندگی نمیتوان همه چیز را خرید.
Farzane H
ناراحت نبودم اما زندگیام خیلی پوچ شده بود.
Farzane H
اوضاع طاقتفرسایی بود. من هم هر روز بیشتر در خودم فرو میرفتم. با خودم میگفتم اگر میشد که کوچک و کوچکتر بشوم، کمکم فراموشم میکنند و بالاخره روزی بهکل از صحنهٔ روزگار محو میشوم و تمام مشکلاتم هم یکباره حل میشوند.
Farzane H
من آدمهایی رو دوست دارم که افسار زندگیشون دست خودشونه! من تنبلهایی که دنبال ترحم هستن و بعد بهخاطر بینظمی اخراج میشن رو دوست ندارم! هیچ توجیهی نداره! اول که اخراج شدی، بعدش هم مردود. آفرین! گل کاشتی. تبریک میگم. به این فکر میکنم که همیشه از تو دفاع کردم... همیشه! به پدر و مادرت میگفتم به تو اعتماد کنن. بهونههایی پیدا میکردم و تشویقت میکردم! باید یه چیزی رو بهت بگم رفیق: غمگین بودن از خوشحال بودن خیلی راحتتره، و من، میشنوی؟، من آدمهای راحتطلب رو قبول ندارم، من آدمهایی که از همه چیز مینالن رو دوست ندارم. خوشحال باش لعنتی! هر کاری که برای خوشحال بودن لازمه بکن!»
Farzane H
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
حجم
۴۴٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۵۶ صفحه
قیمت:
۳۲,۰۰۰
تومان